اعتراف‌های یک تبلیغاتچی

کتاب اعتراف‌های یک تبلیغاتچی

نام کتاب: اعتراف‌های یک تبلیغاتچی
نویسنده: دیوید اُگیلوی
مترجم: رویا گذشتی
انتشارات: سیته
تعداد صفحات کتاب
125
موضوع: تبلیغات

اعترافات یک تبلیغاتچی

 

دیویداُ گیلوی پدر علم صنعت تبلیغات لقب گرفته و در این کتاب همچنان که از عنوان جذاب این کتاب کم حجم پیداست، تمام تجربه‌ها آژانس تبلیغاتی خود را با مخاطب درمیان می‌گذارد.

اعتراف‌های یک تبلیغاتچی به درد چه کسانی ‌می‌خورد

این کتاب برای همه علاقمندان به صنعت تبلیغات به اندازه کافی می‌تواند جذاب و مفید باشد، اما از آنجا که نامش اعترافات یک تبلیغاتچی است، مخاطب اصلی این کتاب مدیران شرکت‌ها و کانون‌های تبلیغاتی هستند و همچنین  تبلیغ‌نویس‌ها و هر کسی که می‌خواهد از راه ارائه ایده‌های تبلیغاتی کسب درآمد کند.

بخشی از سخن ناشر کتاب

کتاب اعتراف‌های یک تبلیغاتچی ، به چهارده زبان دنیا ترجمه شده است و میلیون‌ها نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رفته است. بهترین، قابل فهم‌ترین و جالب‌ترین کتاب در زمینه‌ی تبلیغات است، یک عصاره‌ی جادویی از از یادگیری و درایت.

اعتراف‌های یک تبلیغاتچی با پیشینه‌ای از دوران کودکی اگیلوی آغاز می‌شود و سپس به مهمترین سر فصلهای دنیای تبلیغات میپردازد.

داستان خلق این اثر از زبان دیوید اگیلوی

چهارده سال پیش از نوشتن این اعترافها ساکن نیویورک بودم و یک دفتر تبلیغاتی باز کردم. در آن زمان آمریکایی‌ها به چشم یک احمق به من نگاه می کردند و با خودشان می گفتند:

«آخه یه اسکاتلندی از تبلیغات چی میدونه؟!» ولی چندی بعد کار و بار من حسابی گرفت.

کتاب اعتراف‌های یک تبلیغاتچی را در طول تعطیلات تابستان سال ۱۹۶۲ نوشتم و امتیاز چاپ آن را روز تولد بیست و یک سالگی پسرم به او هدیه کردم. پیش بینی من این بود که فروشش حول و حوش چهار هزار جلد خواهد بود، ولی به زودی در کمال تعجب دریافتم که در ردیف پرفروش ترین کتاب ها قرار گرفته است. بعدها کتابم به چهارده زبان دنیا ترجمه شد و یک میلیون نسخه از آن به فروش رفت.

اصلا چرا این کتاب را نوشتم؟ اول از همه برای این که مشتری های بیشتری به سراغم بیایند. دوم این که می خواستم شرایط ورودم به بازار سهام فراهم شود و سوم این که در دنیای تجارت اسم و رسمی پیدا کنم. خوشبختانه به هر سه هدف هم رسیدم. .

اگر امروز می خواستم چنین کتابی را به نگارش درآورم، واژه ها را محتاطانه‌تر برمی گزیدم، کمتر از خودم تعریف می‌کردم و امر و نهی در کار نبود.

در کتاب اعتراف‌های یک تبلیغاتچی ، به دستورهای زیادی برمی‌خورید. این کار را انجام بده! آن کار را نکن! از این بپرهيز! طرف آن یکی نرو!  به مرور در یافتم کسانی که با تبلیغات سروکار دارند و به خصوص جوان ترها نسبت به جملات امری حساسیت دارند. از طرفی دریافته ام بعضی از روش هایی که ما در آن سال ها به کار می‌گرفتیم امروزه دیگر کارایی ندارند. برای مثال، اگر شعار تبلیغاتی را با حروف درشت سیاه در زمینه ی سفید چاپ کنیم. به چشم کسی نمی‌آید. در حالی که همین شیوهی تبلیغاتی در سالهای دور بسیار تأثیرگذار بود،

در هر حال، در آن زمان همکارانم توصیه های مرا به کار بستند و شرکت ما موفق شد. محصولات فراوانی را برای تولیدکنندگان بی‌شماری به فروش برساند. به همین دلیل دفتر کوچکی که سالها پیش تأسیس کردم، به شرکتی شصت برابر بزرگتر از آن چیزی تبدیل شد که پیش از تألیف این کتاب بود.

در ابتدای راه، یک اتاق کوچک مقرّ کار ما بود و ۱۹ مشتری داشتیم، ولی حالا در سراسر دنیا ۲۶۷ شعبه داریم که ۴۴ تای آنها در کشور آمریکاست و در مجموع به بیش از ۳۰۰۰ واحد تجاری خدمات ارائه می‌دهیم.

خیلی‌ها برای من نامه می‌نویسند و می‌گویند از وقتی به راهکارهای پیشنهادی این کتاب عمل می‌کنند، به پیشرفتهای چشمگیری دست پیدا کرده اند و حتی بعضی از تجار نام آشنای جهان، موفقیت خود را مدیون مطالعه‌ی این کتاب می‌دانند. زمانی که من به این رشته روی آوردم، بیشتر آقایان جذب کارهای تبلیغاتی می‌شدند، ولی خوشبختانه امروزه در دنیای تبلیغات شاهد فعالیت عده‌ی زیادی از خانم ها نیز هستیم.

اگر در این نوشتار به رگه‌هایی از غرور برمی‌خورید لازم است بگویم در دنیا فقط از عهده‌ی همین یک کار، یعنی تبلیغ کردن، خوب برمی آیم و در هیچ زمینه‌ی دیگری سررشته ندارم.

از ترازنامه های شرکت اصلا سر در نمی‌آورم، بلد نیستم با کامپیوتر کار کنم، با نقاشی بیگانه‌ام و در ورزش های اسکی، قایقرانی و گلف خیلی بی دست و پا هستم؛ ولی همین که وارد دنیای تبلیغات می‌شوم، به زعم اهل فن، حکمرانی خلاقم، یک بار مجله‌ی فورچون مقاله‌ای درباره‌ی من با این عنوان چاپ کرد: « دیوید اگیلوی یک نابغه است؟»

فوری سراغ وکیلم رفتم و از او خواستم به خاطر گذاشتن علامت سوال در پایان این عبارت، از مجله شکایت کند.

در ابتدای جوانی و چندی پس از ورودم به بازار کار، مانند آتشفشانی که خاموش می‌شود، حرارتم فروکش کرد و به مدیریت روی آورم. اما دیری نپایید که از جنجال و هیاهوی خیابان «مدیسون» آشفته شدم. به فرانسه رفتم و خودم را با باغبانی و وقت گذرانی با والدینم سرگرم کردم.

حتی با گذشت این سال ها هنوز هم بیشتر یافته هایم تازگی خود را از دست نداده‌اند، زیرا با تحقیق و کنکاش فراوان به آنها دست پیدا کرده‌ام. ولی در مقایسه با آن دوران در سه مورد عقیده ام تغییر کرده است:

پیش از این می‌گفتم اگر قرار است کوپن تخفیفی را ضمیمه‌ی آگهی تبلیغاتی مجله‌ای کنید، حتما آن را وسط قسمت فوقانی صفحه قرار دهید تا بیشتر به آن توجه شود. ولی امروزه معتقدم اگر می‌خواهید نتیجه‌ی بهتری عایدتان شود باید آن را در سمت راست پایین صفحه بگذارید.

– قبلا بر این باور بودم که مورد توجه قرار گرفتن یک آگهی تبلیغاتی تلویزیونی روی فروش محصول تأثير مضاعف ندارد، ولی حالا بر اساس یافته های مرکز تحقیقاتمان می‌گویم یک آگهی تبلیغاتی چشمگیر خیلی بیشتر از یک آگهی تبلیغاتی معمولی مشتری را جذب می کند.

– حالا این را هم می‌دانم که لزومی ندارد در یک آگهی تبلیغات تلویزیونی به استفاده از ۹۰ کلمه در هر دقیقه بسنده کنیم. تجربه نشان می‌دهد هر چقدر ضرب آهنگ آگهی تندتر باشد و گوینده با سرعت بیشتری صحبت کند، فروش محصول بیشتر خواهد بود. . .

در این کتاب مطلبی درباره‌ی فرهنگ تجارت و به ویژه فرهنگ مرسوم در آژانس‌های تبلیغاتی نیست. در سال ۱۹۶۲ نه من و نه هیچ کس دیگر چیزی در این باره نشنیده بودیم، ولی بعدها دو نفر به نامهای «ترنس دیل» و « لن کندی » در تحقیق های خود نشان دادند شرکتهایی موفق هستند که اساس و بنیان آنها بر پایهی یک فرهنگ تجاری غنی و منسجم بنا نهاده شده است.

قسمت‌هایی از این کتاب

از کلی‌گویی بپرهیزید. با شاهد و مدرک ادعاهایتان را اثبات کنید و شیوهای دوستانه و صمیمی را در پیش بگیرید تا حوصله‌ی خواننده سر نرود. حقیقت را در قالبی چشم نواز رو کنید.

این که اندازه‌ی آگهی چقدر باشد، به محصولتان بستگی دارد. اگر می‌خواهید یک آدامس را تبلیغ بکنید، مطلب زیادی برای گفتن ندارید؛ ولی اگر محصولی است که ویژگی‌های زیادی دارد و آن قدرها شناخته شده نیست، هر قدر لازم بود بنویسید. ارائه‌ی اطلاعات بهتر، مساوی است با فروش بیشتر.

همیشه باید برای اثبات ادعاهایتان شاهد و مدرک بیاورید. برای خواننده‌ی تبلیغ‌های تجاری، حرف مشتریان قبلی سند است، نه گفته‌های یک تبلیغاتچی که پول می‌گیرد تا مطلب بنویسد. در واقع، مشکل همه‌ی ما این است که مخاطب به ما ایمان بیاورد. اگر از یک مشتری مشهور نقل قول کنید نتیجه به مراتب بهتر خواهد بود و هر چقدر شهرت این مشتری فراگیر ، موفقیت چشمگیرتر است. گاهی می توانید کل آگهی تجاری خود را به اظهار نظرهای مشتریان قبلی اختصاص دهید.

از به کار بردن کلمه های قلمبه و سلمبه بپرهیزید. بعضی ها فکر می‌کنند با واژه‌های دهان پرکن می توانند توانایی‌های خود را به رخ دیگران بکشند. ولی این کار نتیجه‌ی مثبتی ندارد، چون بسیاری از آنها برای مخاطب معمولی یک آگهی تبلیغاتی، نامفهوم هستند و از طرفی ممکن است خود ما هم کلمه ای را نابجا به کار گرفته باشیم و ذهنیتی مغایر با خواسته‌ی ما ایجاد شود. هنر ساده سخن گفتن را بیاموزیم تا با استفاده از کلمات کوتاه، جمله های ساده و پاراگراف‌های منسجم منظورمان را واضح و روشن بیان کنیم.

چنانچه نشانه های کم سوادی در یک آگهی تبلیغاتی نمود پیدا کند، شکستش حتمی است. کسی در این کار موفق است که از دانش و آگاهی کافی برخوردار باشد و هرگز خود را از مطالعه بی‌نیاز نبیند.

هرگز تیتر اصلی را بالای عکس چاپ نکنيد. قدیمیها عاشق این کار بودند، ولی امروزه می‌دانیم که چنین کاری کاهش ۱۹ درصدی مخاطب را به همراه خواهد داشت، اگر دقت کنید سردبیران روزنامه ها هم هرگز چنین کاری نمی‌کنند. در مجموع، توجه به انتخابش‌های آنان بسیار راهگشاست، چون با سلیقه ی خوانندگان به خوبی آشنا هستند.

از طرح‌های سمبلیک و آبستره بپرهیزید. چون نمی‌توانند پیغام شما را با سرعت لازم به بیننده منتقل کنند. و عده‌ای را که باید به مشتری بدهید، هم با کلام و هم با طرح و نقش بیان نمایید. تعداد کسانی که نبوغ این کار را دارند انگشت شمار است و بی‌تردید، من جزء این دسته نیستم. اگر پوستر شما قرار است در حاشیه‌ی خیابان‌ها و بزرگراه‌ها نصب شود و مردم در حال حرکت ان را ببینند، توجه داشته باشید که فقط پنج ثانیه فرصت دارید، تحقیق نشان می‌دهد رنگهای تند و شفاف تاثیرگذاری بهتر و بیشتری دارند، مراهي : بیشتر از سه عنصر رنگ را  در طرح خود نگنجانید و زمینه را سفید انتخاب کنید.

