کتاب قدرت عادت

نام کتاب: قدرت عادت
نویسنده: چارلز داهیگ
مترجم: مصطفی طرسکی- فاطمه ثابت‌قدم
انتشارات: نشر نوین
تعداد صفحات کتاب 108
موضوع: روانشناسی – بهبود فردی

قدرت عادت‌ها

کتاب قدرت عادت به چرایی کارهایی که در زندگی و کسب‌وکار انجام می‌دهیم می‌پردازد. این کتاب توسط نشر نوین منتشر شده که در در ابتدای کار (سال ۱۳۹۲) قرار بود کتاب قدرت عادت در دو جلد و بصورت الکترونیکی عرضه شود. جلد اول بصورت فایل پی دی اف در اینترنت  به صورت رایگان عرضه شد و با استقبال گسترده ای روبرو شد، بعد از آن کل کتاب، در یک جلد و بصورت غیررایگان عرضه شد. کتاب‌چاپی موجود، در واقع همه نسخه کامل کتاب قدرت عادت (ترکیب جلد ۱ و ۲ سابق) است.

مقاله‌ای که هم اکنون مطالعه می‌کنید مربوط به کتاب کامل است اما نسخه الکترونیکی جلد اول این کتاب را می‌توانید رایگان  از انتهای همین مقاله دانلود کنید

چارلز دوهینگ

خلاصه کتاب در چند  عبارت

عادت‌ها با الگویی روانشناختی به نام «حلقه عادت» شروع می‌شود و طی سه مرحله شکل می‌گیرند. ابتدا نشانه یا انگیزه(سرنخ) بوجود می‌آید این مرحله معمولاً‌ بیرون از وجود ماست و در بیشتر موارد روی آن کنترلی نداریم . در این مرحله، نشانه به مغز ما می‌گوید وارد مرحله اتوماتیک نسبت به رفتاری خاص شویم. بعد از آن، مرحله معمول انجام آن رفتار(روتین) است و مرحله سوم، پاداش است؛ نتیجه و حسی که از انجام آن رفتار برای شخص حاصل می‌شود، و اینگونه حلقه عادت شکل می‌گیرد‏. و با تکرار ما به یک عادت عمیق خواهیم رسید.

سه بخش اصلی کتاب قدرت عادت

بخش اول

بخش اول بر روی این موضوع تمرکز می کند که قدرت عادت‌  چگونه در زندگی افراد ظاهر می شوند. این بخش در مورد عصب‌شناسی شکل‌گیری عادت، چگونگی ساختن عادت‌های جدید و تغيير عادت‌های قدیمی، و روش‌ها بحث می‌کند، مثال موردی آن تبلیغات است که مسواک‌زدن را از یک کار ناشناخته تبدیل به یک دغدغه‌ی عمومی کرد. این بخش نشان می‌دهد که چگونه شرکت پروکتر‌اندگمبل با استفاده از تمایلات عادتی مشتریان، یک اسپری به نام فیریز را تبدیل به یک تجارت یک میلیارد دلاری کرد، چگونه معتادان گمنام الكل با حمله به عادت‌ها در مرکز اعتیاد، زندگی‌شان را تغییر می‌دهند، و این که چگونه مربی تونی‌دانگی، روند زوال بدترین تیم در لیگ فوتبال ملی را با تمرکز بر روی واکنش های خودکار بازیکنانش به سرنخ های جزئی روی زمین‌بازی، به حرکت در مسیر موفقیت تغییر داد.

بخش دوم:

دومین قسمت کتاب قدرت عادت‌، به عادت‌های شرکتها و سازمان‌های موفق می‌پردازد. این بخش جزییاتی را ارائه می‌دهد راجع به اینکه چگونه یک مدیر اجرایی به نام پاول اونیل – قبل از اینکه وزیر دارایی شود – یک کارخانه آلومینیوم که برای بقاء دست و پا می‌زد را با تمرکز بر روی یک عادت زیربنایی در میانگین صنعتی داو جونز تبدیل به تولید کننده برتر کرد و این که چگونه استارباکس با آموزش عادت‌هایی که برای تقویت قدرت اراده طراحی شده بودند، یک دانش آموز ترک تحصیل کرده را تبدیل به مدیری برتر کرد. این بخش شرح می‌دهد که چرا وقتی عادت های سازمانی یک بیمارستان آنطور که پیش بینی می‌شود عمل نمی‌کنند، حتی با استعدادترین جراحان هم ممکن است اشتباهات فاجعه باری را مرتکب شوند.

بخش سوم

قسمت سوم کتاب قدرت عادت به عادت‌های جوامع مختلف می‌پردازد. این بخش شرح می‌دهد که چگونه مارتین لوتر کینگ جی‌آر، و جنبش‌های حقوق مدنی تا حدودی از طریق تغییر عادت‌های اجتماعی مونتگومری آلاباما، موفق شدند – و اینکه چرا یک تمرکز مشابه به کشیشی جوان به نام ریک وارن کمک کرد تا بزرگترین کلیسای کشور را در دره سادلیک کالیفرنیا بسازد.

در پایان این بخش به بحث درباره سوالات اخلاقی پیچیده پرداخته می‌شود؛ نظیر اینکه آیا اگر قاتلی در انگلستان بتواند به طور قانع کننده‌ای بحث کند که عادت‌های او بودند که او را به سمت کشتن سوق دادند، می‌بایست آزاد شود یا خیر.

هر فصل به یک بحث اصلی می پردازد؛ عادت‌ها می توانند تغییر کنند، اگر ما بتوانیم بفهمیم که چگونه کار می کنند. این کتاب صدها پژوهش دانشگاهی، مصاحبه با بیش از سیصد دانشمند و مدیر اجرایی، و تحقیقات انجام شده در تعداد زیادی شرکت را با خود یدک می کشد.

این کتاب روی عادت هایی تمرکز می کند که به صورت تکنیکی تعریف شده اند: انتخاب‌هایی که همه ما زمان هایی انجام می‌دهیم، و بعد دیگر در مورد آنها فکر نمی‌کنیم، ولی اغلب، هر روز همچنان آنها را انجام می‌دهیم.

در یک زمانی، همه ما وقتی که به دفتر کاری مان رسیدیم، به طور آگاهانه تصمیم گرفته‌ایم که چقدر بخوریم و روی چه چیزی تمرکز کنیم، هر چند وقت یک بار نوشیدنی خاصی بنوشیم یا اینکه چه موقع برای دویدن ترم بیرون برویم. بعد انتخاب کردن را متوقف کردیم و رفتار خودکار شد. این نتیجه طبیعی عصب‌شناسی ماست و با درک این که این اتفاق چگونه می‌افتد، می توانید آن الگوها را به هر طریقی که می خواهید بازسازی کنید.

به قسمت‌هایی از این کتاب توجه فرمایید

وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدید، اول از همه چه کاری کردید؟ آیا زیر دوش پریدید، ایمیل تان را چک کردید، یا از آشپزخانه یک دونات برداشتيد؟ آیا دندان هایتان را قبل یا بعد از خشک کردن خودتان مسواک زدید؟ اول بندهای کفش راستتان را بستید یا چپ را؟ در حالی که از در می‌رفتید به بچه هایتان چه گفتيد؟ از چه راهی به سمت محل کارتان رانندگی کردید؟ وقتی به میز کارتان رسیدید، به ایمیل هایتان رسیدگی کردید، با یک همکار گپ زدید یا بلافاصله شروع کردید به یادداشت برداری؟ برای نهار سالاد خوردید یا همبرگر؟ وقتی به خانه رسیدید، کفش های ورزشی تان را برای دویدن پوشیدید، یا برای خودتان نوشیدنی ریختید و شام را جلوی تلویزیون خوردید؟

ویلیام جیمز در سال ۱۸۹۲ نوشت: «تمام زندگی ما، تا به الان که فرم مشخصی گرفته است، مجموعهای از عادت هاست.» ممکن است اینطور به نظر برسد که بیشتر انتخاب‌هایی که ما هر روز می کنیم، محصول تصمیم گیری‌های ما که کاملا با دقت انجام شده هستند، ولی این واقعیت ندارد. أنها عادت هستند. و اگر چه هر عادتی به خودی خود کوچک به نظر می رسد، در طی زمان غذاهایی که سفارش می دهیم، چیزی که هر شب به بچه هایمان می‌گوییم، اینکه پول خرج می‌کنیم یا پس اندازه هر چند وقت یک بار ورزش می کنیم، و چگونگی سازماندهی افکار و روتین‌های کاری مان تاثیر شگرفی بر روی سلامتی، بهره وری، امنیت مالی و خوشحالی ما دارند.

یک مقاله منتشر شده توسط محققی از دانشگاه دوک در سال ۲۰۰۶ نشان داد که بیش از ۴۰ درصد کارهایی که افراد در طی یک روز انجام دادند، در واقع تصميم نبوده‌اند، بلکه عادت بوده اند.

ويليام جيمز – همانند تعداد بی شماری از افراد دیگر از ارسطو گرفته تا اپرا (یک برنامه تلویزیونی است که در آن افراد در مورد کارهای بدی که کرده اند در حضور جمع اعتراف می کنند، اپرا وینفری مجری این برنامه است) – بیشتر عمرش را در تلاش برای اینکه چرا عادت‌ها وجود دارند گذراند. ولی در واقع تنها در طی دو دهه گذشته، دانشمندان و بازاریابان شروع به درک این موضوع کرده‌اند که عادتها چگونه کار می کنند – و مهم تر از آن اینکه چگونه تغییر می یابند.