 

 

موفقیت‌شغلی

معرفی فرمـــــــــــــول منحـصر بفرد موفقیت‌شغلی ( با این فرمول نقطه شیرین زندگی خود را پیدا کنید )

به نظر شما چه کاری رضایت شغلی را فراهم می‌کند؟

آیا مهارت عالی درکاری موفقیت را تضمین می‌کند؟

اینکه ‌می‌گویند علاقه‌هایت را دنبال کن، پول خواهد آمد حقیقت دارد؟

آیا اگر کاری پول داشته باشد راضی هم فراهم می‌شود؟

فرمول موفقیت‌شغلی چیست؟

مسلماً‌ جواب سوالات بالا را نمی‌توان یک کلمه پاسخ داد. و البته فرمول موفقیت هر کسی کاملا منحصر بفرد است و بهترین کسی که می‌تواند آنرا کشف کند خود خودتان هستید

جیم‌کالینز نویسنده کتاب ” از خوب به عالی” این موضوع را با سه سوال ساده مطرح می‌کند و به شما نشان می‌دهد که چگونه می‌توانید نقطه شیرین زندگی خود‌تان را پیدا کنید. از اشتراک این سه سوال میزان موفقیت شغلی خود را بررسی کنید. سه سوالی که موفقیت‌شغلی شما را نشان می‌دهد.

  1. شما به دنیا آمده‌اید که چه کاری انجام دهید؟ ( استعدادی و علاقه شما )
  2. شما در انجام چه کاری خوب هستید؟ ( مهارتی است که باید بیاموزید )
  3. دیگران در مقابل انجام چه کاری حاضرند به شما پول بدهند؟ ( بازار هدف – مشتری )

پاسخ به سوالات بالا و وجه اشتراک آنها میزان موفقیت شغلی شما را در حال یا آینده نشان می‌دهد. هر کدام از موارد بالا بدون دیگری ممکن است برای‌تان شغلی بساز اما نمی‌تواند  موفقیت شغلی را به همراه داشته باشد.

مثال اول: استعداد و علاقه + مهارت بدون مشتری 

فرض کنید شما استعداد خوشنویسی دارید و چند سالی هم صرف این هنر کرده‌اید هم اکنون یک استاد خوشنویس هستید اما به هر دلیلی مخاطبین هنر شما کم هستند. شما از کارتان لذت می‌برید و از این بابت ممکن است شاد هم باشید اما پول ندارید! حتما دیده‌‌اید این افراد را که گلایه می‌کنند مردم قدر هنرمندان را نمی‌دانند و ….‌!!!

مثال دوم: مهارت + مشتری بدون استعداد و علاقه

فرض کنید هنر خوشنویی را کنار گذاشتید و ترجیح دادید از تنها مهارتی که فعلا مشتری دارد استفاده کنید و راننده اسنپ شدید. خب مشتریی به اندازه‌ کافی هست و  مشکل پول شما حل شد. اما وقتی پیدا نمی‌کنید به هنر مورد علاقه‌اتان که برای آن خلق شده‌اید بپردازید. مسلما از کارتان راضی نیستید. راستی شما دوست دارید فرزندتان مسیر شغلی شما را طی کند. دقت داشته باشید. علاقه یا بی علاقه بودن به کار ربطی به موقعیت اجتماعی آن حرفه ندارد. شما ممکن است شغل خوبی به جهت موقعیت اجتماعی هم داشته باشید اما ذره‌ای احساس رضایت در آن نباشد. حتما افرادی را دوروبر خودتان دیده‌اید که با موقعیت اجتماعی خوب و درآمد خوب به کاراشان  علاقه‌ای ندارند و کار را صرفا  مسیر کسب درآمد می‌دانند و به هیچ عنوان هم دوست ندارند فرزندشان مسیر آنها را برود.

مثال سوم: علاقه و استعداد + بازار و مشتری بدون مهارت

فرض کنید به رشته پزشکی علاقه دارید مسلماً بازار این حرفه داغ داغ است. اما این کار نیاز به مهارتی داردکه فقط در دانشگاه ارائه می‌شود حضور در دانشگاه، آن هم در رشته پزشکی شرایط خاصی از جمله محدودیت پذیرش دانشجو را شامل می‌شود. تا مهارت‌های پزشک شدن را کسب نکنید شما فقط یک رویا دارید نه شغل. حتما کسانی را می‌شناسید که با همین رویا سال‌ها زندگی می‌کنند.

موفقیت   شغلی

 حالت ایده آل و نقطه شیرین زندگی ( موفقیت شغلی )

موفقیت شغلی وجه اشتراک این سه نقطه است. بنابر این راه ‌های پیش روی شما عبارتند از

1- اگر در ابتدای کار هستید و یا قصد دارید از صفر شروع کنید، باید در رفتارهای خود دقت کنید و استعداد و علاقه خود را کشف کنید.. ببیند مهارت هم‌راستا با این استعداد و علاقه کدام  نیاز مردم  را برطرف می‌کند که مردم بابت آن به شما پول بدهند. سپس مهارت آن کار را بیاموزید تا به موفقیت شغلی دلخواه‌تان برسید

2- شاید قبلا بر اساس علاقه و یا استعداد مهارتی را آموخته‌اید. خب در اینصورت باید نیاز و خواسته مخاطب‌تان را پیدا کنید و ببینید با این مهارت می‌توانید محصولی مناسب آنها تولید کنید یا اگر محصول و خدماتی دارید بگردید و برای آن مخاطبی پیدا کنید یا به عبارتی بازاریابی کنید.

جیم کالینز روش اول را در پیش گرفت . او به مدت بیش از یک سال، به دقت رفتارها و عادت های کاری خودش را بررسی و ثبت می‌کرد. در انتهای هر روز، نه تنها اتفاقات روز را یادداشت می‌کرد، بلکه از کارهایی که باعث شده بود احساس خوبی داشته باشد صورت برداری می‌کرد. پس از گذشت بیش از یک سال یادداشت برداری توانست الگوی رفتاری‌ای در خود تشخیص دهد. وقتی با سیستم‌های پیچیده کار می‌‌کرد و یا به دیگران درس می‌داد احساس خوبی داشت. بنابراین تصمیم گرفت که به دیگران سیستم‌های پیچیده تدریس کند. مخاطبین او در دانشگاه‌ها بودند. او هیولیت پارکارد را ترک کرد و کاری در دانشگاه پیدا کرد. جیم فرومول جادویی موفقیت خود را  پیدا کرده بود. اما مهمترین میراث کار جیم کمک به دیگران برای یافتن فرمول موفقیت‌شغلی بود

فرومول موفقیت‌شغلی  کاملا منحصر بفرد است و شما از فرمول موفقیت دیگران نمی‌‌توانید استفاده کنید. لازم نیست که حتماً کار ویژه‌ای برای شناخت زوایای مختلف شخصیت خود انجام دهید. هر روز چند لحظه را به فکر کردن درباره  این سوال اختصاص دهید که چه زمانی در بهترین حالت خود بودید یا چه زمانی از کارتان رضایت کامل داشتید. این موضوع شما را به نقش‌ها یا فعالیت‌هایی هدایت میکند که کار شما را پربار می‌کنند و نشان می‌دهد چه فعالیت‌هایی به شما بیشترین میزان رضایت یا خرسندی را می‌دهد.

درهر صورت پیدا کردن مسیر موفقیت‌شغلی با چالش همراه است. اینم موضوع قرار نیست  با همه علایق شما سازگارنباشد.  اشتباه بزرگی که اکثراً‌ مرتکب می‌شوند و در برخی کتاب‌های دم‌دستی موفقیت به صورت کلیشه‌ای بیان می‌شود اینست که باید از مسیر موفقیت لذت ببرید و اگر از مسیر لذت نمی‌برید هدف‌تان اشتباه است!!!  مسیر موفقیت‌شغلی حتما لحظات لذت بخش هم دارد اما قرار نیست که همیشه لذت بخش باشد.

موفقیت و یادگیری

 

استعداد، علاقه و مهارت چی هستند؟

وقتی ما از استعداد صحبت می‌کنیم منظور آمادگی‌های ذهنی یک فرد مواردی خاص هستند. مثلا وقتی از استعداد ریاضی صحبت می‌شود. یعنی ذهن کسی که استعداد ریاضی دارد  نسبت به کسی که استعداد ریاضی ندارد با سرعتی بیشتری و انرژی کمتری مسائل ریاضی را درک می‌کند. به عبارت دیگر اگر کسی استعدد مهارتی را ندارد باید زمان و انرژی بیشتری صرف کسب آن مهارت کند. بنابر این استعداد هست و ما باید کشفش کنیم. یک راه ساده آن اینست که دقت کنید در انجام یا آموختن چه مهارت‌هایی متوجه گذر زمان نمی‌شود. با احتمال زیاد در آن زمینه‌ها استعداد دارید. بنابر این استعداد هست و باید کشفش کنید.

علاقه از جنس ایجاد است وآن را می‌توان ایجاد کرد. یکی از چیزهایی که علاقه را افزایش می‌دهد اطلاعات است. اطلاعات در باره چیزی باعث علاقه می‌شود . علاقه باعث یادگیری و یادگیر به افزایش اطلاعات و …

مهارت باید کسب شود. و تمرین مهمترین قسمت کسب یک مهارت است. اگر این قسمت را بخواهیم به زبان ساده‌تری بیان کنیم می‌توانیم بگوییم: استعداد کشف می‌شود علاقه  ایجاد می‌شود و مهارت کسب می‌شود.

 

کتاب سیستم‌سازی

معرفی کتاب سیستم‌سازی

نام کتاب: سیستم‌سازی
نویسنده: سم کارپنتر
مترجم: شهاب شکوری – فاطمه سراجی
انتشارات: نخبه‌سازان
تعداد صفحات کتاب: 308
موضوع: سیستم‌سازی در کسب‌وکار

سیستم‌سازی

 کتاب سیستم‌سازی در چند عبارت

شما هم اکنون هم یک سیستم در کسب‌وکارتان دارید. اما اگر بدون حضور شما کسب درآمد نمی‌کند، اگر وقت و انرژی زیادی از شما‌ می‌گیرد و اگر کارمندان شما کارشان را درست انجام نمی‌دهند و اشتباهاتی در کارتان تکرار می‌شود و … شما یک سیستم معیوب دارید و باید با سیستم‌سازی درست آن را اصلاح کنید. سیستم‌سازی یعنی بدست گرفتن کنترل کامل کسب کار خود. برای این‌کار باید اصول استراتژیک ( اهداف راهبردی)، اصول اجرایی ( قوانین کسب‌وکار ) و دستورالعمل‌ها (روش‌های اجرای کارها) را برای کسب‌وکارتان تعریف و اجرا کنید. کتاب سیستم‌سازی کسب‌وکار به شما می‌گوید هر کدام از این‌ها دقیقاً‌ یعنی چه و چگونه آنها را اصلاح کنید.

کتاب سیستم‌سازی بدرد چه کسانی می خورد؟

مدیران و صاحبان کسب‌وکار، کارآفرینان، کسانی که می‌خواهند کسب‌وکاری را شروع کنند، مدرسان مهارت‌های کسب‌‌وکار و همه علاقمندان مباحث مدیریت می‌توانند از آموزه‌های این کتاب استفاده کنند. اما اگر کسانی هستید که دائماً‌ ناله می‌کنید کلی کار ریخته روی سرم. وقت ندارم. کلی کار می‌کنم به جایی نمی‌رسم و … دنیای من خیلی با آن چیزی که دنبالش بودم فاصله دارد … کتاب سیستم‌سازی ، کتابی است که برای شما نوشته شده.

مقدمه کتاب به قلم جاش کافمن

جاش کافمن نویسنده کتابهای ” MBA شخصی” و ” بیست ساعت اول ” در مقدمه کتاب ‌سیستم‌سازی به خوبی هر آنچه را شما در این کتاب نیاز دارید بیان می‌کند.
او می‌گوید: در میان کتابهای مربوط به کسب‌وکار ، سیستم‌سازی یکی از بهترین کتابهایی است که تاکنون خوانده‌ام. یکی از کارهای من این است که به افراد خلاق در سراسر دنیا آموزش بدهم که چگونه برای خود کسب‌وکاری سودآور ، لذت بخش و باثبات دست و پا کنند. بنابراین خواندن کتابهای مربوط به کسب‌وکار، به نوعی بخشی از زندگی من است.
معولا هر روز سه سوال از من پرسیده می‌شود :
راه اندازی کسب‌وکار بسیار سخت و پیچیده است. از کجا شروع کنم؟
من زیاد کار می‌کنم اما پول کمی بدست می‌آورم، چطور می‌توانم سود کارم را بیشتر کنم ؟
همیشه احساس اضطراب و نگرانی دارم. چگونه می‌توانم قبل از این که دیوانه بشوم ، کارهایم را مدیریت کنم؟
من برای همه این سوالات یک پاسخ دارم: سیستم‌سازی را یاد بگیرید.
اصولا هر کسب‌وکاری یک سیستم است. یعنی مجموعه‌ای از فرایندها که درکنار هم نتیجه لازم را ایجاد می‌کنند. بنابراین می‌توانید با اصلاح سیستم‌ها و توجه بیشتر به آن‌ها ، به نتایج بهتری دست پیدا کنید. به همین سادگی.
بگذارید بگویم با سیستم سازی چه اتفاقی برای شما می‌افتد:
• کمتر کار می‌کنید و پول بیشتری به دست می‌آورید.
• برای کارهایتان تمرکز و انرژی بیشتری دارید.
• کمتر اشتباه می‌کنید.
• اگر اشتباهی رخ داد آنرا به سرعت برطرف می‌کنید.
• احساس آرامش بیشتری دارید. حواستان جمع می‌شود و ذهن شما تحت کنترل خودتان درمی‌آید.
سیستم‌های با ثبات، محصول ذهنی آرام ، منطقی و واقع بین هستند. این نوع تفکر، مهارتی است که می‌توانید آن را به سرعت بیاموزید و روشی است که می‌توانید برای اصلاح همه جوانب زندگی به کار بگیرید.
من تقریباً هر روز در کسب‌وکارم از آموزه‌های کتاب سیستم‌سازی استفاده می‌کنم و از زمان انتشار چاپ اول این کتاب به مشتری‌ها و نزدیکانم سفارش کرده‌ام که آن را بخوانند.
خوشحالم که شما هم کتاب سیستم‌سازی را در اختیار دارید. سیستم‌سازی به شما کمک می‌کند تا بهتر تصمیم بگیرید، کارهای بیشتری را به نتایج مطلوب برسانید و از مسیر رسیدن به اهدافتان لذت بیشتری ببرید.

مروری بر محتوای کتاب سیستم‌سازی

سم کارپنتر بعد از یک بیوگرافی از وضعیت زندگی خودش به مشکلات شرکتش به نام سنترال که یک شرکت خدمات مخابراتی است می‌پردازد و می‌گوید:
« من برای پانزده سال درنهایت خستگی ، یک لحظه هم دست از تلاش برنداشتم . ساعت‌های طولانی (حدود هشتادساعت در هفته) کار می‌کردم. تمام کوششم این بود تا خود را سرپا نگه دارم و …
او در کتاب توضیح می‌دهد که چگونه با سیستم‌سازی توانست شرکتش را سروسامان دهد و خودش نیز از وضیت خراب گذشته نجات یابد. او علت گرفتاری‌های کاری مردم را اینگونه بیان‌ می‌کند:
« متاسفانه بیشتر مردم تمام وقت خود را صرف درگیر شدن با نتایج ناخوشایندی می‌کنند که از سیستم‌های پنهان و مدیریت نشده نشأت می‌گیرد.»
در ادامه می‌گوید:
«وظیفه شما این است که سیستم‌ها را یک به‌یک بهینه‌سازی کنید. نه اینکه هر لحظه ور هر روز، مضطرب و نگران، درانتظار جوانه زدن مشکلی جدید بنشینید. وظیفه شما خاموش کردن شعله‌های آتش نیست، وظیفه شما جلوگیری از ایجاد آتش است»

سم کار پنتر با سیسمتم‌سازی شرکتش به جای خاموش کردن آتش وقتش را صرف ایجاد محیطی ضد حریق می‌کند. او سیستم‌سازی را در سه مرحله به سرانجام می‌رساند.
• اهداف راهبردی (چشم انداز، ماموریت سازمانی )
• اصول اجرایی (اصول و قوانین شرکت شما)
• دستور العمل‌ها ( روش‌های کار، تکنیک‌ها و تاکتیک‌های انجام کار )
او درادامه می‌گوید سیستم‌سازی اگرچه وقت و انرژی زیادی از شما خواهد گرفت، اما بالاخره که باید برای رسیدن باهدافتان کار کنید. کمی بیشتر تلاش کنید تا این مرحله را پشت سر بگذارید.

ابتدا شما بر روی سیستم‌های کسب‌وکارتان کار می‌کنید،
سپس این سیستم‌ها هستندکه برای شما کار می‌کنند.

قسمت‌های از کتاب سیستم‌سازی

زندگی شما از تعداد بی‌شماری سیستم تشکیل شده، که بسیاری از آنها تحت فرمان مستقیم شما هستند و برخی دیگر به طور خودکار و بدون مداخله شما به کار خود ادامه می‌دهند. نظم و آرامش زمانی در زندگی شما افزایش پیدا می‌کند که سیستم‌های زندگی‌تان را بشناسید و نسبت به بازسازی آنها اقدام کنید.


پیشنهاد می‌کنم این شعار را همه جا همراه خود داشته باشید:
«لازم نیست تمام گام‌هایی را که برای انجام کارهایم برمی‌دارم دوست داشته باشم من فقط باید این گام‌ها را بردارم.»
از هر نه نفر مفهوم این گفته را درک نمی‌کنند و این‌گونه خود را قانع می‌کنند:«اگر من از کاری که انجام می‌دهم لذت نمی‌برم، پس کارم را درست انجام نمی‌دهم!» واقعاً که چه قضاوت نادرستی


یکی از آرامبخش‌ترین و رضایت بخش‌ترین روش‌هایی که من برای مراقبت از سیستم زندگی‌ام دارم، آن سی دقیقه‌ایست که هر روز در خلوت خودم در خانه صرف مدیریت سیستم‌های زندگی‌ام می‌کنم. شاید این ساده‌ترین سیستم من باشد. یعنی نظم دادن سی دقیقه در روز به یک هدف کوچک


شما با هدایت کردن کارمندان خود از طریق روش کاری واضح، زمان زیادی را به دست خواهید آورد. حتی کارمندی که تجربه زیادی هم ندارد بدون هیچگونه کمک و با خواندن روش کار، می‌تواند کار را انجام دهد. در شیوه آموزش تدریجی هیچ اشتباه و شکستی وجود نخواهد داشت.


این را به یاد داشته باشید و باز هم به من اطمینان کنید: به نسبت هر واحد انرژی که شما برای نگارش و توسعه قواعدسیستم‌سازی صرف می‌کنید، صد برابر آن، زمان و سرمایه به شما باز خواهد گشت، من اغراق نمی‌کنم، تازه کمی هم با احتیاط صحبت می‌کنم.

ایده عالی مستدام

معرفی کتاب ایده عالی مستدام

نام کتاب: ایده عالی مستدام
نویسنده: چیپ هیث و دن هیث
مترجم: سید رامین هاشمی و مجتبی اسدی
انتشارات: آریانا قلم
تعداد صفحات کتاب 372
موضوع: روانشناسی – اجتماعی

کتاب ایده عالی

درباره نویسندگان کتاب ایده عالی مستدام

چیپ هث، استاد دانشکده عالی کسب‌وکار در دانشگاه استنفورد بوده و درس استراتژی کسب‌وکار و سازمان را تدریس می‌کند. چیپ مشاور طیف گسترده‌ای از شرکت‌ها وسازمان‌های مختلف از جمله گوگل است.
برادر دیگر، دن هیث، عضو ارشد مرکز حامی کارآفرینان اجتماعی بوده و سابقه فعالیت عنوان پژوهشگر دردانشکده بازرگانی هاروارد را دارد.
این کتاب به‌درد چه کسانی می‌خورد
هر کسی که می‌خواهد ایده وپیامش ماندگارتر باشد. اگر مدیر هستید این کتاب کمک می‌کند ارتباط بهتری با کارمندان خود داشته باشید. اگر تولید کننده هستید این کتاب کمک می‌کند بازاریابی بهتری داشته باشید اما اگر به نوعی با تدریس و تعلیم سروکار دارید این کتاب خوراک شماست و در خواندن آن تردید نکنید.

خلاصه ایده عالی مستدام در چند عبارت

اگر دوست دارید پیامتان اثرگذار و ماندگار شود باید شش اصل را در آن اعمال کنید. این شش اصل با بررسی صدها ایده ماندگار بدست آمده اند و عبارتند از:
1 – سادگی 2- غیرمنتظره بودن 3- ملموس بودن 4- معتبر بودن 5- احساسی بودن 6- داستانی بودن
کتاب ایده عالی مستدام ، مدعی نیست که این دستورالعمل بدون خطاست اما این قول را به شما می‌دهد که بدون توجه به سطح خلاقیت‌تان، البته با کمی تلاش متمرکز می‌توانید هر پیامی را با این شش ایده ماندگارتر کنید.

ایده عالی مستدام

ساده بودن به معنای ساده سازی سطح پائین یا عبارتی کوتاه نیست . منظور از ساده سازی یعنی اینکه: فهم مغز ایده باید ساده باشد.منظور اینست که باید لب مطلب را بگویید و عناصر غیر ضروری و بی ربط را حذف کنید. اما این همه کار نیست شما باید بدانید ایده را تا چه حد ساده کنید. ضرب المثلها نمونه روشن این اصل هستند. سادگی آنها سبب شده سالها ماندگار و اثر گذار باقی بمانند.تمام این اصل را می‌توان در دو کلمه خلاصه کرد، ایده باید مختصر و مفید باشد.

ضرب المثلها نماد مقدس سادگی هستند.
شما نمی‌توانید پنج ستاره قطبی داشته باشید. شما نمی‌توانید پنج ” مهمترین هدف ” داشته باشید. سادگی یعنی: حذف بسیاری از بینش‌های عالی برای درخشش مهمترین بینش

 

 ایده عالی

اولین مشکل در ارتباط جلب توجه است. گاهی با اقتدار می‌توان توجه را جلب کرد. کاری که پدری به فرزندش می‌گوید: ” به من نگاه کن” از این روش استفاده می‌کند، اما بیشتر اوقات ما نمی‌توانیم تقاضای توجه کنیم، ما باید توجه را جذب کنیم.
این فصل کتاب بر دو سوال اساسی تمرکز دارد: چگونه باید توجه افراد را به خودجلب کرد و سخت‌تر از آن اینکه چگونه می‌توان این توجه را حفظ کرد. اگر پیام ما از بین پارازیت‌ها عبور نکند و توجه افراد را جلب نکند، نمی‌توانیم پیش برویم . بعلاوه پیامهای ما آنقدر پیچیده است که اگر نتوانیم توجه افراد را حفظ کنیم، نمی‌توانیم ادامه دهیم. برای یافتن پاسخ این دو سوال باید دو احساس ضروری غافلگیری و علاقه را که توسط ایده‌های ذاتاً ماندگار برانگیخته می‌شوند، بفهمیم.

غافلگیری توجه را جلب می‌کند و علاقمندی توجه را حفظ می‌کند.
برای آنکه رویدادی غافلگیر کننده باشد، باید غیر قابل پیش‌بینی باشد.

 


در این فصل کتاب به شما می‌گوید چگونه ایده‌های‌تان را ملوس کنید. ایده‌های ملموس راحت‌تر به یاد آورده می‌شوند. به عنوان مثال کلمه‌های تنها را در نظر بگیرید. آزمایشهای روی حافظه انسان نشان می‌دهد که افراد در به خاطر سپردن اسمهای ملموس و قابل تجسم ( مثل دوچرخه یا گلابی ) نسبت به اسم‌های انتزاعی مانند (عدالت یا شخصیت ) بهتر عمل می‌کند. ایده‌های ماندگار طبیعی پر از کلمات و تصاویر ملموس هستند.
اما چه چیزی در ملموس بودن هست که ایده‌ها را ماندگار می‌کند؟ پاسخ آن در طبیعت حافظه ما نهفته است . مغز انسان تعداد قابل توجهی حلقه دارد هر چه یک ایده چنگک‌های بیشتری داشته باشد بهتر در حافظه گیر می‌کند. خانه کودکی شما میلیون‌ها چنگک دارد که به حافظه می‌چسبد اما کارت اعتبار جدید فقط یک چنگک دارد البته اگر خوش شانس باشید.

تلاش برای تدریس یک اصل انتزاعی بدون پایه‌های ملموس، مانند تلاش برای ساختن خانه‌ای با سقفی بر روی هواست.

برای آنکه ایده را ملوس کنید باید کاری کنید که با حواس پنچگانه قابل لمس باشد. علت اینکه کلمات انتزاعی قابل درک نیستند این است که از آن نمی‌توانیم شکل واحدی در ذهن بسازیم. در بازاریابی عصبی برای ماندگاری یک محصول در ذهن مخاطب از تمام این حواس استفاده می‌شود. شرکت‌های اتومبیل سازی قبل از تحویل اتومبیل از اسانس خاصی در اتاق خودررو استفاده می‌کنند تا حس خوب نو بودن در ذهن خریدار زند بماند.
به ایده‌ها باید اعتبار بخشید تا ماندگار شوند. مردم حرفهای شما را باور نمی‌کنند مگر اینکه آنها معتبر باشند. اما اعتبار یک ایده از کجا می‌آید؟ اعتبار را باید از افراد باصلاحیت دریافت کرد در غیر این صورت ایده ما را کسی باور نمی‌کند. اگر چنین افرادی را نمی‌توانیم پیدا کنیم باید پیام ما دارای یک اعتبار درونی باشد که گاهی می‌توان این اعتبار را با جذاب کردن جزئیات و ملموس کردن ایده در جهت باور پذیر کردن آن بدست آورد. راه سوم اعتبار بخشی به یک ایده استفاده از یک مثال به صورت اگر …. پس ….. می‌باشد. این به این معنی است که مثلا اگر شما در کسب و کارتان کاری را با حجم خاصی برای شخص معتبری انجام داده باشید حتی اگر آن شخص تنها مشتری شما باشد شما می‌توانید آن کار را برای هر کس دیگری انجام دهید، زیرا با انجام آن کار معتبر شده‌اید. به عنوان مثال کسی که کتاب می‌نویسد برای نوشتن مقاله در روزنامه دارای اعتبار می‌شود، حتی اگر آن مقاله اولین مقاله او باشد.