فرایند شکل گیری عادت

دانشمندان می گویند عادت‌ها به این دلیل بوجود می آیند که مغز مرتب بدنبال راه هایی است تا سعی و تلاش را کم کند و در مصرف انرژی صرفه‌جویی کند. اگر تمام کارها به خود واگذار شوند، مغز سعی می کند تقریبا هر کار روتین و معمولی را به شکل یک عادت درآورد، چون عادت ها به ذهن ما اجازه می‌دهند اغلب اوقات تجزیه و تحلیل را کاهش دهد. این غریزه صرفه جویی، مزیت بزرگی است.
یک مغز کارآمد به فضای کمتری نیاز دارد که باعث می شود مغز کوچکتر باشد و در نتیجه باعث می شود تولید نوزاد آسانتر شده و در نهایت مرگ و میر مادر و نوزاد کاهش می‌یابد. همچنین یک مغز کارآمد این امکان را به ما می‌دهد تا فکر کردن مداوم درباره رفتارهای ابتدایی مانند پیاده روی و انتخاب اینکه چه چیزی بخوریم را کنار بگذاریم و در نتیجه می توانیم انرژی ذهنی خود را صرف اختراع و ابداعات کنیم.

واقعیت این است که حفظ کردن انرژی ذهن همانند شمشیر دولبه عمل می کند چون اگر نیروی مغز ما در زمان نامناسبی پایین بیاید، نمی توانیم متوجه چیزهای مهم نظیر مخفی شدن شکارچی و سرعت بالای اتومبیل شویم. بنابراین ذهن ما سیستم هوشمندی را تعبیه کرده است تا مشخص کنند چه موقع عادت‌ها کنترل اوضاع را بدست بگیرند. این چیزی است که هر زمان یک تکه رفتاری شروع شده یا پایان می یابد، رخ می دهد.

برای دانلود رایگان قسمت اول کتاب روی عکس زیر کلیک کنید

ممنون میشم از شما اگر نظرتان را درباره این مقاله در چندجمله بنویسید

زبان بدن دروغگو

چیزهایی که از زبان بدن دروغگو ، نمی‌دانید و مهم‌ترین نکته‌ای که باید در این‌باره بدانید.

زبان بدن دروغگو به تنهایی برای قضاوت کافی نیست. حتی متخصصین زبان بدن هیچگاه چنین ادعایی ندارند، ادعاهایی نظیر ” زبان بدن دروغگو هیچ‌گاه دروغ نمی‌گوید” و یا ” در دو دقیقه دروغگو را بشناسید” و نظیر آن هیچگاه بیشتر در حد یک تیتر جذاب کارایی دارد و مبنای علمی ندارد. برای کشف حقیقت حتما باید موارد دیگری نظیر  لحن صدا، محتوای گفتار ، رفتارهای گذشته فرد و موقعیت و شرایط فعلی او نیز مورد تحلیل قرار گیرد.

چرا نمی‌توان به زبان بدن دروغگو برای شناسایی بسنده کرد؟

اول اینکه بسیاری از رفتارهای شخص دروغگو با رفتارهای کسی که دچار استرس و نگرانی است مشترک می‌باشد. به عبارت دیگر می‌توان گفت ما از نشانه‌های استرسی که دروغ برای شخص دروغگو ایجاد می‌کند متوجه دروغگویی شخص می‌شویم.خب حتماً‌ قبول دارید که میزان و دلیل استرس کاملاً نسبی است و در همه یکسان نیست تا بر مبنای آن یک قاعده کلی صادر کرد. عواملی مثل نوع دروغ، سابقه دروغگو در بیان دروغ، جایگاه مخاطب و شنونده و ذهنیتی که دروغگو از کار خود دارد و… ده‌ها عامل دیگر ممکن است در میزان آن تاثیر داشته باشند.

به عنوان مثال وقتی یک افسر راهنمایی رانندگی علت یک تخلف را از راننده خاطی  می‌پرسد رفتار کسی که هر روز مرتکب خلاف رانندگی می‌شود وبارها با این موضوع برخورد کرده با فردی که تا به حال چنین کاری نکرده کاملاً متفاوت است در حالی که هر دو ممکن است یک داستان دروغ را برای آن افسر، تعریف کنند.و یا وقتی همسرتان نظر شما را درباره  مدل لباسش سوال می‌کند ممکن است شما به راحتی و به دروغ تاییدش کنید و هیچ نشانه‌این از  استرس هم در شما دیده نشود. همچنین دروغ‌های که به شوخی بیان می‌شود معمولا نشانه‌ خاصی از آنچه بیان خواهد شد را ندارند.

دوم  اینکه یک دروغگوی حرفه‌‌ای ممکن است با آگاهی از  زبان بدن دروغگو به راحتی از آنها پرهیز کند و بدن خود را  به گونه‌ای تحت کنترل درآورد تا بیننده نتواند ذره‌ای شک کند. کاری که فریبکاران و هنرپیشگان به راحتی از عهده آن بر می‌‌آیند.

بنابر این زبان بدن دروغگو وقتی می‌تواند نتیجه بخش باشد که اولا شناخت نسبی از گذشته فرد داشته باشیم و ثانیا به معیارهای دیگر به جز زبان بدن (از جمله لحن صدا و محتوای گفتار و …) آشنایی داشته باشیم.

به عنوان مثال یک مدیر نمی‌تواند صرفاً بر اساس معیارهای زبان بدن دروغگو به استخدام کارمندی مناسب امیدوار باشد. اما شاید همین معیارها برای راستی آزمایی کارمندی که سالها او را می‌شناسد کمک بزرگی باشد.

علاوه بر شناخت  زبان بدن دروغگو چه معیارهای دیگری  نیاز است؟

دکتر لیلیان گلس، متخصص زبان بدن و نویسنده کتاب زبان بدن دروغگو می‌گوید: وقتی می‌خواهید صحبت‌های یک فرد را راستی‌آزمایی کنید ، به دنبال تغییر رفتار در چهار دسته مختلف باشید: حرکات بدنی ، بیان صورت ، لحن صدا و محتوای گفتار. او می‌گوید: هر فرد با این کدها ممکن است ناخودآگاه پیام‌هایی را ارسال کند و به شما کمک کند، بهتر او را بشناسید. با توجه به مطالبی که بیان شد در ادامه صرفا به یک بخش یعنی زبان بدن دروغگو خواهیم پرداخت.

نشانه‌های دروغگویی در چشم‌ها

چشم ها پنجره افکار انسان هستند. یعنی با دقت در چشم افراد می‌توانید آنچه در مغز هست را ببینید. اولین و راحت‌ترین نشانه‌ زبان بدن دروغگو در چشم‌های او دیده می‌شود. درغگو ارتباط چشمی بسیار ضعیفی برقرار می‌کند. او سعی می‌کند از ارتباط چشمی مستقیم تا حد  امکان خودداری کند. احساس شرمندگی سبب بروز این حالت می‌شود. در نقطه مقابل شنونده دروغ درست عکس‌العملی مخالف دارد و سعی می‌کند با خیره شده در  چشم او حقیقت موضوع را کشف کند.

گاهی پلک زدن بیشتر می‌شود و در برخی موارد کمتر. شاید به این علت باشد که شخص دروغگو گاهی می‌خواهد رفتار را طبیعی جلو دهد و به طور غیر ارادی در برخی موارد زیاده روی می‌کند.

چشم های در افراد دروغگو مسیر های مختلفی را طی می‌کنند و گاهی خیره به جایی در بالا ثابت می‌شوند.

دست‌های دروغگو

وقتی کسی دروغ می‌گوید یا چیزی را مخفی می‌کند می‌کوشد کمتر از دست‌های خود استفاده کند.خصوصا کف‌دستان خود را دوست ندارد به شما نشان دهد. بنابراین اگر پشت میز نشسته است سعی می‌کند دستهای خود را زیر میز ببرد  و زمانی که ایستاده است کنار خود یا ممکن است در جیب مخفی می‌کند. این رفتارها زمانی که شروع به دروغ گفتن می‌کند روی می‌دهد.

حرکات مصنوعی دست و گاهاً استفاده از دست غیر غالب ( راست دست ها با دست چپ و برعکس) از دروغگو دیده می‌شود. تا به حال وقتی خودتان یا دیگران یک خاطره واقعی از خودتان تعریف می‌کنید دقت کرده‌اید چقدر از دستانتان برای انتقال مطالب استفاده می‌کنید. این به خاطر اشتیاق و سعی شما در انتقال آن به مخاطب است. انسان دروغگو چون به حرفی‌ که می‌زند ایمان  ندارد ناخودآگاه زبان بدنش بی‌حرکت می‌شود. یا حرکتی که باید داشته باشد را ندارد و حرکات کاملاً مصنوعی  و گاهی ناهماهنگ با کلام خواهد بود.

کسی که می‌خواهد کلام دروغی را به زبان بیاورد ناخودآگاه حرکت دستش به سمت صورت می‌رود و به خاراندن بینی، گوش، سر و یا مالیدن چشم، ختم‌ می‌شود. این عادتی است که از کودکی انسانها ریشه می‌گیرد. حتماً دیده‌اید کودکان وقتی حرف زشتی به زبان می‌آورند چگونه با دست جلوی دهان‌شان را می‌گیرند. . این رفتار در بزرگسالی به خاطر  زشتی دروغ نیز بروز می‌کند، و مرحله اول آن یعنی حرکت دست به سمت صورت تقریباً غیر قابل کنترل است اما دروغگوها  قسمت آخر آن را کنترل می‌کند و با خاراندن سر و صورت به‌ گونه‌ای وضعیت را طبیعی جلوه می‌دهد.

معمولاً باز بودن انگشتان و نشان دادن کف دست نشانه صداقت است. قدیمی‌ها وقتی می‌خواستند صداقت خود را نشان دهند اشاره به کف دست خود می‌کردند و می‌گفتند: “ما با شما این‌طوری هستیم”. این تکیه‌کلام ریشه در همین واقعیت دارد.

زبان بدن دروغگوها

حرکات صورت و نداشتن زمان‌بندی

حرکات صورت دروغگو با کلامش هماهنگی لازم را ندارد. اگر دقت کنید تا حدود زیادی این امر جلب توجه می‌کند. این موضوع هم طبیعی است شما وقتی از دست کسی (فرض کنید کودک‌تان ) عصبانی هستید و سر او فریاد می‌زنید همزمان فکر نمی‌کنید چه حالتی به صورت خود بدهید و این امر به صورتی غیر ارادی رخ می‌دهد.

اما اگر قرار باشد به صورت نمایشی سر کسی فریاد بزنید و یا خود را عصبانی نشان دهید. زمانبندی حرکت چهره با صدا کمی با تاخیر صورت می‌گیرد. این موضوع زمانی که  به یک جوک خنده‌دار واقعاً‌ می‌خندید و زمانی که ادای خنده را در می‌آورید که گوینده جوک ضایع نشود هم رخ می‌دهد.

زمانبدی حالت خنده ، حالت تعجب، ناراحتی، ترس و  …. در شخص دروغگو با گفتارش یکی نسیت و همین امر باعث می‌شود واقعیت در زبان بدن دروغگو آشکار شود.

بدن دروغگو

دروغگوی سعی می‌کند بدن خود را جمع کند و فضای کمتری اشغال کند. آنها حتی ممکن است سایر قسمتهای بدن مانند گلو ، قفسه سینه یا شکم خود را به عنوان راهی برای پنهان کردن آسیب پذیری‌های خود بپوشانند.

ارتباط فیزیکی دروغگو

شخص دروغگو سعی می‌کند از حداقل ارتباط فیزیکی با مخاطبش استفاده کند و معمولا به ندرت با انگشتش به دیگران اشاره می‌کند. او دقیقا احساس کسی را دارد که آماده یک تهدید فیزیکی است. بنابراین سعی می‌کند فاصله بین خودش و مخاطبش را امن تر کند. یک از شایع‌ترین این‌کارها پناه گرفتن پشت یک مانع است. او سعی می‌کند با ایجاد یک مانع مانند میز، متکا و حتی لیوان و یا چیز دیگری بین خود و مخاطبش این فاصله را تقویت کند. یکی دیگر از نشانه‌های این بخش اینست که دروغگو دوست دارد به سمت در خروجی برود یا به سمت در متمایل می‌شود.

کلام آخر

در استفاده از این نشانه‌ها دو نکته را در نظر داشته باشید.

اول اینکه: نشانه‌هایی که از زبان بدن دروغگو بیان شد زمانی ارزشمند می‌شود که شما رفتارهای عادی فرد را بدانید. در غیر اینصورت ده‌ها عامل دیگر ممکن است منشاء بروز  رفتارهای مشابه شود.

دوم اینکه: به نشانه‌‌های زبان بدن دروغگو  بسنده نکنید و با دیگر نشانه‌های شخص دروغ گو نیز آشنا شوید.

 

از شما ممنون میشم نظر خودتان را درباره این مقاله  در چند جمله بنویسید.

 

هنر شفاف اندیشیدن

هنر شفاف اندیشیدن

نام کتاب: هنر شفاف اندیشیدن
نویسنده: رولف دوبلی
مترجم: عادل فردوسی‌پور- بهزاد توکلی علی شهروز
انتشارات: نشر چشمه
تعداد صفحات کتاب 325
موضوع: روان‌شناسی بهبود فردی

کتاب هنر

کتاب هنر شفاف اندیشیدن می‌گوید: شما هر روز با ده‌ها تصمیم‌گیری همراه هستید که در هر کدام ممکن است با یک خطای شناختی همراه باشد. خطایی که کاملا پنهان است و شاید بار‌ها و بارها آن را تکرا کنید و هیچگاه متوجه آن نشوید!!!  رولف دوبلی در این کتاب شما را با 99 خطای شناختی رایج آشنا می‌کند. شناخت این خطاها به شما کمک می‌کند که قبل از هر تصمیم، چند دقیقه‌ای مکث کنیم و از خود بپرسیم؛ آیا در تصمیمی که می خواهم بگیرم ممکن است یکی از این 99 خطا سهمی داشته باشد؟

کتاب هنر شفاف اندیشیدن در ایران به خوبی جایگاه خود را در بین اهل کتاب باز کرد و شاید بتوان گفت بخشی از شهرت این کتاب در ایران به خاطر نام عادل فردوسی پور مفسر و مجری  پرحاشیه تلویزیون به عنوان یکی از مترجمان این کتاب می‌باشد. جالب است بدانید رولف دوبلی، نویسنده کتاب هم بدون حاشیه نیست، و برخی او را متهم می‌کنند که این کتاب محصول یک سرقت ادبی از کتاب نسیم طالب است.

رولف روبلی کیست؟

رولف وبلی نویسنده  سوئدی است که چند رمان هم در کارنامه خود دارد او فارغ‌التحصیل دانشگاه سنت گالن سوئیس است و از این دانشگاه دکترای فلسفه اقتصاد و ام‌بی‌ای دارد

دوبلی از مؤسسان سایت  getAbstractاست. کار این سایت فروش خلاصه کتاب‌هاست. عمده شهرت رولف دوبلی به خاطر کتاب هنر شفاف اندیشیدن است اما کتاب هنر خوب زیستن از این نویسنده معروف است.

در سال2004 در یک آشنایی با  نسیم نیکولاس طالب ایده نوشتن این کتاب شکل می‌گیرد.

نسیم نیکولاس طالب نویسنده کتاب قوی سیاه یک از کسانی است که مدعی  است رولف دوبلی مطالب کتاب هنر شفاف اندیشیدن را از او سرقت کرده است.

کتاب هنر شفاف اندیشیدن در 99 قطعه مستقل کوتاه ، همراه با داستان و مثال و خاطره است که خواندن و آموختن را آسان و لذت بخش می‌کند. در انتهای این مقاله می‌توانید pdf  خلاصه کتاب را دانلود کنید.

 

قسمت‌های از  کتاب هنر شفاف اندیشیدن

 

چرا تیم ها تنبل اند؟ کم کاری اجتماعی

سال ۱۹۱۳، ماکسیمیلی بن رینگلمن، مهندس فرانسوی، عملکرد اسب‌ها را مطالعه کرد. او نتیجه گرفت قدرت دو حیوان که کالسکه را می‌کشند با دو برابر قدرت یک اسب برابر نیست. رینگلمن شگفت زده از این نتیجه آن را به انسان ها هم تعمیم داد. چند مرد باید طنابی را از دو سو می‌کشیدند. او نیروی به کار گرفته شده از هر طرف را اندازه‌گیری کرد. به طور میانگین، اگر دو نفر با هم طناب را بکشند، هر کدام فقط ۹۲ درصد از قدرت خود را به کار می‌گیرند. وقتی سه نفری با هم بکشند، این عدد ۸۵ درصد است و اگر هشت نفر بکشند، فقط از ۴۹ درصد قدرت خود بهره می گیرند. علم چنین چیزی اثر کم کاری اجتماعی می‌نامد. این پدیده وقتی اتفاق می‌افتد که عملکرد فردی به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و با تلاش گروهی آمیخته می شود

وقتی مردم کاری را با هم انجام می‌دهند، عملکردهای فردی کاهش پیدا می‌کند. این شگفت آور نیست. چون نیروی مصرف شده از طرف ما به رغم کاهش به طور کامل صفر نمی‌شود. کم کاری اجتماعی فقط در عملکرد فیزیکی ما اتفاق نمی‌افتد. ما به لحاظ ذهنی هم کم‌کاری می کنیم. برای مثال، در جلسه‌های هر چه تیم بزرگ‌تر باشد، مشارکت فردی ضعیف‌تر می شود. اما به محض آن که شرکت کنندگان به یک تعداد مشخص برسند، عملکرد ما ثابت می‌شود. مهم نیست گروه شامل بیست نفر باشد با صد نفر، اینرسی بیشینه حاصل شده

در نتیجه، مردم در گروه‌ها نسبت به وقتی که تنها هستند متفاوت رفتار می‌کنند ( در غیر این صورت، اصلا گروهی در کار نبود)، با آشکار شدن عملکردهای فردی تا حد امکان، می توان نقاط ضعف گروه‌ها را خفيف کرد. زنده باد شایسته سالاری! زنده باد جامعه‌ی عملکرد محور!

کتاب

دقیقاً‌ مشخص نیست چه کسی این ایده که تیم‌ها بسیار بیشتر از افراد، موفق می‌شوند را مطرح کرد. اما به احتمال زیاد کار کپیِ کشورهای غربی از ژاپنی هایی بود. آنها به صورت تیمی کار می‌کردند و در مقطعی یک جهش صنعتی چشمگیر داشتند. غافل از اینکه مدل ژاپنی‌ها را نمی‌توان با آمریکا‌ی‌ها و اروپایی‌ها تکرار کرد. چون کم کاری اجتماعی در ژاپن به ندرت اتفاق می‌افتد و در غرب تیم‌ها فقط و فقط در صورتی بهتر عمل می‌کنند که کوچک باشند و از افراد مختلف و متخصص باشند.

 

کار تیمی


اشتیاق خود را مهار کن نفرین برنده

تگزاس در دهه ی ۱۹۵۰ میلادی؛ یک تکه زمین به حراج گذاشته میشود. ده شرکت نفتی برای تصاحب آن رقابت می‌کنند. هر کدام برای آن ارزشی تخمینی در نظر گرفته‌اند. کمترین تخمین ده مليون دلار و بیشترین آن صد مليون دلار است. هرچه قیمت در مزایده بالاتر برود، شرکت های بیشتری مزایده را ترک می‌کنند. در نهایت، یک شرکت بیشترین پیشنهاد را ارایه می دهد و برنده می شود.

نفرین برنده اشاره می‌کند که برنده ی مزایده معمولا بازنده ی آن خواهد بود. تحلیلگران صنعت می گویند شرکت هایی که مرتب از مزایده ی زمین های نفتی پیروز بیرون می آیند، همیشه بیش از حد پول می پردازند و سال ها بعد شکست می خورند. که قابل درک است. اگر تخمین ها بین ده تا صد مليون دلار تغییر کند، قیمت واقعی به احتمال زیاد جایی بین این قیمت هاست. بالاترین پیشنهاد در حراجی معمولا بیش از حد بالاست، مگر آنکه این پیشنهاد دهنگان اطلاعاتی حیاتی داشته باشند که بقیه از آن بی خبرند. در تگزاس چنین مسئله‌ای وجود نداشت. مدیران نفتی در حقیقت پیروزی پر هزینه ای را جشن می‌گرفتند.