در این اصل نویسنده به این می‌پردازد که ایده را باید با احساس مخاطب گره زد تا ماندگار شود. در ابتدای این فصل با ذکر جمله‌ای از مادر ترزا که می‌گوید : “اگر من به عموم مردم نگاه کنم اقدامی نمی‌کنم، اما اگر به یک نفر نگاه کنم اقدام می‌کنم” اینگونه نتیجه می‌گیرد که در دریافت کمکهای خیرخواهانه وقتی از مردم انتظار کمک به یک نفر را داریم نتیجه خیلی بهتری می‌گیریم تا زمانی که انتظار داریم همان مردم به جمعی کمک کنند.
تبلیغات نیز با استفاده از همین اصل بیشتری بهره را می‌برد. دست بردن به جاذبه‌های فردی و نه فقط منفعت شخصی. البته هیچگاه نباید از منفعت شخصی چشم پوشی کرد اما نشان دادن جذابیت منفعت شخصی است که ایده را ماندگار می‌کند چرا که بیشتر با احساس ارتباط دارد. ولی کاری که اغلب شرکتها انجام می‌دهند تاکید بر ویژگیهای محصول است و نه منفعت و یا جاذبه آن.
کیپلز از معروفترین تبلیغ‌نویسان جهان می‌گوید:« رایج‌ترین دلیل شکست تبلیغات اینست که تبلیغ نویسان آنقدر غرق در دستاوردهای خود هستند که فراموش می‌کنندبه ما بگویند چه باید بخریم. به جای اینکه در تبلیغ‌تان از بهترین بذر جهان سخن بگویید از بهترین چمن جهان بگویید.

داستان‌ها شدیداً به سرگرمی وابسته اند. هنگامی که کودکان می‌گویند برایم داستان تعریف کنید سرگرمی می‌خواهند نه دستورالعمل.
داستان‌ها به تنهایی می‌توانند بر اسارت از دام دانش غلبه نمایند. آنها در واقع هم ملموس‌‌اند، وهم دارای عناصر احساسی و غیرمنتظره. اگر سادگی و پیام‌تان را در داستان منعکس کنید کاری که باید بکنید را کرده‌اید، پس هر روز آماده شناسایی داستانهای خوبی باشیدکه زندگی برایمان ایجاد می‌کند.

آزمایشی که قدرت ماندگاری داستان را نشان داد

چیپ در دانشگاه استنفورد دانشجویان را به گروهای کوچکی تقسیم کرد و از آنها خواست یک سخنرانی یک دقیقه‌ای انجام دهند و بقیه به آن گوش دهند. شنوندگان بعد از هر سخنرانی باید به سخنرانی نمره می‌دادند. چقدر سخنرانی تاثیر گذار بوده؟ چقدر متقاعد کننده بوده؟
آنچه روی می‌دهد این است که آراسته‌ترین، باوقار ترین و کاریزماتیک‌ها از بین سخنران‌ها بیشترین نمره را دریافت می‌کنند. این شگفت‌آور نیست.
اما غافلگیری بعد از این است. چیپ درحالی که بنظر می‌رسد تمرین تمام شده یک کلیپ کوتاه پخش می‌کند تا چند دقیقه زمان تلف کند و توجه‌ها را منحرف کند. او ناگهان از دانشجویان می‌خواهد یک برگه کاغذ بیرو بیاورند و از همه سخنرانان هر ایده‌ای که به خاطر می‌آورند بنویسند. تنها ده دقیقه از سخنرانی‌ها گذشته ولی ذهن آنها اکثرا خالی است.
بطور میانگین در هر سخنرانی دو نیم آمار بیان شده و از هر ده نفر فقط یک دانشجو داستانی را تعریف کرده. نتیجه جالب اینجاست 63 درصد از دانشجویان داستان‌ها را به خاطر دارند و فقط 5 درصد آمارها را به یاد می‌آورند. بعلاوه هیچ همبستگی میان ” استعداد سخنرانی” و توانایی ماندگاری ایده‌ها وجود ندارد.

شش اصل ماندگاری

کتاب ایده عالی مستدام  پر از مثال‌ها و داستان‌هایی است که به شما کمک می‌کند این شش ایده را  راحت‌تر در کسب‌وکارتان پیاده کنید.

فروشنده حرفه‌ای

4 باور قدرتـــــــــــــمند فروشنده حرفه‌ای ( این چهار باور می‌تواندشما را از دیگر فروشندگان متفاوت کند )

باور‌ها ریشه‌های پنهان رفتار ما هستند. حتی ممکن است خودمان هم از آنها اطلاع نداشته باشیم. باورهای اشتباه ممکن است به صورت کاملا ناشناخته کنترل برخی از رفتارهای انسان را در دست بگیرند و  مسیر تغییر را با مشکل همراه کنند. تمام فروشندگان موفق که ارتباط‌های موثر و بلندمدتی در کارنامه فروش خود دارند باورهای مشترکی دارند. شناخت و درک این باورها اولین مرحله از شناخت رموز فروشندگی است. بنابر این اگر دوست دارید به یک فروشنده حرفه‌ای تبدیل شوید در ابتدا باید از نظام باورهای خود شروع کنید. لازم به‌ ذکر است اگر فروشندگی را با تغییر باورها شروع نکنید در بهترین حالت اولاً کار فروش به سختی پیش می‌رود و ثانیاً هیچگاه از فروشندگی لذت نخواهید برد.

اولین باور  فروشنده حرفه‌ای ؛ نگرش مثبت

طرز فکر یک فروشنده حرفه‌ای ، بر مبنای مثبت اندیشی است. به جرات می‌توان گفت تا به حال کتاب یا دوره‌ای شرکت نکرده‌ام که روی این مساله تاکید نکرده باشد. تقریبا تمام مربیان و مدرسان فروش از نگرش مثبت به عنوان اولین یا مهمترین خصوصیت فروشندگان حرفه‌ای نام می‌برند.

جفری گیتومر در کتاب قرمز رموز موفق فروش به عنوان اولین اصل می‌گوید: نگاهت را تغییر بده. باور داشته باش که می‌توانی، از نظر ذهنی خود را موفق بدان … بیشتر فروشنده‌ها برای پول درآوردن به بیرون نگاه می‌کنند غافل از اینکه باید به درون خود نگاه کنند. فروشنده حرفه‌ای  فروشنده حرفه‌ای  فروشنده حرفه‌ای  فروشنده حرفه‌ای   فروشنده حرفه‌ای  فروشنده حرفه‌ای

استیفان شیفمن از دیگر مربیان فروش در فصل 4 کتاب قدرت فروش مثبت توضیح می‌دهد که چرا همه چیز به نگرش مربوط است و چرا نگرش مثبت در فروش موثر است.

نگرش مثبت در فروش دقیقاً یعنی چی؟

نگرش مثبت یعنی شرایط را مقصر کم کاری خود ندانی، مشتری را قضاوت نکنی، برایش آه وناله نکنی، گران بودن محصولت را به گرانی مالیات و اجاره و … ربط ندهی و از بازخوردهای منفی یا سوالات او خسته نشوی و بدانی که می‌توانی بفروشی فروشنده‌ حرفه‌ای   فروشنده‌ حرفه‌ای

چگونه می‌توان نگرش مثبت داشت؟

ورودی‌های ذهن نگرش ما را شکل می‌دهد. ورودی‌های ذهن شما چه چیزهایی هستند؟  ذهن شما از شبکه‌های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام و پیگیری اخبار و حوادث تغذیه می‌شود یا مطالعه کتاب‌هایی در رابطه با کسب‌وکارتان؟ آخرین کتابی که در رابطه با مهارت‌های فروش خواندید چه بود؟ چند کتاب خوب در این رابطه می‌شناسید؟ کدام دوره‌های فروش را شرکت کرده‌اید؟

مهمترین کاری که می‌توانید برای ایجاد نگرش مثبت انجام دهید این‌است که اولاً جلوی ورودی‌های منفیِ ذهنتان را بگیرید و ثانیا هر روز آن را با یادگیری مطالب مفید تغذیه کنید. این  مهمترین نکته‌ای است که یک فروشنده‌ حرفه‌ای را از سایر فروشنده‌ها جدا می‌کند.

دومین باور فروشنده حرفه‌ای ؛ تفکر سیستمی

تفکر سیستمی یعنی داشتن افق دید بلند مدت یعنی دیدن دوردست‌ها به جای فقط جلوی      پا را دیدن. تفکر سیستمی یعنی به جای اینکه فقط به فکر پایان روز یا پایان ماهت باشی به چند سال آینده هم  فکر کنی. یعنی بدانی که  فروش یک محصول شروع یک ارتباط است نه پایان آن. تمام فروشندگان حرفه ای قبل از آنکه به فروش فکر کنند به ایجاد یک رابطه بلند مدت فکر می‌کنند و هیچگاه رابطه را فدای فروش نمی‌کنند. شما با فروش یک تخم طلا بدست می‌آورید اما با ایجاد رابطه و ایجاد مشتری وفادار صاحب مرغ تخم طلایی خواهید شد که سال‌ها برایتان تخم خواهد گذاشت.

سومین باور فروشنده حرفه‌ای ؛ تفکر برنده – برنده

فروشنده معمولی به این فکر می‌کند که  ” امروز باید چیزی بفروشم ” و فروشنده حرفه‌ای به این فکر می‌کند که ” امروز باید به کسی کمک کنم چیزی بخرد.” نگرش برنده- برنده ضامن منافع دو طرف است و در همه تعاملات انسانی وجود دارد. این نگرش فروشنده حرفه‌ای را ملزم می‌کند اگر جایی مشتری می‌خواهد بخرد و این خرید به نفع او نیست او را مطلع کند و فقط منافع خود را نبیند. من از  یک تکنیک فروش صحبت نمی‌کنم. تکنیک‌ها تمرکزشان برای فروش فوری است ولی نگرش برنده – برنده می‌گوید اگر مطمئنی فروش رخ  خواهد داد اما به نفع مشتری تو نیست به او بگو ماجرا چیست یا حتی اگر در فروش خسارتی وارد شد حتی اگر اعتراضی نداشت تو حقش را محفوظ بدار. شاید بتوان گفت معادل این دیدگاه در آموزه‌های دینی همن  عنوان نیت خیر داشتن است. جالب است بدانید در بیان عوامل زیاد شدن روزی داشتن نیت خیر برای دیگران است.

چهارمین باور فروشنده حرفه‌ای ؛ تفکر بی‌نیازی

چند سال پیش که در یک دوره فروش حرفه‌ای شرکت کرده بودم. مدرس دوره از اساتید شناخته شده ایران هم هستند به عنوان یک تجربه شخصی توصیه ارزشمندی ‌برای حضور در جلسات مذاکره فروش داشتند ایشان می‌گفتند: « وقتی در یک جلسه مذاکره فروش شرکت می‌کنید با این دیدگاه شرکت کنید که شما  به جهت مالی پشت‌تان گرم است و هیچ نیازی به انجام شدن این معامله ندارید. با این دیدگاه وارد مذاکره شوید که مشاوره بدهید کمک کنید خریدار اطلاعات لازم را بدست آورد و یک رابطه بسازید. این دیدگاه باعث می‌شود آرامش داشته باشید و تحت تاثیر هر پیشنهادی تصمیم‌های عجولانه نگیرید و به هر خواسته‌ای که بعضاً‌ شاید خلاف ارزش‌های شخصی یا سازمانی شما باشد تن ندهید.  به نظر من بدترین وضعیت شما به عنوان یک فروشنده این‌است که خریدار متوجه شود شما نیاز دارید به هر قیمتی محصول‌تان را  بفروشید. در این حالت او یا سعی می‌کند از این موقعیت سوء‌استفاده کند و از شما امتیاز بگیرد و یا احساس می‌کند با خرید محصول، به شما لطف خواهد کرد.»

شاید این مورد در ابتدا یک تکنیک باشد نه باور اما ما در آموزه‌های دینی خودمان مدل کامل این موضوع را تحت عنوان” باور هوالرزاق “داریم. هوالرزاق یعنی من پشتم گرم روزی دهنده اصلی است و اگر قرار باشد این معامله سر بگیرد تصمیم گیرنده نهایی کس دیگری است و من فقط باید اصول و ارزش‌های کاری‌ام را زندگی کنم. این باور اعتماد بنفسی به شما می‌دهد که سبب می‌شود تا همه چیز خود را به انجام این معامله گره نزنید. مطمئن باشید خرید برای مشتری شما هم اینگونه ارزشمندتر است.

4 باور قدرتمند فروشندگان حرفه‌ای و دستاورد آن

نگرش مثبت دارد و این نگرش سبب می‌شود در هر شرایطی بفروشد

تفکرسیستمی دارد و ای تفکر سبب می‌شود علاوه بر فروش رابطه سازی کند

برنده – برنده می‌اندیشد و این اندیشه سبب می‌شود حقی از مشتری ضایع نشود

باور هوالرزاق دارد و این باور سبب می‌شود اشتیاقش برای فروش از جنس التماس نشود.

 

تکنیک‌های شخصیت‌خوانی

معرفی تکنیک‌های شخصیت‌خوانی

نام کتاب: تکنیک‌های شخصیت‌خوانی
نویسنده: پل تایگر و باربارا بارون تایگر
مترجم: مهدی قراچه داغی و دکتر حسین رحیم منفرد
انتشارات: پیک بهار
تعداد صفحات کتاب 238
موضوع: شخصیت شناسی mbti

 

تکنیک‌های شخصیت‌خوانی

تکنیک‌های شخصیت‌خوانی اثر پل تایگر و بابارا بارون تایگر است. از این دو محقق نویسنده دو کتاب دیگر  به نام شغل مناسب شما و همسر مناسب شما ترجمه شده که هر دو کتاب مانند کتاب تکنیکهای شخصیت‌خوانی در ارتباط با شخصیت‌شناسی mbti است. اما پیشنهاد می‌کنم برای آشنایی با شخصیت‌شناسیmbti  از کتاب تکنیک‌های شخصیت‌خوانی شروع کنید و بعد سراغ دو کتاب دیگر بروید.

این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟

نویسنده در پیشگفتار کتاب به این سوال و سوالات مشابه پاسخ می‌دهد و در همان ابتدا تکلیف خواننده را با کتاب روشن می‌کند مطالب زیر قسمتی از پیشگفتار کتاب تکنیک‌های شخصیت‌خوانی  است.

« کتاب تکنیک‌های شخصیت‌خوانی، برای هر کسی که با مردم سرو کار داشته باشد و یا نیازمند تماس با دیگران باشد مفید است .

اگر در بخش فروش خدمات باشید می‌دانید که با مشتریان مختلف هر کدام به طرزی باید رفتار  شود. این کتاب به شما کمک می‌کند تا بلافاصله سبک های ارتباطی مورد نظر هر یک از مشتریان خود را شناسایی کنید. این کتاب به شما نشان می‌دهد چگونه با مشتریان و مراجعان خود صحبت کنید تا آنها به درخواست شما جواب آری بدهند.

تکنیک‌های شخصیت‌خوانی به بر اساس یک سیستم معتبر علمی است و به شما امکان می‌دهد با توجه کردن به سرنخ‌های متعدد در زمینه‌های وضع ظاهر، کلمات مورد استفاده، زبان بدن، شغل و حرفه، آموزش و تحصیلات و علایق خاص آنها به اطلاعات ارزشمندی دست پیدا کنید. این نظام منحصر بفرد اطلاع‌یابی به شما امتیاز قدرتمندی می‌دهد تا با انواع مختلف مردم ارتباط موفق‌تری برقرار کنید.

اگر شما مدیر هستید، اگر شما مقام بلندپایه مؤسسه‌ای هستید که به دنبال راه‌های بهتری برای انگیزه بخشیدن به کارکنانتان می گردید، یاد می‌گیرید کی چگونه توانمندی های طبیعی کارکنانتان را شناسایی کنید و چگونه به آن بیاموزید تا از استعدادهای خوب خود برخوردار گردند.

اگر آموزگار با مربی هستید، متوجه می شوید که کدام سبک تدریس برای هر یک از یادگیرندگان مناسب تر است؟ می‌آموزید چگونه اطلاعات خود را به آنها بدهید تا آن را به بهترین شکل پردازش کنند،

می‌توانید از شخصیت خوانی استفاده کنید و با همکاران مساله دار روبه‌رو شوید، مراجعان خود را راضی نگه دارید و نماد قوت و ضعف آنها را ارزیابی کنید.

اگر وکیل هستید می توانید از این توانمندی برای شناسایی روحیه قضات و هیات ژوری استفاده کنید. و اگر پزشک هستید می‌توانید روحیات بیماران خود را بهتر بشناسید و اطلاعات حیاتی و با ارزش را در اختیار آنها قرار بدهید.

شاید بخواهید با اشخاص مهم زندگی خود رابطه بهتری برقرار کنید و آنها را بهتر بشناسید. اگر این طور باشد، شخصیت خوانی به شما بینش و فراستی می‌دهد که در غیر این صورت از آن برخوردار نخواهید شد. بدون داشتن این مهارت در شرایطی قرار می‌گیرید که باید مدت ها برای رسیدن به خواسته هایتان تلاش کنید. ما به لطف تجربه چندین ساله خود می‌دانیم که در نتیجه این درک جدید، بسیاری از زنان و مردان به این نتیجه می‌رسند که شاید برای اولین بار می توانند همسران خود را آن طور که هستند درک کنند. دیگران به این نتیجه می‌رسند که چگونه تفاوت های طبیعی آنها تولید تعارض‌های قابل پیش بینی می‌کند. والدین و فرزندان آنها هم متوجه می‌شوند که با تجهیز شدن به مهارت شخصیت خوانی می‌توانند بسیاری از مشکلات خود را از میان بردارند، اختلافاتشان را حل و فصل کنند و ارتباط مؤثرتری فراهم آورند. و سرانجام این کتاب به بالغ‌‌های اندیشمند که می‌خواهند برای خود همسری انتخاب کنند می‌آموزد تا از خواسته‌های خود علم و اطلاع بیشتری داشته باشند.

چگونه از این کتاب بیشترین بهره‌برداری را بکنیم؟

خواندن کتاب تکنیک‌های شخصیت‌خوانی به لحاظ مختلف و به دلایل گوناگون با بسیاری از کتاب‌های دیگر تفاوت دارد. در واقع توصیه ما این است که این کتاب را آموزشی برای همه مدت عمر در نظر بگیرید. این صرفا یک کتاب اطلاعاتی معمولی نیست و مانند همه دوره‌های آموزش زندگی این کتاب می‌تواند روی شما تاثیر فراوان بگذارد و به احتمال زیاد نگرش شما در زمینه های مختلف را به شدت تغییر می دهد. ما مطالب این کتاب را در ۱۵ سال گذشته به هزاران نفر اموزش داده‌ایم و می‌دانیم که چگونه روی اشخاص تأثیر می گذارد.

اصول اخلاقی شخصیت‌خوانی

یکی از سوالاتی که اغلب از ما می پرسند این است: آیا این کتاب به کسانی که با تکنیک‌های شخصیت‌خوانی آشنا شده‌اند امتیاز غیر منصفانه‌ای در مقایسه با کسانی که با این روش آشنا نیستند نمی‌دهد؟ آیا این روش راه سلطه جویی بر دیگران را آموزش نمی دهد؟

بارها و بارها با این پرسش روبه رو شده‌ایم و با خود به این نتیجه رسیده‌ایم: شخصیت‌خوانی یک ابزار است و ممکن است از هر ابزاری سوء استفاده شود. چکش در دست میکل آنژ می‌تواند یک مجسمه کم نظیر درست کند، اما همین چکش در دست یک مرد دیوانه می تواند برای خرد کردن جمجمه کسی مورد استفاده قرار بگیرد.

همه ما به خوبی می‌دانیم که تکنیک‌های شخصیت‌خوانی اشخاص ابزار قدرتمندی است و این را هم می‌دانیم که ممکن است بعضی‌ها از مهارت ها سوء استفاده بکنند. درست همان طور که بعضی‌ها از توان جسمانی، شعور برتر و یا جذبه‌های طبیعی برای سلطه‌جویی بر دیگران استفاده می کنند. لازم است نظر خود را به روشنی در زمینه نگارش این کتاب بیان کنیم. هدف این نیست که با نوشتن این کتاب دیگران را از خود برنجانیم یا به آنها آسیبی وارد کنیم. هدف این است که به دیگران بیاموزیم تا خود و دیگران را بهتر درک کنند و بتوانند به طرزی موفق با هم ارتباط برقرار کنند. در نهایت، برای در میان گذاشتن آن چه آموخته‌ایم معتقدیم که منافع و فواید این مهارت به مراتب از آسیب‌ها و سوء استفاده های احتمالی آن فراتر است. وقتی ارتباط بهتر می شود، درک، شکیبایی و حتی آرامش افزایش می‌یابد. تلاش ما رسیدن به این هدف است.

شخصیت‌شناسی

بخش بندی و طرز کار  کتاب تکنیک‌های شخصیت‌خوانی

این کتاب به سه بخش اصلی تقسیم می‌شود.

در بخش نخست درباره تیپ‌های شخصیتی بحث می‌کنیم. با خواندن این بخش از کتاب با تیپ شخصیتی خود آشنا می‌شوید.

بخش دوم کتاب یعنی سیستم: یادگیری تکنیک‌های شخصیت‌خوانی می‌آموزید با ویژگی های کلیدی شخصیتی در دیگران با توجه به وضع ظاهر، طرز کلام، زبان تن، شغل و حرفه و علایق آشنا شوید. در این بخش می‌آموزید چگونه تیپ شخصیتی روی طرز گفت وگوی اشخاص با یکدیگر اثر می گذارد و چگونه می‌توانند به کمک این علم و اطلاع شخصیت‌خوانی را بیاموزند. وقتی به مهارت های لازم دست می‌یابید، می توانید با همه مردم روابط موفقیت آمیز‌تری برقرار سازید.

بخش سوم شما با ویژگی‌های شانزده تیپ شخصیتی آشنا می‌شوید.در این کتاب فهرستی از منابعی در اختیارتان قرار می گیرد که به شخصیت خوانی دیگران کمک می کند. در سرتاسر کتاب سعی کرده‌ایم سؤالات احتمالی شما را پیش‌بینی کنیم و در متن کتاب به آن پاسخ بدهیم. در ضمن با نمونه‌های حقیقی مربوط به زندگی اشخاص آشنا می‌شوید. از نمودارها و جداول مختلف برای تفهیم بهتر مطالب استفاده کرده‌ایم. امیدواریم از کتاب تکنیک‌های شخصیت‌خوانی لذت ببرید و از آن به طرز مطلوب استفاده کنید.»

 

 

هفت اشتبــــــــاه مرگبـــار در فــــــــــــــروش (با تکرار این اشتباهات کسب‌وکارتان نابود می‌شود )

اشتباهات فروش مستقیما تمام زحمات بازاریابی شما را به باد می‌دهند و باعث می‌شود فروش به نتیجه نرسد و مشتری را از دست بدهید. برخی از این اشتباهات  فروش آنقدر بدیهی اند که شاید در ابتدا گمان کنید کدام فروشنده چنین اشتباهاتی را ممکن است انجام دهد. اما به عنوان یک مشاور در کسب وکار مراجعینی داشته‌ام که مجموعه‌ای کاملی از همین اشتباهات بوده‌اند و از اوضاع بد اقتصادی و فروش پایین فروشگاه‌شان هم می‌نالند!

اگر شما یک فروشنده هستید به دقت کنید بررسی کنید کدامیک از این اشتباهات فروش توسط شما یا تیم‌فروشتان ممکن است رخ دهد. و مطمئن باشید برطرف کردن کاملا این اشتباهات در میزان فروشتان اثر چشمگیری خواهد داشت.

اشتباه اول : مشتری را قضاوت نکنید

قضاوت کردن در هر ارتباط یک امر ناخودآگاه است اما منظور از قضاوت در مورد فروشندگان پیش داوری‌های  نادرست است. خواسته یا ناخواسته ممکن است تحت تاثیر اثر هاله‌ای از روی لباس یا بعضی رفتارهای مشتری برخوردی مناسب در شان مشتری نداشته باشیم و مشتری را از خرید منصرف کنیم .

چند سال پیش در صدد خریدعینکی بودم که به طور اتفاقی در ویترین عینک فروشی به مدل جالبی برخوردم، فروشنده دم در فروشگاه ایستاده بود . از او قیمت عینک را پرسیدم او قیمت را گفت و قیمت دور از انتظار من بود. عینک دوم را سوال کردم با اکراه جواب داد اما برای جواب عینک سوم به من گفت این عینک به درد شما نمی‌خورد! احتمالا منظورش این بود که قیمتش زیاد است و شما نمی‌توانید بخرید!!! احتمالا از  واکنش من نسبت به قیمت‌ها به این نتیجه رسید بود و احساس می‌کرد می‌خواهم فقط وقتش را بگیرم. به او چیزی نگفتم و رفتم اما همکار او، دقیقاٌ فروشگاه عینک فروشی کناری، مشابه آن عینک را داشت و با اولین سوال، من را به داخل فروشگاه دعوت کرد نمونه را از پشت ویترین بیرون آورد  به دستم داد، و آینه‌ای جلوی من گرفت تا عینک را روی صورتم تست کنم. و بعد عینک بعدی و….. با آنکه آن روز به قصد خرید عینک آنجا نبودم اما بیست دقیقه بعد نمره چشمم را از روی شیشه عینکم برداشت و قبض خرید عینک را بدستم داد تا روز بعد تحویلم دهد.

اشتباه دوم: کم توجهی به مشتری

مشتری وارد فروشگاه می‌شود و فروشنده سرش روی گوشی و بین یک مشتری و بازی موبایل ترجیح او ادامه بازی است. گاهی فروشنده در محل فروش نیست و باید دنبال او بگردی! یا فروشنده با تلفن صحبت می‌کند و یا چنان سرش در حساب کتاب است جواب سلامت را هم نمی‌دهد……  این موارد را حتما شما هم تجربه کرده‌اید.

با حضور مشتری به فروشگاه تمام قد در خدمت او باشید لازم نیست به پروپای او بپیچید!  اما نشان دهید متوجه حضورش شده‌اید. به او سلام و خوش آمد بگویید و با توجه به نوع فروشی که دارید از او استقبال کنید. اگر با مشتری قبلی در حال صحبت هستید با حرکت سر و یا لبخندی به مشتری جدید بگویید که متوجه حضورش شده‌اید و حتما به او هم توجه خواهید کرد.

این کمترین کاری است که باید انجام دهید در مراحل بعدی اگر متوجه نام او شدید حتما در مکالمات فروش نام او چند بار ذکر کنید. مشتری به توجه شخصی شما خیلی اهمیت می‌دهد.

رفتار شما با مشتری همیشه در ذهن او خواهد مان این بهترین مزیت رقابتی شما می‌تواند باشد. مزیتی که رقبای شما به آن بی توجه اند.

کار شما به عنوان یک فروشنده ایجاد حس خوب و ایجاد حس اعتماد در فروشنده است

کمترین وساده‌‌ترین کاری که برای ایجاد حس خوب می‌توانید بکنید اینست که به او توجه کنید

و ساده‌ترین کار در اعتماد سازی اینست که برای او مشاورخوبی باشید.