چرا ما قربانی تفرین برنده می شویم؟ اول، ارزش واقعی خیلی چیزها مشخص نیست. به علاوه، هر چه طرف‌های درگیر علاقه مندتر باشد، احتمال دادن پیشنهاد از روی هیجان بالا می‌رود. دوم، ما می خواهيم رقبا را شکست دهیم

در نتیجه این عبارت حکیمانه راجع به حراجی را از وارن بافت بپذير «به حراجی نرو.» اگر مجبوری در صنعتی کار کنی که مزایده بخش جدایی ناپذیر آن است، یک قیمت بیشینه را در نظر بگیر و بیست درصد از آن کم کن تا نفرین برنده را خنثی کنی، این عدد را روی یک تکه کاغذ بنویس و حتی یک سنت هم از آن بالاتر نرو.

وارن بافت


توهم پیش بینی

« فیس‌بوک ظرف سه سال به سایت شماره یک در زمینه سرگرمی تبدیل می‌شود.»

« تغییر رژیم در کره ی شمالی طی دو سال آینده.»

« نبود نفت خام ظرف پانزده سال آینده»

هر روز کارشناسان ما را با پیش بینی هایشان بمباران می‌کنند. اما آنها چه قدر قابل اعتماد‌اند؟ تا چند سال قبل، کسی به خودش زحمت نمی‌داد این پیش بینی ها را بررسی کند تا این که فيليب تت لاک دست به کار شد.

او در یک دوره ده ساله ۲۸۲۶۱ پیش‌بینی را از ۲۸۴ نفر، که خود را متخصص می‌دانستند، ارزیابی کرد. نتیجه: متخصصان، به لحاظ دقت، فقط اندکی بهتر از کسی که به صورت تصادفی پیش‌بینی می‌کند عمل کرده بودند و از بین آنها، بدترین پیش‌بینی‌ها مربوط به نابودی و فروپاشی بود.

مشکل این است که کارشناسان از آزادی عملی که عواقب کمی برای‌شان به همراه دارد، لذت می برند. اگر شانس بیاورند، از هیاهوی تبلیغاتی، پیشنهادهای مشاوره‌ای و قراردادهای انتشاراتی لذت می‌برند. اگر هم کاملا اشتباه پیش‌بینی کرده باشند، با هيچ جریمه‌ای مواجه نمی‌شوند، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ از دست رفتن وجهه. در واقع هر چه بیشتر پیش‌بینی کنند، تصادفا تعداد بیشتری از پیش‌بینی هایشان درست از آب در می‌آید.

رولف

بنابراین وقتی با یک پیش‌بینی مواجه می شوید، نگاه‌تان انتقادی باشد. هر وقت به پیش‌بینی یک نفر گوش می‌دهم، عمدا لبخند می‌زنیم، مهم هم نیست چه قدر این کار ناراحت کننده باشد. سپس از خودم دو سوال می‌کنم؛ اول، کارشناس چه انگیزه‌ای داشته؟ دوم، نرخ موفقیتش چه میزان است؟ در طول پنج سال قبل چند بار پیش‌بینی کرده؟ از بین آن ها، چند تا درست بوده‌اند و چند تا غلط؟

در نهایت چون کاملا مناسب این بحث است – نقل قولی از تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا، می‌آورم ، من پیش بینی نمی‌کنم. هرگز نکرده‌ام و هرگز هم نخواهم کرد.»


دانلود کتاب هنر شفاف اندیشیدن

لطفا نظر خود را درباره این مقاله بنویسید. متشکرم

سوالاتت را تغییر بده

سوالاتت را تغییر بده تا زندگیت …

نام کتاب: سوالاتت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند
نویسنده: ماریل آدامز
مترجم: سیدحمید میرغفوری
انتشارات: سایه سخن
تعداد صفحات کتاب 180
موضوع: بهبود فردی و شغلی

سوالاتت را تغییر بده تا

درباره‌ی نویسنده کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …

دکتر ماریل آدامز موسس و رئیس انستیتوی پرس‌وجو و مبتکر تفکر سوالی است. ماریل در تمرینات مشاوره‌ای‌اش شاهد قدرت تغییرپذیر تفکر سوالی در اشخاص، مدیران، تیم‌ها و سازمانها می‌شود. تفکر سوالی به انسان کمک می‌کند تا موردی فکر کند نه واکنشی، عاقلانه انتخاب کند نه اینکه فقط واکنش نشان دهد. بدون این مهارت تغییر در زندگی شخصی و حرفه‌ای به صورت دایم به ثمر نخواهد نشست.  قبل از اینکه او متوجه  این ابزار قدرتمند و استفاده‌ی از آن در دنیای تجارت شود به مدت بیست و پنج سال به عنوان یک روانپزشک به افراد و خانواده‌ها در استفاده‌ی هوشمندانه از سوال و پرس و جو، کمک می‌کرد.

مارشال

کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …. در یک پاراگراف

ما همیشه درحال سوال پرسیدن از خودمان و دیگران هستیم و نوع سوالاتی که می‌پرسیم مشخص می‌کند در زندگی به چه نتایجی برسیم. اگر دوست داری به نتایج عالی برسی باید نوع سوالاتی که از خود و دیگران می‌پرسی را تغییر دهی. این کتاب ده ابزار قدرتمند به شما می‌دهد که کار و زندگی خود را متحول کنید. کتاب سوالاتت را تغییر بده تا … با مقدمه و تایید مارشال گلداسمیت شروع می‌شود.

ماریل آدامز

ماجرای کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …

بن مهندسی است که از او دعوت می‌شود در شرکت کیوتک به عنوان یک مدیر میانی شروع به کار کند. علیرغم مخالفت‌هایی که دیگران به خاطر وضعیت نامساعد شرکت کیوتک با این پیشنهاد دارند، بن به خاطر شناخت قبلی‌اش از الکسا (رئیس شرکت کیوتک) و جایگاهی که برایش در نظر گرفته شده، در نهایت این پیشنهاد را می‌پذیرد.  در ابتدا همه‌ی کارها خوب پیش‌ می‌رود اما بعد از مدتی همه چیز بهم می‌ریزد. کار تا جایی پیش می‌رود که او مجبور می‌شود استعفاء نامه‌اش را بنویسد و به الکسا بدهد. الکسا از قبول استعفای او خودداری می‌کند و می‌گوید مشابه مشکلات او را قبلاً تجربه کرده و او را به دوست روانشناس‌اش “جوزف ادوارز” معرفی می‌کند.

از سوی دیگر بن با همسر خود(گریس) نیز مشکل دارد و دوست ندارد الکسا به عنوان یک دوست خانوادگی از این موضوع مطلع شود. او توصیه‌ی الکسا را به عنوان آخرین فرصت برای بهبود زندگی حرفه‌‌ای خود می‌پذیرد و امیدوار است روانشناسی که الکسا معرفی کرده بتواند به او کمک کند و ….

ادامه‌ی کتاب سوالاتت را عوض کن تا …  داستان صحبت‌ها و ایده‌هایی است که دکتر ماریل آدامز از زبان یک دکتر روانشناس (جوزف) به بن می‌زند. نثر روان و خوانا و ماجرای زندگی کاری بن، همسرش و چالش‌های او با همکارانش باعث می‌شود کتاب، جذابیتی بیشتراز یک کتاب صرفاً آموزشی داشته باشد. خواننده با بن (قهرمان

داستان) همزادپنداری می‌کند و علاقمند می‌شود مسیر تغییرات او را تا پایان ادامه دهد.

بررسی مهمترین قسمت‌های هر فصل از کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …

کتاب در دوازده فصل به ایده‌ی تفکر سوالی از زبان بن می‌پردازد و همراه او داستان این ایده را پیگیری می‌کند. در این مسیر بن ایده‌ِی تفکر سوالی را در کار و زندگی خود پیاده‌سازی می‌کند و از نتایج مفیدی که در زندگی شخصی و حرفه‌ایش بدست می‌آورد شگفت‌زده می‌شود!

فصل اول، رسیدن به حقیقت

بن قهرمان داستان از زندگی خودش می‌گوید و این که چگونه در کار جدیدش کم آورده! او همچنین در ارتباط با همسرش گریس نیز دچار مشکل شده. ناامیدانه به دنبال جواب‌های درست می‌گردد و نهایتاً تصمیم می‌گیرد با حقایق روبرو شود. او وقتی استعفایش را به رئیسش، الکسا می‌دهد با مخالفت او روبرو می‌شود و تصمیم می‌گیرد پیشنهاد او را برای مشاوره با جوزف بپذیرد.

نتایج عالی از سوالات عالی شروع می‌شوند. باور عمومی بر اینست که برای حل مشکل باید در پی جواب بود اما راه حل درست اینست که اول باید به سوالات بهتری برسیم. اما چگونه؟! با تفکر سوالی!

فصل دوم، مبارزه پذیرفته شد!

بن با جوزف دیدار می‌کند و از  ایده‌ی تفکر سوالی آگاه می‌شود. جوزف به او کتاب کاری می‌دهد که بن روی تغییر سوالات‌اش کار کند. در زمان استراحت مشاوره‌اش با جوزف به دفترکار نگاهی می‌ اندازد.

تفکر سوالی یک سیستم و ابزار برای تبدیل فکر و عمل و نتایج آن از طریق طرح سوالات ماهرانه است؛ سوالاتی که از خودمان و دیگران می‌پرسیم.

سؤالات می‌توانند زاویه‌ی دید ما را نسبت به یک مسئله واحد کاملاً تغییر بدهند و به سمت روش‌های جدیدی هدایت‌مان کنند. سؤالات نتایج را به همراه دارند!

 فصل سوم، نقشه‌ی انتخاب

بعد از زمان تنفس جوزف او را با نقشه‌ی انتخاب آشنا می‌کند و به او می‌گوید انسان‌ها در انتخاب‌ها یا قضاوت کننده هستند و یا یادگیرنده. طرز فکر قضاوت کنند انسان را به چاله می‌اندازد و طرز فکر یادگیرنده مسیر رشد و پیشرفت را مشخص می‌کند. توانایی تشخیص این دو، راز موثر بودن و راضی بودن از زندگی‌ است. سوالاتی که انسان در هر لحظه از خود می‌پرسد نشان می‌دهد او یک قضاوت کننده است یا یک یادگیرنده و ما این قدرت را داریم که در هر لحظه هر کدام را که دوست داریم بپرسیم. نقشه‌ی انتخاب علاوه بر توضیح این موضوع به ما کمک می‌کند موقعیت‌ها و سوالات خود را بررسی کنیم.

 

نقشه انتخاب

برای دانلود نقشه انتخاب با کیفیت عالی اینجـــــــــا کلیک کنید

 

در موضع قضاوت‌کننده ، آینده فقط می‌تواند نسخه تکراری گذشته باشد!

 فصل چهارم، قضاوت کننده‌های رو به بهبود

جوزف همیچنین برای او توضیح می‌دهد که: قضاوت کردن با قضاوت کننده بودن تفاوت دارد. قضاوت کننده بودن به معنی ” حمله به خود و دیگران” است و این بد است. باید به یاد داشت منحرف شدن به حالت قضاوت کننده قسمتی از انسان بودن است بخصوص وقتی کارها خوب پیش نمی‌رود.. از این رو ما قضاوت کننده‌های رو به بهبودی هستیم.

 

حالت قضاوت کننده را بپذیریم و حالت یادگیرنده را تمرین کنیم، لحظه به لحظه!

 

فصل پنچم، سوالات در زندگی شخصی

بن موضوع استعفایش و ماجرای مشاوره با جوزف را از همسرش، گریس پنهان کرده اما نقشه انتخابی که از جوزف گرفته توجه گریس را جلب می‌کند و درباره‌ی آن از بن سوال می‌کند. او درباره‌ی نقشه‌ی توضیحاتی به گریس می‌دهد.

بیشتر اوقات ما حتی به سوالاتی که از خود یا دیگران می‌پرسیم آگاه نیستیم. وارد شدن به حالت قضاوت کننده خیلی ساده است و زندگی پر از لحظاتی است که چیزی روی ما اثر می‌گذارد و ما را به یکی از این مسیرها می‌اندازد

نقشه انتخاب کمک می‌کند سوالات درست در ذهن ما ماندگار شود.

 

سوالات

 فصل ششم، جابجایی بین سوالات

جلسه‌ی بعدی او با جوزف درباره جابجای بین سوالات قضاوت کننده و یادگیرنده می‌گذرد. جوزف به او ‌می‌گوید:

»همه‌ی ما با ظرفیت حق انتخاب به دنیا می‌آییم. حق انتخاب همیشه با ماست، اگر چه تمرین می‌خواهد و گاهی انگیزه، که بتوانیم بهترین استفاده را از آن ببریم. باید دقت کنیم وقتی در مسیر قضاوت کننده ایستاده‌ایم، ممکن است تمام دنیا مأیوس کننده به نظر برسد. با اینکه دنیا پر از احتمالات بی‌پایان است وقتی با چشمان قضاوت کننده می‌بینیم یا با گوش‌های قضاوت کننده می‌شنویم، کمتر متوجه آنها می‌شویم.«

باید در این مواقع وارد مسیر جابجایی شویم و زمانی که وارد این مسیر می‌شویم به طور خودکار وارد مسیر انتخاب شده‌ای. بیدار می‌شوی و نمای جدیدی از دنیا را پرده برداری می‌کنی. به طور خودکار نحوه برداشتت از هر آنچه را  احتمال دارد تغییر می‌دهی.

ملامت‌گری ما را در گذشته نگه می‌دارد، ولی مسئولیت‌پذیری، مسیر را برای آینده‌ای بهتر هموار می‌سازد.

 

تغییر

فصل هفتم، جور دیگر باید دید!

در این جلسه بن یاد می‌گیرد از روش آنکا برای جابجایی استفاده کند.

” آ “   آگاه باش؛ یعنی  ” آیا من در حالت قضاوت کننده‌ام؟”

” ن “   نفس عمیق بکش؛ یعنی  “آیا نیاز دارم درنگ کنم، یک قدم به عقب برگردم و به این موقعیت بی طرفانه نگاه کنم!”

” ک “   کنجکاوی؛ یعنی  “چه اتفاقی در شرف وقوع است؟ اینجا چه خبر است؟ آیا تمام حقایق را دردست دارم؟”

” ا “    انتخاب کن؛ یعنی  “انتخاب‌های من کدامند؟”

فصل هشتم، تیم‌های یاد گیرنده و تیم‌های قضاوت کننده

بن در ادامه‌ی جلسه با جوزف در باره‌ی استفاده از سوالات در کارش می‌پرسد و ماجرا با داستان کشاورز ادامه می‌یابد.

کشاورزی در زمینش مشغول کار بود که خیشش به چیزی گیر می‌کند. اولین واکنشش این بود که به موضع قضاوت کننده برود. درحالیکه نفرین می‌کرد، اطراف خیش را کند. با تعجب دید که خیش به یک حلقه‌ی فلزی گیر کرده است.

بعد از آن که خیش را آزاد می‌کند، با کنجکاوی اطراف حلقه را خالی کرده و به یک صندوقچه‌ی قدیمی می‌رسد که داخل آن مملو از جواهرات و طلاهایی بود که زیر نور آفتاب می‌درخشیدند!

این داستان به ما می‌گوید که اغلب با مقابله کردن با بدترین موانعمان می‌توانیم به بزرگ‌ترین قدرت‌ها و احتمالات برسیم، ولی بعضی وقت‌ها باید عمیق حفاری کنیم تا آن را بیابیم!

هرجا که به مشکلی برخوردی، گنج تو آنجاست!

سوالی که در مشکلات باید از خودمان بپرسیم اینست‌: «چه چیزی ممکن است کشف کنم؟ چه چیز با ارزشی این‌جاست؟!»

… فکر کن کشاورز این داستانی، وقتی با تیمت هستی، آیا در حال نفرین کردنی که چرا خیشت گیر کرده یا کنجکاوی که دنبال درِ گنج بگردی؟ دنبال اینی که چه کسی را سرزنش کنی یا دنبال اینکه چه چیزی درست کار می‌کند؟ آیا از خودت چنین سوالاتی می‌پرسی: چطور می‌توانم به آنها نشان دهم جواب‌های درست را دارم؟ یا اینکه می‌پرسی: چه چیزی را باهم می‌توانیم تمام کنیم؟

 موضع قضاوت کننده را بپذیر و حالت یادگیرنده را تمرین کن. برای تیم‌ها مهم است، همان‌طور که برای افراد مهم است!

فصل نه؛ وقتی جادو عمل می‌کند!

بن تصمیم دارد با چارلز که رقیب کاری او در شرکت است برای از بین بردن چالش‌های ارتباطی‌اشان صحبت کند و یک جلسه هم با الکسا رئیس شرکتش دارد اما در مسیر جلسه، در ترافیک اتوبان گیر افتاده.

یک کیلومتر قبل از خروجی، اتوبان به پارکینگ تبدیل شده است. او با عصبانیت در ماشین نشسته و نگران جلسه‌اش با الکسا است  و برای جلسه بعداز ظهر با چارلز هم آمادگی کافی را نداشت که یاد صحبت‌های جوزف افتاد.

جوزف توصیه می‌کرد هر زمان خودت را در حالت قضاوت کننده دیدی متوقف شو و نفس عمیقی بکش و توجه کن که در آن لحظه باید چه سوالاتی از خودت بپرسی.؟ او این کار را کرد.

اولین سوال درباره‌ی ترافیک بود. “چطور می‌توانم از این وضیعت خلاص شوم؟”  انتخاب خاصی نداشت … “تا وقتی ترافیک حرکت نکند، من اینجا گیر افتاده‌ام.”

یادش آمد جوزف بهش گفته بود که او کنترل زیادی روی اتفاقاتی که برایش می‌افتد ندارد ولی می‌تواند طرز برخوردش را با آن عوض کند. تقریباً بلافاصله سوال جدیدی به ذهنش رسید: چطور می‌‌توانم از این زمان بهترین استفاده را بکنم؟ فقط یک ثانیه طول کشید تا جواب را بیابد “باید با جوزف درباره جلسه امروزم با چارلز صحبت کنم …”

و جوزف سه سوال زیر را به او پیشنهاد کرد:

  1. چه پیش‌فرض‌هایی دارم؟
  2. چطور می‌توانم جور دیگری درباره این موضوع فکر کنم؟
  3. طرف مقابل به چه فکر می‌کند، چه احساسی دارد و چه می‌خواهد؟

 کنجکاوی، مسیر میانبر به حالت یادگیرنده است!

فصل دهم، طوفان سوال برای نجات

کمتر از نیم ساعت به جلسه‌ی بن و چارلز مانده بود و او با تمرکز روی سوالاتی که جوزف به او داده بود جلسه با چارلز را شروع کرد و …

آنها یک جلسه طوفان سوال برگزار می‌کنند و چارلز از قول جوزف می‌گوید «رمز موفقیتِ طوفان سوال این‌است که در حالت یاد گیرنده باقی بمانی و مراقب باشی چطور سوال را ادا کنی. سوالات باید اول شخص باشد، به عبارت دیگر با “من” یا “ما” آغاز شود.»

– ما چطور ‌می‌توانیم بهتر گوش کنیم؟

– من چه کار می‌توانم بکنم که خلاق‌تر باشم؟

– ما چطور می‌توانیم اهدافمان را بهتر بیان کنیم تا همه بهتر متوجه شوند؟

– من چه نوع سوختی می‌توانم برای حرکت تیم بیاورم؟

– ….

بن از این که توانسته بود با چارلز این چنین ساده و طبیعی کار کند و به سرعت چهار صفحه سوال طراح کنند تعجب کرده بود!

سوالی که پرسیده نشده دری است که باز نشده باشد!

فصل یازدهم، عشق! عشق!

بن بعد از جلسه دو ساعت دیرتر از زمان قرارش به خانه می‌رسد و این سبب سوء تفاهم بین او و همسرش می‌شود. مجبور می‌شود ماجرای شرکت و استعفایش را به همسرش بگوید. او از پیشرفت‌هایش در روزهای اخیر خوشحال است. همسرش با او همراهی می‌کند و از موقعیت جدید بن راضی است.