اشتباه سوم: پر گویی

یک از اشتباهات فروش که ممکن است خیلی دیدگاه متفاوتی نسبت به آن داشته باشند همین مورد است. مردم معمولا فروشنده خوب را کسی می‌دانند که زیاد با مشتری صحبت می‌کند و با چرب‌زبانی مشتری را برای خرید راضی می‌کند. شاید هم گاهی بتوان  با چرب زبانی فروشی ایجاد کرد، اما این روش هیچگاه مشتریان وفاداری ایجاد نمی‌کند. بد‌ترین کار در یک فروش اینست که مشتری وقتی از فروشگاه خارج شود احساس خوبی نداشته باشد و اگر مشتری احساس کند به نوعی مجبور شده خریدی صورت دهد، یعنی ایجاد حس بد مسلاما او مشتریی نخواهد بود که شما را به دیگران توصیه کند. به جای پرحرفی باید سوالات خوب بپرسید دریک گفتگوی فروش خوب، خریدار باید دو برابر فروشنده حرف بزند و این هنر فروشنده است که با سوالات درست مشتری را به صحبت وادارد و خواسته واقعی او را از دل حرف‌هایش بیرون بکشد.

یک فروشنده ناشی دایم صحبت می‌کند ویک فروشنده حرفه‌ای سوالاتی می‌پرسد که مشتری صحبت کند.

از مشتری سوالات باز بپرسید. سوالات باز ( در مقابل سوالات بسته ) سوالاتی هستند که مشتری در جواب آنها باید توضیح دهد و نمی‌تواند بایک پاسخ تک کلمه‌ای آنرا تمام کند.

سوالات باز معمولا با عبارتهای چگونه، چطوری ، چرا  شروع می‌شوند و مشتری را به حرف زدن وادار می‌کند. صحبتهای مشتری به  شما کمک می‌کند نیاز واقعی مشتری را بهتر بشناسید و او را در خرید کمک کنید.

اشتباهات فروش

اشتباه چهارم:  بحث کردن با مشتری

همان طوری که گفتم شما باید حس خوب و اعتماد ایجاد کنید تا فروش به ثمر برسد. و بحث کردن با مشتری در هر صورت یکی از این دور را نابود می‌کند. وقتی در دام بحث با مشتری گرفتار می‌شود از دو حالت خارج نیست یا شما برنده می‌شود یا او . اگر شما برنده شوید حس بدی به او وارد کرده‌اید و اگر او برنده شود اعتماد شما زیر سوال می‌رود.

بهترین راهکار برای گرفتار نشدن در این دام پیشگیری است. در زمان فروش تمام حواستان باشد خارج از موضوع فروش اظهار نظر نکنید. تمام صحبتهای شما فقط در زمینه تخصصتان باشد. تخصص شما هم محصول و خدماتی است که می‌فروشید. بحث عموما جای در می‌گیرد که تخصص کافی نیست

اشتباه پنجم: صحبت از خود

شما می‌توانید یک سوم از کل مکالمات فروش را سهیم شوید، دو سوم دیگر سهم مشتری شماست. سهم صحبت شما  باید صرف بیان مزیت‌های محصول، پاسخ به سوالات مشتری، مشاوره و احیاناً اعتراضات مشتری شود. اما متاسفانه گاهی این قسمت صرف تعریف و تمجید از خود می‌شود. مشتری نیامده گزارش پیشرفت‌های شما در بین رقبا را گوش کند. اگر نیاز است مشتری خوبی‌های شما یا شرکت‌تان را بداند راهی را بیابید که مشتریان دیگر این کار را برای شما انجام دهند. آن هم با میل خودشان نه به درخواست شما.

ویل راجرز می‌گوید: از شخص دیگری بخواهید تا شیپورتان را به صدا درآورد، این صدا بسیار قوی‌تر خواهد بود

اشتباه ششم: بدگویی از رقیبان

حتی اگر  رقبا بازار شما را خراب کرده باشند دلیل نمی‌شود در دام اشتباهات فروش گرفتار شوید. مشتریان شما را پرانده باشند! و یا هر بلایی را به سرتان آورده باشند و یا اصلا با کلاهبرداری اعتبار کسب و کار شما را نزد مشتری زیر سوال برده باشند!  جایگاه فروشندگی شما مکان مناسبی برای بدگویی از رقیبان نیست و مشتری حس خوبی نسبت به این سخنان نخواهد داشت.

حتی اگر رقبای شما جنس تقلبی به دست مشتری می‌دهند به جای نام بردن از آنها و یا گله وشکایت، به مشتری آموزش بدهید و بگویید، چگونه می‌تواند محصول مرغوب را از نا مرغوب تشخیص دهد. با این کار اولاً مشتری از رقیب شما نخواهد خرید وشما به طور غیر مستقیم خواهید گفت من جنس مرغوب را به شما خواهم داد ثانیاً مشتری با آموزش شما  حس خوبی نسبت به شما خواهد داشت .

جووایتالی از اساتید بازاریابی و فروش می‌گوید: مشتری وقتی میخواهد بخرد ولع اطلاعات پیدا می‌کند

اشتباه هفتم: شوخی‌های بیجا

شوخی یکی از بهترین تکنیک‌های فروش است اگر بتوانید خنده بر لب مشتری بنشانید به فروش محصولتان کمک زیادی کرده‌اید اما بهتر است هیچگاه بدون آگاهی کامل از این تکنیک استفاده نکنید. در آموزش یک زبان بیگانه سخت ترین قسمت آن لطیفه سازی و یاد گیری شوخی‌های آن زبان است. اگر می‌خواهید از این تکنیک در فروشتان استفاده کنید مواظب باشید تمام حد و مرز آن را بشناسید و با هر چیزی شوخی نکنید.

اگر در موردی شک داشتید که شوخی کنید یا رسمی باشید، قطعا و حتما رسمی بود بودن ارجحیت دارد. حتی یک درصد هم اجازه ندهید مشتری احساس کند شما نسبت به او پررو شده اید.

از مواردی که جداً از آن برای خنداندن باید پرهیز کرد بیان لطیفه‌هایی مذهبی و قومیتی است. این گونه لطیفه‌ها شاید عکس العمل مستقیم مشتری را در پی نداشته باشد اما اثر منفی خود را خواهد داشت.

بهترین مورد شوخی که کاملا بی خطر خواهد بود شوخی باخودتان است. می‌توانید به یک سوتی و یا یک ایراد بی اهمیت مادرزادی خود اشاره کنید. مثلا بینی بزرگ خود را دستاویز قرار دهید و با آن یک شوخی انجام دهید البته اگر مشتری شما در این مورد از شما جلوتر بود دقت کنید شوخی شما او را ضایع نکند!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کار تیمی

چرا در کار تیمی نتیجه دو بعــــــلاوه دو چهار نمی‌شود!؟ ( پایان افسانه سینرژی در تیم‌ها )

مدافعان کار تیمی معمولا در دفاع از این سبک کار کردن ، توضیح می‌دهند که استفاده از تیم موجب افزایش سینرژی (هم افزایی) می‌شود . به عبارتی تاکید اعضای تاکید می‌کنند که خروجی کار تیمی بیشتر از حاصل‌جمع تلاش فردی تک تک اعضای تیم است .طرفداران کار تیمی برای تبیین بهتر این مفهوم ، توضیح می‌دهند که در کارهای تیمی 2+2 برابر 4 نمی‌شود ، بلکه می‌تواند 5 هم بشود. واقعیت اینست که کار تیمی در اکثر مواقع به جای سینرژی مثبت سینرژی منفی ایجاد می‌کند.  برخی انسانها زمانی که در یک کارتیمی شرکت می‌کنند کمتر از حالتی که آن کار را به صورت فردی انجام می‌دهند انرژی صرف می‌کنند. بنابراین 2+2  گاهی اوقات برابر 3 می‌شود !!!

دلیل این سینرژی منفی چیست؟

همان پدیده معروفی که آنرا به اسم  (از زیر کار در رفتن) می‌شناسیم.

در اواخر سالهای 1920 یک روانشناس آلمانی به اسم رینگلمن کارایی فردی و گروهی انسانها را دریک فعالیت ساده (طناب کشی) مورد مطالعه و مقایسه قرار داد .  او انتظار داشت زمانی که سه نفر یک طناب را می‌کشند ، جمع نیروهای آنها سه برابر نیروی یک نفر باشد و یا، وقتی هشت نفر باهم یک طناب را می‌کشند، نیروی آنها هشت برابرنیروی یک نفر باشد اما نتایجی که در آزمایشهای رینگلمن به دست آمد این فرضیات را تائید  نکرد . یک گروه سه نفری، طناب را با نیروی برابر دو و نیم برابر یک انسان معمولی می‌کشیدند. یک گروه هشت نفری تنها چهار برابر یک انسان معمولی، از توان کشیدن، طناب برخوردا است.

تجربیات رینگلمن در مورد فعالیتهای دیگری نیز تکرارشد و به نتایج مشابهی منجر شد. تعداد نفرات اعضای یک گروه کارایی هر یک از افراد آن گروه را کاهش می‌دهد . گرچه وقتی تعداد اعضای گروه بیشتر می‌شود خروجی و کارایی فعالیت آنان نیز افزایش می‌یابد، اما اگر کارایی موثر هر فرد را به تنهایی در نظر بگیریم خواهیم دید که با بزرگ شدن گروه ، این کارایی کاهش می‌یابد.

چه عواملی باعث می‌شود در کار تیمی  این پدیده مشاهده شود؟

چرا انسانها در فعالیت گروهی، از زیربار مسئولیت شانه خالی می‌کنند؟ شاید به این دلیل که هرکسی فکرمی‌کند دیگران در حد منصفانه و مناسب، سهمی از بار کار را به عهده نخواهند گرفت و به همین دلیل هرکسی به نوبه خود، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند.

اگر ببیند که دیگران تنبل بوده و یا از شایستگی وتوانایی مورد نیاز برخوردار نیستند، تلاش خواهند کرد با کمتر کار کردن عدالت را بر قرار کنند.

دلیل دیگر کاهش کارایی افراد را می‌توان در توزیع مسئولیت جستجو کرد. نتایج کار گروهی را نمی‌توان به یک فرد خاص نسبت داد. رابطه مشخصی بین تلاش‌های فردی و نتیجه گروهی وجود ندارد، به همین دلیل، اعضای تیم تشویق می‌شوند که از زیر کار فرار کنند به عبارت دیگر وقتی انسانها فکر می‌کنند نقش  و سهم آنان در خروجی نهایی تیم قابل اندازه گیری نیست، کارایی شان کاهش می‌یابد.

آیا باید برای همیشه قید کار تیمی را بزنیم؟

مسلما اینگونه نیست. اما چگونه می‌توان با استفاده از شناختی که در مورد این پدیده به دست آوردیم، و دیگر عوامل تیم های بهتری تشکیل دهیم؟ با راهکارهای زیر می‌توانید معایب کار تیمی را به حداقل رساند و از مزایای آن استفاده کرد.

  • سیستم ارزیابی داشته باشید

وقتی باهدف افزایش انگیزه و یا ایجاد هماهنگی از یک تیم استفاده می‌کنید، حتما بکوشید  ابزارهایی فراهم کنید که نتیجه تلاشهای فردی را نیز مشخص کرده و اندازه گیری نماید. اگر نمی‌توانید چنین کاری را انجام دهید، مطمئن باشید که انگیزه کارکنان ( ناشی از کار تیمی ) و هماهنگی  ایجاد شده ، به قیمت کاهش کارایی فردی اعضا حاصل خواهد شد. بنابراین بکوشید جنبه های مثبت و منفی تشکیل تیم را بایکدیگر سنجیده و تصمیم مناسب را اتخاذ نمایید.

سیستم پاداش باید بگونه‌ای اصلاح شود که به جای رقابت فردی، تلاش گروهی را مورد تشویق قرار دهد.

  • از بزرگ کردن تیم‌های خود بپرهیزید

اگر تیم بزرگی دارید آن را در چند واحد مستقل تقسیم کنید. سپس یک کار پیچیده را به قطعات مناسب تقسیم کرده و آنها را در بین واحدها اختصاص دهید. برای هماهنگی تولید هر گروه، فقط به یک نفر اضافی نیاز خواهید داشت.

تیم ورک

  • هر کسی به درد کار تیمی‌ نمی‌خورد

هر کسی به‌درد کار تیمی نمی‌خورد؛ برخی انسان ها ذاتاً‌ انسان‌های خوبی برای کار تیمی و فعالیت‌های گروهی نیستند. این افراد تنهایی را ترجیح می‌دهند و یا علاقمندند که به خاطر  موفقیت‌های فردی‌شان ارج‌نهاده شوند. در زمان استخدام کارکنان، علاوه بر توجه به نیازهای تخصصی کار، بکوشید از توانایی داوطلب در این زمینه هم اطمینان حاصل کنید.