فصل دوازدهم؛ مدیر پرس‌وجو کننده

چندین ماه می‌گذرد و کارهای شرکت روبراه شده. الکسا بن را به دفتر خود فرا می‌خواند تا موفقیت‌هایش را تبریک بگوید و گواهینامه قبولی اش را در دوره‌ی تفکر سوالیبه او بدهد. همچنین به عنوان دومین ترفیع بن را به رهبری تیم مدیریت تفکر سوالی شرکت کیوتک منصوب می‌کند.

نتایج عالی از سوالات عالی شروع می‌شود!

  ده ابزار قدرتمند مطرح شده‌ی تفکر سوالی در کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …

ابزار 1

ناظر درونیتان را تقویت کنید!

ابزار 2

از نقشه‌ی انتخاب به عنوان راهنما استفاده کنید!

ابزار 3

قدرت سوالات را به کار بیندازید!

ابزار 4

طرز فکر و سوالات قضاوت کننده و یادگیرنده را تشخیص بدهید!

ابزار 5

با حالت قضاوت کنند دوست شوید!

ابزار 6

پیش‌فرض ها را زیر سوال ببرید!

ابزار 7

از سوالات جابجایی استفاده کنید!

ابزار 8

تیم‌های یاد گیرنده ایجاد کنید!

ابزار 9

با طوفان سوالات پیشرفت را خلق کنید!

ابزار 10

دوازده سوال برتر برای رسیدن به موفقیت را  بپرسید!

این سوالات را کنار دست داشته باشید تا بتوانید اغلب مواقع به آن رجوع کنید. اگر آن‌ها را به قدر کافی تکرار کنید به بخش طبیعی فکر کردنتان تبدیل می‌شود و کمک می‌کند به نتایج موفقیت آمیزی در زندگی روزمره برسید.

ده سوال برتر:

۱. من چه می‌خواهم؟

۲. انتخاب‌های من کدامند؟

۳. چه پیش فرض‌هایی دارم؟

۴. من مسئول چه چیزی هستم؟

۵. چطور می‌توانم جور دیگری به این مسئله نگاه کنم؟

۶. طرف مقابل به چه فکر می‌کند؟ چه احساسی دارد؟ و چه می‌خواهد؟

۷. چه چیزی را از قلم انداختم یا نادیده گرفته‌ام؟

۸. برای بهتر شدن چه می‌توانم بیاموزم؟ (از این شخص یا موقعیت، از این اشتباه یا خطا، از این موفقیت و(…

۹. کدام مراحل بیشتر برایم معنی می‌دهد؟

۱۰. چه سوالاتی باید از خودم یا از دیگران بپرسم؟

۱۱. چطور می‌توانم شرایط فعلی را به برد – برد تبدیل کنم؟

۱۲. چه گزینه‌های احتمالی دیگری وجود دارد؟

 

 

mbti چیـست و چـگونه می‌توان از آن استفـــاده کرد؟ ( تکنیک‌های شخصیت شناسی mbti به زبان ساده )

 

شخصیت‌شناسی mbti  و یادگیری ریزه‌کاری‌های شخصیت خودتان و دیگران می‌تواند کمک بزرگی به پیشرفت شما در همه زمینه‌های زندگی داشته باشد. یک فروشنده از شخصیت‌شناسی در ارتباط با مشتریانش، یک مدیر در گزینش و برخوردبا کارمندانش، یک معلم در رابطه با شاگردانش، و والدین در تربیت فرزندان‌شان می‌توانند بهترین بهر ه را ببرند.

تاریخچه شخصیت‌شناسی mbti

تیپ شخصیتی افراد از موضوعاتی است که تاریخچه آن به حدود 100 سال قبل برمی‌گردد. کارل گوستاو یونگ اولین کسی بود که  به طور مفصل به این موضوع پرداخت و بعد از آن دو زن آمریکایی به نام‌های کاترین بریگز و دخترش ایزابل میرز آن را ساده‌سازی کردند. در حقیقت خلق این شانزده تیپ شخصیتی، ابداع این مادر و دختر بود و عبارت mbti   نیز بر همین اساس شکل گرفت.

شخصیت‌شناسی mbti

شخصیت‌شناسی mbti چی میگه؟

برای اینکه یک دید کلی از mbti داشته باشید لازم است در ابتدا مبانی و اصول این مدل شخصیت‌شناسی را بدانید و بعد وارد جزئیات شوید. دانستن همین اصول به شما کمک بزرگی می‌کند تا حدودی ساختار شخصیت خود آشنا شوید.

اصل اول در شخصیت‌شناسی mbti :

Mbti  میگه انسان‌ها در چهار مورد زیر ترجیحات خاص خودشون رو دارند.

  1. دریافت انرژی ( حالمون خوب میشه و شارژ می‌شیم و …)
  2. دریافت اطلاعات ( یاد‌می‌گیریم و آگاه می‌شیم و … )
  3. تصمیم گیری (فکر می‌کنیم و برنامه‌ریزی می‌کنیم و …)
  4. سازماندهی ( برنامه‌‌هامون رو اجرا می‌کنیم و …)

اصل دوم در شخصیت‌شناسی mbti:

هر کدام از این  ابعاد یک طیف بین دو قطب است و هر انسان به یک نقطه از این طیف تعلق دارد. به عبارت دیگر :

انسان‌ها در دریافت انرژی به نقطه‌ای بین دو قطب درون‌گرایی و برون‌گرایی تعلق دارند. (یعنی همه انسان‌ها در یک حدی یا درونگرا هستند یا برونگرا )

درونگرایی

 

انسان‌ها در دریافت اطلاعات به نقطه‌ای بین دو قطب شهودی و حسی تعلق دارند.

شخصیت‌شناسی mbti

 

انسان‌ها در تصمیم‌گیری به نقطه‌ای بین دو قطب فکری و احساسی تعلق دارند.

شخصیت‌شناسی mbti

 

انسان‌ها در سازماندهی به نقطه‌ای بین دو قطب منعطف و منظم تعلق دارند.

شخصیت‌شناسی mbti

اصل سوم در شخصیت‌شناسی mbti:

هر کدام از این قطب‌ها در mbti با یک حرف لاتین نشان داده می‌شود که از کنار هم چیدن آنها یک عبارت چهار حرفی بوجود می‌آید که به آن تیپ شخصیتی هر فرد در mbti  می‌گویند.

اصل چهارم در شخصیت‌شناسی mbti:

هیچ کس به دوسر این طیف و همچنین نقطه میانه طیف، یعنی نقطه صفر تعلق ندارد.

یعنی هیچ‌کس صد‌درصد درون‌گرا یا برون‌گرا نیست و همچنین کسی به طور ذاتی در نقطه صفر قرار ندارد.

نکته: افرادی که به جهت هر بعد به نقطه صفر نزدیک هستند رفتارهای مشابه به هم در همان بعد داردن مثلا کسی که به لحاظ فکر نزدیک به صفر است با کسی که به لحاظ احساسی نزدیک به صفر است مشابهت‌های زیادی در این بعد دارند.

منطقه نزیک به صفر در هر بعد را اصطلاحاً حوزه خاکستری می‌نامند.

شخصیت‌شناسی mbti

اصل پنجم در شخصیت‌شناسی mbtii:

تیپ شخصیتی ‌انسانها موروثی است و قابل تغییر نیست. اما همه می‌توانند تمام توانمندی‌های بعد مخالف خود را بیاموزند و در مواقع نیاز از مزایای آن بهرمند شوند.

اصل ششم شخصیت‌شناسی mbti:

هیچ‌کدام از  این تیپ‌ها به خودی خود خوب یا بد نیستند و هر کدام در جایگاه‌های مختلف ممکن است نقاط ضعف یا قوت خود را داشته باشند.

 

شخصیت‌شناسی mbti

 

تیپ شخصیتی مثل دست چپ و راست یک خصوصیت کاملاً‌  ارثی است و همانطوری که ما از هر دو دست استفاده می‌کنیم اما ترجیحات‌مون برای استفاده از یک دست بیشتر است، در وجود همه ماهم 16 تیپ شخصیتی وجود دارد که از تمامی آنها استفاده می‌کنیم اما ترجیحات هر شخص فقط با یکی از  این تیپ‌های شخصیتی است.

تیپ شخصیت خودمان را چگونه پیدا کنیم؟

راه اول : استفاده از تست‌های mbti  شاید ساده‌ترین راه به نظر برسد اما  انتظار نداشته باشید با  تست‌های رایگان موجود در اینترنت و فضای مجازی به یک نتیجه منطقی و درست برسید. برای این کار باید از تست‌های استاندارد و زیر نظر متخصص این رشته کمک گرفت.

راه دوم : روش بهتر برای شناخت تیپ شخصیتی خودتان، آموزش اصول و مبانی mbti  است. با توجه به در دسترس بودن منابع اطلاعاتی فراوان و ارزان این روش بسیار نتیجه بخش‌تر و کم هزینه تر است.

برای شناخت تیپ شخصیتی از کجا شروع کنم ؟

بهترین حالت اینست که در ابتدا شخصیت شناسی را با تمرکز روی شناخت تیپ شخصیتی خودتان شروع کنید. برای این کار باید چهار بعد شخصیتی خود را بررسی کنید ( اصل اول mbti ) تا متوجه شوید به کدام قطب از این چهار بعد تعلق دارید. که در ادامه این مقاله به شما کمک می‌کنم به آن برسید.

بُعد اول دریافت انرژی :

دو قطب این بعد می‌گوید شما یا درونگرا هستید و یا برون‌گرا. درون‌گرایی و برونگرایی خود را مشخص کنید و ببینید کدام یک از حروف اختصاری  I و یا E  به شما تعلق دارد. برای شناخت درون‌گرایی و برونگرایی و رفتار‌های این دو گروه اینجــــا کلیک کنید.