 امروزه موفقیت یک کارمند صرفاً در گرو موفقیت فردی او نیست. انسان‌ها برای آنکه بتوانند به عنوان عضو یک تیم، کارایی خوبی داشته باشند باید از توانایی برقراری ارتباط صریح و صادقانه برخوردار بوده و آمادگی کافی داشته باشد تا از اهداف فردی در مقابل موفقیت گروهی صرف نظر کند

کار - تیمی

  • آموزش کارکنان و ساخت فرهنگ کار تیمی

تعداد بسیار زیادی از کسانی که همواره برای موفقیت فردی تربیت شده و بر اساس تلاش‌های فردی پاداش گرفته‌اند، با آموزش کافی می‌توانند با بازیگران خوبی برای کار تیمی تبدیل شوند. متخصصان آموزش می‌توانند آموزش‌هایی را اجرا کنند که کارکنان، لذت کار و موفقیت تیمی را درک کنند و بچشند. معمولاً این کار، از طریق برگزاری کارگاه‌های حل مساله، مهارت ارتباط، مذاکره، مدیریت تعارض و رهبری انجام می‌شود.

برگرفته از کتاب 53 اصل مدیریت انسانها

کتاب سکوت

کتاب سکوت و قدرت پنهان درون‌گراها

نام کتاب: سکوت؛قدرت درون‌گراها در جهانی که از سخن گفتن نمی‌ایستد
نویسنده: سوزان کین
مترجم: درسا عظیمی
انتشارات: نشر البرز
تعداد صفحات: 373
موضوع: درون‌گرایی

کتاب سکوت

اولین تجربه من از درونگرایی

هر بار که در کارگاه‌های شخصیت‌شناسی mbti  بحث درونگرایی و برونگرایی را شروع می‌کنم، برخی نسبت به پذیرفتن شخصیت درونگرای خود مقاومت می‌کنند و سعی می‌کنند دنبال نشانه‌هایی باشند تا شاید خود را در گروه برونگراها جا دهند. و باز تعدادی که متقاعد شده‌اند درون‌گرا هستند با احتیاط سوال می‌پرسند که: ” آیا یک شخصیت درون‌گرا هم می‌تواند برون‌گرا بشود؟ ” و یا اینکه “چه کارهایی بکنیم می‌توانیم برون‌گرا شویم؟ “.

به آنها حق می‌دهم. شخصیت من هم درون‌گراست و این احساسی بود که سال‌ها پیش وقتی اولین بار با این مباحث ‌آشنا شدم آن را تجربه کرد‌ه‌ام. و جالب اینکه دخترم که دوره ابتدایی را طی می‌کند وقتی از شخصیت درونگرای خودش با معلمش صحبت کرده بود، معلمش حرفش او را تایید کرده بود و توصیه کرده بود  سعی کند برونگرا شود!!! ( البته این معلم بزرگوار احتمالا منظورش این بوده که باید رفتارهای برون‌گرایی را  یاد بگیرد. )

درهر صورت من خیلی زود متوجه شدم درون‌گرایی و برون‌گرایی هیچ‌کدام ایراد و امتیاز خاصی در نوع زندگی، موفقیت و خوشبختی نمی‌تواند داشته باشد، و این تمام آن چیزی است که سوزان کین نویسنده کتاب سکوت می‌خواهد آن را به مخاطبش منتقل کند. هر چند آن موقع این کتاب نبود و من چالش های درون‌گرایی خودم را به گونه‌ای دیگر حل کردم.

 

کتاب سکوت بدرد چه کسانی می‌خورد

گروه اول همه کسانی که شخصیت درون‌گرایی دارند، جدا از اینکه به این مباحث علاقه دارند یا ندارند از تجربه‌های شخصی نویسنده کتاب سکوت استفاده زیادی ببرند.

گروه دوم: تمام کسانی که به مباحث شخصیت‌شناسی خصوصا شخصیت شناسی mbti علاقمند هستند کتاب سکوت پر است از مثال و خاطره و داستان که کمک می‌کند از شخصیت درون‌گرا فهم عمیقی پیدا کنند.

گروه سوم: همه کسانی که ارتباط موثر نقش ویژه‌ای در زندگی آنها دارد. به نظر من کتاب سکوت می‌تواند برای  معلمان، سخنرانان و مدیران کتاب ارزشمندی باشد.

سکوت

 

دنیای ما و ارزشی به نام ایده‌آل برونگرایی!

محتوای این کتاب نشان می‌دهد دیدگاه برتری و سروری برون‌گرایی نسبت به درون‌گرایی مختص ایران نیست و حاصل جو حاکمی است که برون‌گراها- شاید به خاطر بیشتر بودن جمعتی آماری آنها نسبت به درونگراها – بوجود آورده‌اند.

سوزان کین در مقدمه کتاب سکوت می‌گوید:

” فقط کافی است موضوع این کتاب را با دوستان، خانواده و آشنایان خود در میان بگذارید تا

متوجه شویدکه تا چه اندازه افراد، درونگرا بودن خود را بعید می‌دانند . طبیعی است که بسیاری از

درونگراها حتی از خودشان هم پنهان هستند. ما باسیستم ارزشی خاصی زندگی می‌کنیم که من نامش را ایده‌آل برون‌گرا می‌نامم.

باور عموم بر این است که خود ایده آل اجتماعی، گروهی و در بین جمعیت راحت و آرام است، یک فرد برون‌گرا عمل را به تفکر، ریسک پذیری را به محتاط بودن و قاطعیت را به شک داشتن ترجیح می دهد. او سریع تصمیم می گیرد،.

حتی اگر احتمال اشتباه کردنش بالا باشد، در کار تیمی موفق است و در گروههای مختلف به خوبی ارتباط برقرار می کند.

ما دوست داریم فکر کنیم که به فردگرایی اهمیت می دهیم، اما همگی مان بیشتر اوقات یک نوعی فردیت را تحسین می‌کنیم، همان نوعی که به راحتی«خودش را نشان می دهد».

درست است که ما فناوری انزواطلب های خوش ذوقی که کمپانی های خودشان را در گاراژ خانه شان راه اندازی می کنند تا هر شخصیتی را که دوست دارند داشته باشند، می پذیریم، اما آنها استثنا هستند و توجه ما به طور کلی جذب کسانی می شود که دارا و ثروتمند هستند، یا سعی می‌کنند به آنچه می‌خواهند برسند.

درون گرایی، به همراه مشتقاتش چون حساسیت، جدیت، خجالت و کمرویی – در حال حاضر ویژگی یک شخصیت طبقه دومی، جایگاهی میان ناامیدی و آسیب شناسی محسوب می‌شود. درون گراهایی که تحت سیطره ایده‌آل های برون‌گرایی زندگی می‌کنند، مانند زنانی هستند که در دنیای مردانه زندگی می‌کنند و به علت صفتی که در وجودشان نهفته است به چشم نمی‌آیند، برون‌گرایی سبک شخصیتی فوق العاده جذابی است، اما ما این ویژگی را به استانداردی سرکوبگر تبدیل کرده ایم که بیشتر ما حس می‌کنیم باید از آن پیروی کنیم. ”

 

این فیلم سخنرانی سوزان کین در تــد به شما کمک بیشتر با موضوع درونگرایی آشنا شوید

بررسی اجمالی کتاب سکوت

کتاب سکوت سوزان‌کین بعد از مقدمه به چهار بخش تقسیم می‌شود.

 

بخش اول کتاب: برون‌گرایی ایده‌آل

در این بخش خیلی از باورهای عمومی را زیر سوال می‌برد و نشان می‌دهد اتفاقات و آمارها حاکی از آنست که برخی نظرها می‌تواند کاملا برعکس آن چیزی باشد که ما باورشان داریم

از آن جمله می توان به این مورد اشاره کرد که خلاقیت در میان درون‌گراها بیشتر از است از برون‌گراها و ظاهرا تحقیقات این جمله را تایید می‌کند که ” درون‌گراها ترجیح می‌دهند مستقلانه کار کنند و تنهای میتواند کاتالیزور خلاقیت باشد”

استیو ویزیناک، مخترع آمریکایی و همراه استیوجابز در خاطراتش به بچه‌هایی که رویای خلق یک ایده را در سر دارند توصیه می‌کند:

اگر شما در تنهایی و خلوت خودتان کار کنید قادرخواهید بود که  محصولی جدید و فوق‌العاده را خلق کنید و به یاد داشته باشید به تنهایی، نه دریک جمع و نه در یک تیم!

همچنین در تحقیقات به عمل‌ آمده روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که توفان فکری به صورت انفرادی نتایج بهتری از توفان فکر گروهی خواهد داشت در ابتدا این امر را به درون‌گرایی افراد ارتباط دادن اما با بررسی کیفیت و کمیت ایده‌های حاصله از توفان فکر مشخص شد که هر در توفان فکری گروهی کمیت بیشتر و کیفیت کم می‌شود و در توفان فکری انفرادی این امر برعکس است.

نکته قابل توجه اینست که هر چه تعداد افراد گروه بیشتر می‌شود، عملکرد افراد کاهش می‌یابد زیاد شدن تعداد در گروه‌های توفان فکری به بدتر شدن عملکرد ختم می‌شود.

سوزان کین

بخش دوم کتاب سکوت ، بیولژی شما، خود شما؟

این بخش با خاطره‌ای ترس نویسنده از یک سخنرانی شروع می‌شود که شب قبل به خاطرش نخوابیده بود و در نهایت می‌گوید من به این دلیل داستان ترس بی‌ارزش خود را تعریف کردم که در دل بسیاری از سوال‌های مهم و ضروری‌ام درباره درون‌گرایی نهفته شده بود.

سوزان کین در بخش به خلق و خوی درونگراها می‌پردازد و درقسمت‌هایی نیز توصیه‌های به درون‌گراها دارد. نمونه زیر از جمله‌ی این توصیه‌هاست

” اگر دوست دارید کارها را به آرامی و آهستگی انجام دهید، اجازه ندهید دیگران کاری کنند که شما احساس کنید مجبور هستید به کارتان سرعت دهید. اگر از عمق و ژرفا لذت می برید، خودتان را مجبور نکنید که به دنبال پهناو عرض بروید. اگر از انجام یک کار به جای چند کار در یک زمان لذت می برید به عقیده تان پایبند باشید. به پاداش ها نسبتا بی علاقه بودن، به شما قدرت بی اندازه ای می دهد که راه خودتان را بروید. همه چیز بستگی به شما دارد که از این استقلال به خوبی استفاده کنید.

البته که همیشه خیلی راحت نخواهد بود. در زمان نوشتن این بخش با جک ولش رئیس سابق جنرال الکتریک، مصاحبه کردم. او اخیرا یک ستون آنلاین به نام « برون گرای درونی خود را آزاد کنید »، چاپ کرده بود که در آن از درون‌گراها خواسته بود که در محل کار، بیشتر شبیه برون‌گراها رفتار کنند. من پیشنهاد دادم که گاهی اوقات برون‌گراها هم احتیاج دارند که شبیه درون‌گراها رفتار کنند و در رابطه با ایده‌هایی که شما پیش‌تر خواندید، که چگونه مکمن است وال استریت از داشتن درون‌گراها در اداره ها و کارها سود ببرند. با او صحبت کردم. ولش جذب شده بود اماگفت ” برون‌گراه ها احتمالا خواهند گفت که هرگز از درون‌گراها چیزی نشنیده‌اند”

ولش حرف درستی می‌زد، درون‌گراها نیاز دارندکه به جرئت و شهامتشان اعتماد کنند و ایده‌هایشان را با قدرت و توانایی بالا به اشتراک بگذارند.

این به معنی تقلید کردن از برون‌گراها نیست……”

 

کارت ویزیت

بخش سوم کتاب سکوت ، آیا همه فرهنگ‌ها، برونگرایی ایده‌آل دارند؟

این بخش درون‌گرای و برون‌گرایی را درفرهنگ‌های مختلف بویژه در دو قاره آمریکا و آسیا مورد بررسی قرار می‌دهد و نشان می‌دهد در فرهنگ‌های آسیایی بیشتر به درون‌گرایی اهمیت می‌دهند و در فرهنگ آمریکایی به برون‌گرایی.

تحقیقات که در همین راستا در یک دبیرستان چینی انجام شده بیان می‌کند که آنها دوستان متواضع، صادق، نوع‌دوست و سخت‌کوش را ترجیح می‌دهند، در حالی که دانش آموزان آمریکایی دنبال دوستان شاد، پرشور و اجتماعی هستند.

مایکل هریس باند یک روانشناس اختلافات فرهنگی است که در باره کشور چین مطالعه کرده است. او مینویسد” این تضاد و تفاوت بسیار برجسته و قابل توجه است . آمریکایی‌ها بر معاشرت و اجتماعی بودن تاکید می‌کنند و آن صفات و ویژگی‌هایی راکه باعث روابط و جمع های شاد و خوش می‌شوند تحسین میکنند. چینی‌ها برصفات و ویژگی‌های عمیق از قبیل تمرکز بر روی دستاوردها، تقوا و تواضع تاکید دارند”

درونگرایی و برونگرایی

بخش چهارم کتاب، چگونه دوست بداریم چگونه کار کنیم؟

سوزان کین در این بخش به نحوه‌ی ارتباط برقرار کردن یک برون‌گرا با دنیای اطرافش و دیگر افراد می‌پردازد. سه سر فصل مهم این بخش عبارتند از

  1. چه زمانی باید بیشتر از آنچه هستید خودتان را برون‌گرا نشان دهید؟
  2. چگونه با افرادی که شخصیتی کاملا متفاوت دارند صحبت کنیم؟
  3. چگونه بچه‌هایی آرام را در دنیایی که نمی‌تواند صداشان را بشنود تشویق کنیم؟

او در باره شغلش و انتخابی که می‌باید داشته باشد می‌گوید:

تقریبا یک دهه طول کشید. تا متوجه شدم که وکالت هرگز پروژه شخصی من نبود، حتی به آن نزدیک هم نبود. امروز می‌توانم بی تردید به شما بگویم که چه چیز هایی پروژه‌های شخصی من هستند: همسرم، پسرم، نوشتن و ترویج ارزش‌های این کتاب، زمانی که متوجه این موضوع شام، تصمیم گرفتم تغيير ایجاد کنم. من به سال‌هایی که به عنوان وکیل وال استریت کار کردم و مواقعی که در کشورهای خارجی گذراندم، نگاهی انداختم؛ جذاب بود. هیجان‌انگیز بود و افراد جالب بسیاری را ملاقات کردم که در غیر این صورت امکان آشنایی با آنها وجود نداشت. اما من همیشه یک مهاجر بودم. با گذراندن زمان زیادی برای تغيير شغلم و مشاوره دادن به دیگران، متوجه شدم که سه قدم کلیدی برای شناسایی پروژه های مرکزی شخصی‌تان وجود دارد.