بُعد دوم دریافت اطلاعات :

در این بعد شما باید ببینید یک شمی هستید یا یک حسی. شمی یا حسی بودن خود را مشخص ‌کنید. برای اینکه بدانید شما یک شمی هستید یا یک حسی اینجــا را کلیک کنید وبعد از مطالعه آن یکی از دو حرف N  و یا  S  را که متعلق به شماست انتخاب کنید.

بُعد سوم تصمیم‌گیری:

در این قسمت شما باید فکری بودن یا احساسی بودن خود را بررسی کنید و سپس یکی از حروف T و یا F  را انتخاب کنید. برای اینکه بدانید شما یک فکری هستید یا احساسی اینجـــا کلیک کنید.

بُعد چهارم سازماندهی:

درآخرین مرحله منعطف یا منظم بودن خودتان را بررسی ‌کنید و یکی از دو حرف P و یا J  را انتخاب ‌کنید. منظم بودن و یا منعطف بودن خود را با کلیک در اینجـــا می‌توانید بررسی کنید.

هم اکنون شما چهار حرف دارید که به ترتیب

یکی از آن حروف درون‌گرایی و برونگرایی شما را مشخص می‌کند

یکی شمی یا حسی بودن شما را مشخص می‌کند

یکی فکری یا احساسی بودن شما را مشخص می‌کند

و یکی هم منعطف یا منظم بودن شما را مشخص می‌کند

شخصیت‌شناسی mbti

از کنار هم چیدن آنها یک عبارت چهار حرفی بدست می‌آید و آن تیپ شخصیتی شماست.

مثال :

من به جهت درونگرایی و برونگرایی ، یک درون‌گرا هستم. یعنی یک I

من به جهت شمی و حسی ، یک شمی هستم. یعنی یک N

در بعد فکری و احساسی هم، فکری هستم. یعنی یک T

و در نهایت بین منظم بودن و منعطف بودن من یک  منعطف هستم. یعنی  P

با توجه به مراحل بالا تیپ شخصیتی من در  mbti  می‌شود INTP

 

شخصیت‌شناسی mbti

این عبارت چهار حرفی را باید چه کار کنیم؟

این عبارت چهارحرفی یکی از 16 تیپ در شخصیت‌شناسیmbti  است. این عبارت چهار حرفی مهمترین صفات، ویژگی‌های عمومی، نقاط قوت وضعف ارتباطی، نقاط ضعف و قوت شغلی، شغل مناسب و عوامل موفقیت تیپ شخصیتی شما را مشخص می‌کند. برای اینکه این ویژگی‌های  خودتان را کامل بدانید از این صفحه روی تیپ شخصیتی خودتان کلیک کنید.

منتظر ایجاد انگیزه نمانید

متاسفانه از انگیزه خبری نیست. برای خود هدف مشخص می‌کنید، برنامه ریزی هم کرده‌اید،  ظاهراً باید همه چیز خوب پیش میرفت، اما نبودن انگیزه در شروع و یا ابتدای کار  به تنبلی و اهمال‌کاری ختم شده.

گویی اطلاعات موجود برای حرکت چیزی کم دارند و نیاز به مطالب جدیدی برای انگیزه بخشی است. ظاهرا ذهن نسبت به جملات انگیزشی موجود سِر شده و هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد.

قرار بود انگیزه مانند سوخت ماشین اهداف را روشن کند اما فعلا نبودن آن بهانه‌ای شده برای اقدام نکردن.

انگیزه چیست؟

انگیزه در فرهنگ لغت فارسی  به معنی دلیل و علت و در فرهنگ لغت وبستر به معنی ” حالت اشتیاق برای انجام کار ” بیان شده به قول دن آریلی شاید اگر بخواهیم معادله‌ای بنویسیم که تمام عناصر انگیزه را در خود داشته باشد در یک سمت معادله واژه انگیزه خواهد بود و در سمت دیگر باید تمام واژه‌های پول، رضایت، هدف، توجه، تامین‌بازنشستگی، احساس‌غرور و….. قرار گیرد.

 

آنچه ما از انگیزه نیاز داریم

فعلا به معانی پیچیده انگیزه کاری نداریم. در این مقاله منظور ما از انگیزه یعنی «نبودن حس انجام کار» و فعلا مشکل اینست که بسیاری از افراد موفق بدون استفاده از دوش جملات انگیزشی و  داشتن این حجم اطلاعات هر روز بهتر از دیروز عمل می‌کنند و به پیش می‌روند و عده‌ای دیگر هنوز منتظرند تا حس انجام کار در آنها ایجاد شود.

 

یک باور جدید:  شروع کن  سرو کله‌ انگیزه پیدا می‌شود.

 

انگیزه را فراموش کنید فقط اقدام کنید.

چاک کلوز نقاش ثروتمند آمریکایی که نقاشی‌های گران قیمت او شهرت جهانی دارد، در جواب خبرنگار یک شبکه تلویزیونی که از او پرسید شما چگونه ای برای کارهای‌تان انگیزه می‌گیرید با نیشخندی گفت :

انگیزه برای مبتدی‌هاست حرفه‌ای‌ها بلند می‌شوند کارشان را انجام می‌دهند.

چاک

بخش عمده‌ای از دلیل موفقیت بزرگان در همین جمله به سادگی بیان شده. جمله چاک کلوز شاید کارکرد یک جمله انگیزشی را داشته باشد ( حداقل برای من در ابتدا اینگونه بود ) اما خیلی زود متوجه شدم این جمله پشتوانه‌ای کاملاً علمی دارد. توضیح علمی این عبارت در  استعاره ” ماشین رفتار ” دکتر ویلیام گلاسر به خوبی بیان شده است.

ویلیام گلاسر و استعاره ماشین رفتار”

ویلیام گلاسر بینان‌گذار تئوری انتخاب برای نشان دادن رفتار انسان از استعاره”ماشین رفتار” استفاده می‌کند و به خوبی توضیح می‌دهد که یک رفتار در کدام قسمت‌ها تحت کنترل مستقیم و در کدام قسمت‌ها تحت کنترل غیر مستقیم ماست. طبق این  تعریف، رفتار ما از چهار جزء تشکیل شده که به ترتیب عبارتند از

فکر ، احساس، فیزیولژی (حالت بدن) و اقدام.

به عبارت دیگر در حالت نرمال یک رفتار بعد از طی این چهار مرحله در انسان شکل می‌گیرد.

رفتار

مثال اول:

رفتار معمولی یک فرد وقتی صدای مشکوکی می‌شنود

اول : فکر می‌کند دزدی وارد خانه شده

دوم: احساس ترس می‌کند.

سوم: حالت بدن‌ تغییر می‌کند ( آماده فرار یا دفاع می‌شود )

چهارم: اقدام به فرار می‌کند یا آماده حمله می‌شود.

مثال دوم:

رفتار معمولی یک فرد وقتی مورد توهین قرار می‌گیرد

اول: فکر می‌کند از  اعتبارش کم شده

دوم: احساس خشم به شما می‌کند

سوم: حالت بدنش تغییر می‌کند ( دست مشت می‌شود )

چهارم: به توهین کننده حمله می‌کند

هر رفتار دیگری را نیز می‌توانید با همین مراحل مرور کنید.

نکته مهم و یک خبر خوب اول

کنترل دو چرخ جلوی ماشین ( تفکر و اقدام ) در اختیار مستقیم ماست و دو چرخ عقب تابع دو چرخ جلو هستند و ما نسبت به آنها کنترل غیر مستقیم داریم. بنابر این اگر در دو چرخ عقب مشکلی پیش بیاید ما می‌توانیم با حرکت دو چرخ جلو، چرخ‌های عقب و در نتیجه رفتاری درست را برای خود رقم بزنیم.

به عبارت دیگر ما می‌توانیم با اقدام ( یک چرخ جلو ) احساس و فیزیولژی را تحت کنترل خود در بیاوریم. در مثال دوم دقت بفرمایید اگر شخصی فکر خود را نسبت به توهینی که به او می‌شود عوض کند ( مثلا فکر کند او توهین کننده منظورش او نبوده )  چه احساسی به او دست خواهد داد. برای کنترل فکر به کار ممارست و زمان زیادی نیاز داریم.

خبر خوب دوم

 برای کنترل چرخهای عقب ماشین رفتار می‌توانیم از چرخ ” اقدام ” استفاده کنیم. وقتی احساس خستگی می‌کنیم کافی است فورا اقدامی ( تغییر در چرخ جلو ) صورت دهیم  تا احساس خستگی بر طرف شود. ( تغییر در چرخ عقب )

تغییر در فکر نیز می‌تواند در چرخ‌های عقب ( احساس و فیزیولژی) تغییر ایجاد کند اما تغییر در فکر به سادگی اقدام نیست و ممکن است به زمان بیشتری نیاز باشد و در هر زمینه‌ای هم قابل به سادگی قابل اجرا نباشد . به عنوان مثال شما با تغییر فکر ( چرخ جلو ) نمی‌توانید بر ضربان قلب خود که تغییر حالت بدن است تاثیر داشته باشید اما با اقدام یعنی چند حرکت ورزشی به راحتی می‌تواند این نتیجه را به دست آورید.

تغییر یک احساس با اقدام

با توجه به موضوع بالا هر احساسی را می‌توان با طرز فکر درست و یا یک اقدام تغییر داد.

این احساس می‌تواند احساس کسالت، رخوت و بی‌انگیزگی باشد. کاری که همه افراد موفق دانسته یا ندانسته و با تجربه به آن پی برده‌اند و از آن به خوبی در زندگی استفاده کرده‌اند. بنابر این برای غلبه بر احساس بی انگیزگی کافی است مانند یک حرفه‌ای دست به اقدم بزنید.

این روش حرفه‌ای‌ها است من که مبتدی‌ام چی!؟

اولین باری که ایده چاک کلوز را درباره انگیزه با یکی از دوستانم در میان گذاشتم  در واکنش به این پیشنهادم فورا گفت: این تکنیک برای یک حرفه‌ای است و من که مبتدی هستم باید چه کار کنم؟ سوال درستی هم بود. اگر  اقدام کردن به همین راحتی بود کسی مبتدی نمی‌ماند و همه حرفه‌ای می‌شدند!  واقعیت زندگی پیرامون ما هم همین را نشان می‌دهد اما سوالی که مطرح  است اینست که یک مبتدی چگونه می‌تواند از این ایده استفاده کند؟ به عبارت دیگر چرا با  دانستن این ایده و شناخت ماشین رفتار باز هم اتفاق خاصی صورت نمی‌گیرد

قانون 5 ثانیه، دستورالعملی کاربردی برای مبتدی‌ها

خالق این قانون، خانم مل رابینز است که کتابی نیز با همین عنوان دارد او داستان خلق این ایده را درکتاب خود اینچنین بیان می‌کند:

” من قانون پنج ثانیه را هفت سال پیش کشف کردم . قبل از اینکه برای شبکه تلویزیونی CNN کار کنم. قبل از اینکه سخنرانی تد را داشته باشم ، قبل از اینکه ویراستار مجله موفقیت  شوم ، وکتابم را بنویسم و دو تا کسب وکار تاسیس کنم و بفروشم.

در واقع این قانون را در بدترین روزهای زندگیم پیدا کردم. شوهرم یک رستوران در حد موفقیت اوبر داشت ، اما بدلیل چند تصمیم ریسکی به ورشکستگی کامل سقوط کرد. یک ور شکستگی مالی …. داشتیم تمام آن چیزهایی را که یک عمر برایشان تلاش کرده بودیم از دست می‌دادیم و برای من بسیار دشوار بود که با این مساله کنار بیایم.

کم کم بلند شدن از تخت برایم تبدیل به سخت‌ترین کار دنیا شد. ساعتم هرروز زنگ می‌خورد و من خاموشش می‌کردم. می‌دانستم باید چکار کنم ، باید بیدار می‌شدم و بچه ها را به مدرسه میبردم. اما بجای آن مدام دكمه توقف زنگ ساعت را می‌زدم. بارها و بارها… هرروز.

هر شب در تخت دراز می‌کشیدم و به این فکر می‌کردم که باید چکار کنم. باید یک شغل پیدا می‌کردم تا بتوانیم بدهی ها و هزینه هایمان را پرداخت کنیم باید با همسرم مهربان تر می‌شدم و اجازه نمی‌دادم که این بحران مالی رابطه مان را خراب کند. باید بعنوان یک مادر با این ترس فلج کننده ام مبارزه می‌کردم تا بچه هایم هم آن را احساس نکنند. کاملا می‌دانستم باید چکار کنم اما نمی توانستم آن را انجام دهم. کم کم تا جایی پیش رفت که بچه ها برای مدرسه دیرشان می‌شد و دیر به کلاس می‌رسیدند، اینجا بود که زنگ خطری برایم شد که این وضعیت دیگر نمی‌تواند به همین شکل ادامه پیدا کند.

قانون پنج ثانیه چیزی بود که ساختم تا زمانی که نمی‌خواهم کاری را انجام دهم، عقب انداختن را کنار بگذارم و وارد عمل شوم تا حالا شده که یک لیست برای انجام کارهایتان داشته باشید ولی آنها را دنبال نکنید؟ در اینصورت کامل شبیه هم هستیم، من هرروز یک ليست از کارهایی که باید انجام دهم، می‌نوشتم اما بندرت انها را انجام می‌دادم ، بعدها فهمیدم که :

1- دانستن اینکه باید چکار کنید هرگز کافی نخواهد بود

2- دانستن این که چرا باید آن را انجام دهید باز هم کافی نخواهد بود

ما به چیزی نیاز داریم که در مواقع لازم ما را در وضعیت ذهنی و روانی عمل کردن قرار دهد. چون اگر نشسته‌اید و منتظرید که یک زمان انگیزه لازم سراغتان بیاید ، باید بهتان بگویم که مدت زمان زیادی باید بنشينيد.”

مل

قانون 5 ثانیه را چگونه پیاده سازی کنیم؟

قانون 5 ثانیه میگوید فاصله تصمیم‌گیری تا  پیدا شدن یک بهانه برای عملی نشدن آن تصمیم  فقط 5 ثانیه است. بنابراین با یک شمارش معکوس از 5 به 1 فوراً‌ کاری در جهت اقدام آن انجام دهید، در غیر اینصورت ذهن شما به احتمال زیاد دلیلی به شما خواهد داد که این کار را فعلا انجام ندهید.

اگر می‌خواهید ایده جدیدی که به درستی آن شک نداردید در کسب وکارتان ایجاد کنید و نمی‌دانید از کجا شروع کنید. همین الان یک کار در جهت انجام آن انجام دهید و دست به کار شوید لازم نیست که نگران چالش‌ها و مشکلات یک سال یا پنج سال آینده باشید، هر بار فقط کافیست در یک جنگ پنج ثانية‌ای با خودتان پیروز شوید. با همین بُردهای پنج ثانیه‌ای کوتاه می‌توانید کل مسیر ده یا بیست ساله به سمت موفقیت را طی کنید.

 قانون دو دقیقه، تیر خلاص بی‌انگیزگی

ایده قانون دو دقیقه از دیوید آلن مشاور مدیریت زمان و نویسنده کتاب” به سرانجام رساندن کارها ” است.
اگر کارهای زیادی را  دارید که انگیزه کافی برای انجام آن ندارید یا با شروع کارها انگیزه‌تان ته می‌کشد می‌توانید با قانون دو دقیقه کارها را تمام کنید.

تفاوت این این ایده با قانون 5 ثانیه در این است که این قانون می‌گوید در زمان بی ‌حوصلگی به سراغ کارهای کوچک دو دقیقه‌ای برو و از این دست کارها را تمام کن . تمام شده کارها به تو انرژی حرکت بیشتر می‌دهد و راه را برای انجام کارها بزرگتر باز می‌کند.

در مرحله دوم می‌توانید کارهای بزرگتر را به بازه‌های دو دقیقه‌ای تقسیم کنید و فعلا تصمیم بگیرید فقط دو دقیقه از کار‌های عقب مانده را پیش ببرید و جلو بروید. انجام دو دقیقه از کارها و به اصطلاح زخمی شدن کار امکان اتمام کار را به شدت افزایش می‌دهد.

دیوید آلن در باره این ایده می‌گوید:
من یک قانون دو دقیقه ای دارم که می گوید: اگر تصمیم بگیرید کاری در دو دقیقه انجام شود، در واقع باید همان وقت آن را درست انجام دهید؛ چون سازماندهی و بررسی آن بیشتر از دو دقیقه طول خواهدکشید؛ تا این که در همان اولین لحظه ای که توجه تان به آن جلب شد، آن را انجام دهید. اگر از پرسیدن این سوال که کار بعدی چیست، اجتناب نکنید، بسیاری از کارهای دو دقیقه ای را می توان در همان لحظه انجام داد. اکنون، زمان بسیاری در اختیار دارید برای کارهایی، همچون تهیه طرح ابتدایی یک نقشه، که نیاز به زمان بیشتری دارند، صرف کنید. شما نمی خواهید که آن را در ظرف دو دقیقه انجام دهید. بهتر است در اوقات دو دقیقه ای، بسیاری از کارهای کوچک همچون پاک کردن ایمیل های قدیمی یا پاکسازی فایل ها را انجام دهید.

وقتی که زمان کوتاهی می‌یابم و چندان انرژی برای انجام کارهای بزرگ ندارم، کارهای کوچک فراوانی در اطرافم هست که می‌توانم انجام شان بدهم. فرض کنید یک مکالمه تلفنی را به پایان رسانده‌ام و تا هفت دقیقه کاری ندارم، این احتمال وجود دارد که ایمیل‌های بی ارزش را پاک کنم یا فایلی را پاکسازی کنم یا شاید بروم یک فنجان قهوه بگیرم.

بسیاری از کارهای که دارید آنقدر ها هم سخت نیستند که نتوان انجام داد شما به اندازه کافی استعداد و توانایی برای انجام این کارها دارید اما به دلیلی شروع نمی‌کنید.

با قانون دو دقیقه می توانید بر به تعویق انداختن کارها و تنبلی غلبه کنید. استفاده از این قانون اینقدر آسان است که نمی‌توانید بهانه‌ای برای انجام ندادن آن بیاورید.

دیوید آلن

بسیاری از کارهای شما در دو دقیقه انجام نمی‌شوند اما برای شروع این کارها دو دقیقه کافیست. هر کاری که انجام دادن آن برایتان سخت است را فقط دو دقیقه شروع کنید.

می خواهید کتاب بنویسید فقط دو دقیقه بنویسید بعد از نوشتن جمله اول که دو دقیقه یا کمتر طول می کشد درگیر کار شده‌اید و می‌توانید برای یک ساعت هم بنویسی.

دوست دارید کتاب های زیادی مطالعه کنید فقط دو دقیقه شروع به مطالعه کنید اگر مطلب جذاب باشد درگیر شده و ادامه می دهید.

می خواهید ورزش کنید در دو دقیقه کفش های اسپرت خود را بپوشید و از خانه بیرون بروید حتما ورزش خواهید کرد.

این قانون بر اساس یک اصل فیزیک است که می‌گوید اشیا تمایل به حفظ وضعیت موجود دارند یعنی اگر در حال حرکت باشند تمایل دارند که حرکت خود را ادامه دهند. این قانون برای رفتارهای ما نیز صادق است اغلب ما دوست داریم وضعیت خود را حفظ کنیم و شروع کار برای‌مان مشکل است برای همین خوابیدن به موقع شب‌ها و بیدار شدن صبح کاری سخت است چون بدن تمایل دارد در وضعیت سابقش باشد.

 همین الان انجام بده

کوتاه کردن زمان تصمیم تا اقدام از شما انسان متفاوتی می‌سازد. انگیزه کدام کارها را ندارید. مهمترین آنها که می‌تواند بیشترین تاثیر را داشته باشد کدام است؟ به جواب این سوال فکر کنید به محض اینکه جواب را پیدا کردید، همین الان انجامش دهید ….  پنج، چهار، سه ، دو ، یک… شروع کنید و دو دقیقه از آن کار را انجام دهید.