اول؛ فکر کنید، زمانی که بچه بودید، دوست داشتید چه کاری انجام دهيد؟

دوم: به کارهایی که به سمت آنها تمایل دارید توجه کنید

سوم : به آنچه دوست دارید و رشک می‌برید توجه کنید.

وکتاب خواندنی سکوت قدرت درونگراها با این عبارات به پایان می‌رسد.

سکوت

هر کسی که هستید، به یاد داشته باشید که آنچه از ظاهر افراد می‌بینید واقعیت نیست. برخی افراد مانند برون‌گراها رفتار می‌کنند، اما تلاش برای چنین رفتاری به قیمت انرژی، اعتبار و حتی سلامت جسمی آنها تمام می‌شود. برخی دیگر تودار یا گوشه گیر به نظر می‌رسند، اما منظر درونی آنها پر از مسائل درام و مختلف است. بنابراین این بار اگر شخصی را با چهره‌ای خونسرد و صدایی ملایم دیدید، به یاد آورید که شاید در ذهنش مشغول حل کردن یک معادله، نوشتن یک نُت با طراحی یک کلاه باشد. به این معنی که او شاید در حال گسترش دادن نیروی سکوت است.

خوب به عالی

پشت‌پرده یازده شرکت خوب به عالی از زبان جیم کالینز (با 9 ویژگی منحصر بفرد شرکت‌های پیشرو آشنا شوید )

خوب به ‌عالی واژ‌ه‌ی بود که جیم کالینز وارد ادبیات کسب‌وکار کرد. او و تیم 21 نفره‌اش بعد از 15 سال تحقیق و بررسی روی 500 شرکت موفق آمریکا به 9 ویژگی مشترک در بهترین شرکت‌های دنیا رسیدند. نتیجه کامل این تحقیقات در کتاب ارزشمند ” از خوب به عالی” با تفسیر کامل بیان شده. اگر وقت و حوصله خواندن این کتاب را ندارید این مقاله کمک می‌کند تا با این ویژگی‌های مشترک و غیر منتظره شرکت‌های خوب به عالی آشنا شوید.

معیارهای عجیب و سختگیرانه جیم کالینز برای انتخاب شرکت‌های خوب به عالی از نگاه چیزی فراتر از آن چیزی است که ما در ذهن داریم. معیارهای او آنقدر خاص بودند که در مرحله اول از 500 شرکت موفقی که در لیست تحقیق او قرار گرفتند تنها  28 شرکت توانستند از فیلتر های او عبور کنند. اما کار  یک مرحله دیگر هم سخت‌تر شد و در نهایت فقط 11 شرکت نشان خوب به عالی را توانستند کسب کنند.

خوب به عالی

چند نمونه از معیارهای سختگیرانه خوب به عالی

  • اولین معیار این بود که شرکت‌ها نباید در بدو تاسیس شروعی پر قدرت می‌داشتند. زیرا او عقیده داشت این شرکت‌ها زیاد آموزنده نیستند و نمی‌توانند ایده‌‌ای خاصی در نتیجه تحقیقات به خواننده ارائه کند. مثلا شرکت hp  از جمله شرکت‌های موفق این گروه بود که از  لیست مطالعاتی جیم کالینز حذف شد.
  • دومین معیار میزان رشدی بود که شرکت‌ها می‌باید داشته باشند او در نهایت شرکت‌هایی را انتخاب کرد که از متوسط صنعت خود رشد سه برابری داشتند.
  • معیار سوم او پیوستگی زمان اوج این شرکت‌ها بود. جیم کالینز یک بازه زمانی 15 ساله را برای پیوستگی رشد شرکت‌ها در نظر گرفت، تا شرکت‌هایی که به طور تصادفی رشدی داشته‌اند از این پروسه حذف شوند. از نظر او یک شرکت نمی‌توانست به صورت تصادفی 15 سال رشد پیوسته و مدام داشته باشد.

کل پروژه جیم کالینز ده سال‌ونیم تلاش تیمش را به خود اختصاص داد. او در کتاب خواندنی ” از خوب به عالی ” به 9 ویژگی خاص این شرکت‌ها اشاره می‌کند که چند ویژگی آن غیر منتظره عجیب و خلاف باورهای دنیای کاری مدرن امروز است و برخی با آن مخالفند اما او بر اساس شاهدان و مثال‌های واقعی این اطلاعات را عرضه کرده.

جیم کالینز

  9 ویژگی خاص شرکت‌های خوب به عالی

1-مدیران از درون سازمان منصوب می‌شدند و از بیرون وارد سازمان نشده بودند

مدیران نامداری که از بیرون سازمان آمده و به ادراه امور می‌پردازند نقشی در رساندن یک شرکت، از مرحله خوب به عالی ندارند. در میان مدیران شرکت‌های رهسپار تعالی ده نفر از هر یازده نفر از درون خود سازمان به منصب مدیریت رسیده‌اند. درحالی که شرکت‌های هم تراز شش برابر بیشتر از دیگران سعی داشته‌اند مدیران خود را از میان افراد بیرون سازمان انتخاب کنند.

نتیجه: برای نزدیک شدن به معیارهای یک شرکت از  خوب به عالی بهتر است مدیران موفق از رده پایین شرکت به مدیریت میانی و درنهایت مدیریت کل شرکت ارتقاء یابند. جیم کالیز این مدیران را رهبران سطح پنجم می‌نامد و مهمترین ویژگی‌ آنها را فروتنی و اراده می‌داند.

  1. مزایای دریافتی مدیران، باعث پیشرفت نیست

جیم کالینز می‌گوید ما با هیچ روش سازمان یافته‌ای مواجه نشدیم که نشان دهد، بین مزایای دریافتی مدیران و عملکرد آنها در جهت رساندن شرکت از مرحله خوب به عالی ، ارتباطی وجود دارد. اطلاعات ما این مطلب که ساختار پاداش مدیریت محرک اصلی عملکرد شرکت‌هاست را رد می‌کرد.

نتیجه: مدیران شرکت‌های خوب به عالی با پاداش انگیزه  نمی‌گیرند بلکه معیارهای بالاتری دارند جیم کالینز در جایی دیگر از کتابش به این نکته نیز اشاره می‌کند که سیستم پاداش نباید این باشد که از افراد نالایق انتظار عملکرد‌های درست داشته باشیم، بلکه باید بتوانیم افراد لایق و شایسته را وارد سازمان نموده و سپس آنها را حفظ کند.

  1. خط مشی مهم است اما استراتژی مهم‌‌تر است

خط مشی،  به خودی‌خود شرکت‌های رهسپار تعالی را از شرکت‌های هم تراز انها مجزا نمی‌کرد. هر دو گروه از این شرکتها استراتژی‌های خوبی داشتند و هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم شرکتهای  خوب به عالی به نسبت شرکتهای هم‌تراز زمان بیشتری را صرف تصمیم گیری‌های استراتژیک و بلند مدت می‌کنند.

نتیجه: داشتن راهکاری برای بهتر بودن، الزاما تمایلی برای بهتر بودن یا تصمیمی برای بهتر بودن و تبدیل شرکت به شرکتی عالی ایجاد نمی‌کند. برای تبدیل شدن به شرکت عالی باید دید در کدام زمینه می‌توانید بهترین عملکرد را داشته باشید و بهتر دست به عمل و اقدام بزنید.

  1. کارهایی که نباید انجام دهید مهم‌تر است از کارهایی که باید انجام دهید

شرکت های رهسپار تعالى تنها در فکر این نبودند که برای رسیدن به مرحله عالی چه اقداماتی را باید صورت دهند، بلکه به این نکته نیز توجه داشتند که از و انجام كدام کارها باید اجتناب ورزیده و یا باید متوقف کنند. و نبایدها را در اولویت خود قرار می‌دادند.

نتیجه: انجام کارهای لازم تا زمانی که به نباید‌ها توجه ویژه نشود صرفا به هدر دادن وقت و انرژی شرکت منجر می‌شود. سالها قبل جیم ران به این موضوع به نوعی دیگر اشاره کرده بود. او عقیده داشت ” موفقیت به کارهایی که باید بکنیم ارتباط کمتری دارد تا کارهایی که نباید بکنیم.” شر‌کت‌های عالی دقیقا این گفته جیم ران را الگوی خود قرار داداه‌اند و اولویت برنامه آنها کارهایی است که نباید انجام دهند.

  1. تکنولوژی باعث تحول نیست، فقط به تحول سرعت می‌دهد

تکنولوژی و تغییرات مبتنی بر آن، در واقع هیچ نقشی در ایجاد یک تحول برای رسیدن به از مرحله خوب به عالی ندارد. تکنولوژی می تواند تحول را تسریع کند، اما نمی‌تواند آن را پدید آورد.

نتیجه: قبل از اینکه به فکر استفاده از تکنولوژی در شرکت باشیم باید زیر ساخت‌های استفاده از آن را آماده کنیم. آنچه شرکت‌ها را موفق می‌کند چهارچوب فکری و و تفکر سیستمی شرکت‌ است و تکنولوژی کمک می‌کند آنها سریعتر به نتایج دلخواه برسند.

  1. خرید و ادغام شرکت‌ها تاثیری در تحول شرکت‌ها ندارند

ادغام شدن با شرکتها و یا خرید آنها در حقیقت هیچ تأثیری در برانگیختن تحولی از مرحله خوب به عالی ندارد؛ ادغام دو شرکت متوسط یا خوب هرگز یک شرکت عالی را ایجاد نمی کند.

نتیجه: آنچه شرکت‌ها را به شرکت‌های عالی تبدیل می‌کند تفکری است که مدیران شرکت‌ها دارند بنابراین تبدیل یک شرکت کوچک به شرکت بزرگ بدون  تغییر تفکر مدیریت آن هیچ تاثیری در رشد شرکت از خوب به عالی نخواهد داشت.

  1. وقت مدیر صرف انگیزش کارمندان نمی‌شود

شرکت های رهسپار تعالی، توجه چندانی به تغییر مدیریت، ایجاد انگیزه در افراد با ترغیب آنها برای مشارکت نشان نمی‌دادند. تحت شرایط مطلوب، مشکلات مربوط به امور مدیریتی، ترغیب به مشارکت، ایجاد انگیزه و تغییری در حد وسیعی از میان می‌روند.

نتیجه: اگر افراد شایسته‌ای در شرکت خود استخدام کنید نیازی به ایجاد انگیزه نخواهید داشت فقط کافیست کاری نکنید که انگیزه آنها از بین برود. جیم کالینز می‌گوید: یکی از مهمترین عوامل از بین رفتن انگیزه اینست که چشم خود را به روی حقایق ناخوشایند ببندیم.

  1. پیشرفت‌های خود را جار نمی‌زدند

شرکت های رهسپار تعالی هیچ وقت، عنوان، تبليغ، ضیافت نهار و یا برنامه ای برای نشان دادن تحولات خود نداشتند. در واقع، برخی از آنها اظهار می‌کردند که تا مدتی از حجم تحولات خود بی اطلاع بودند، و تنها وقتی که عملکردهای خود را مورد بازبینی قرار می‌دادند، متوجه این موضوع می‌شدند. آنها به راستی در کسب نتایج، جهشی انقلابی کردند، اما این جهش از طریق یک روند انقلابی صورت نگرفته بود.

نتیجه: اولاًروند پیشرفت شرکت‌ها در ابتدا روندی آرام و تدریجی است و بعد از مدتی سیر صعودی قابل توجهی پیدا می‌کند به طوری که خود شرکت هم در ابتدا متوجه این رشد نمی‌شود. ثانیاٌ‌ شرکت‌های خوب به عالی برنامه‌ای برای جار زدن این پیشرفت‌ها نداشتند.

  1. سابقه درخشان قبلی آنها عامل پیشرفت‌شان نبود

بسیاری از شرکت‌های رهسپار تعالی در میان صنایع موفق نبودند و برخی از آنان حتی در صنایع بسیار ضعیفی قرار داشتند. در هیچ یک از موارد با شرکتی مواجه نشدیم که به طور ناگهانی و برق‌آسا جهش کرده باشد. عالی بودن، محصول شرایط و موقعیت نیست. عالی بودن همان گونه که مشخص شد، تا حدود زیادی مبتنی بر انتخاب آگاهانه است.

نتیجه: آنچه شما را می‌تواند از خوب به عالی برساند عوامل بیرونی نیست. انتخاب‌های درست آگاهانه و اقدام در شرایط نامطلوب نیز می‌تواند مسیر رشد شما را فراهم کند.