نوشته‌ها

مدیر سیستم‌ساز

مدیر سیستم‌ساز و تفاوت‌های آن با مدیر سنتی (چیزهایی که مدیر سنتی از آن محروم است)

مدیر سیستم‌ساز و مدیر سنتی تفاوتی زیادی در ظاهر ندارند و شاید در نگاه اول هر دو کاملاً شبیه هم باشند. هر دو کسب‌وکاری دارند، تعدادی کارمند را مدیریت می‌کنند در بازار خود اعتبار و موفق هستند و از برنامه و نظم خاصی در زندگی و کار برخوردارند.

اما برخی ویژگی‌های کاملا مشخص تفاوت‌های مهمی را بین این دو مشخص می‌کند. یک مدیر سیستم‌ساز نشانه‌های زیادی دارد که هر چه این نشانه‌ها در یک مدیر بیشتر باشد او از نظام سنتی خود فاصله بیشتری خواهد داشت.

به عبارتی فاصله بین یک مدیر سیستم‌ساز بایک مدیر سنتی یک طیف است و یک مدیر ممکن در بعضی مورد کاملاً‌ سنتی عمل کند و در برخی موارد امور خود را سیستم‌سازی کرده باشد.

مهمترین وجه تمایز یک مدیر سیستم‌ساز و یک مدیر سنتی تفاوت نگرش آنها به کسب‌وکار است. این تفاوت نگرش‌ها سبب بروز رفتارها و نتایجی می‌شود که شناخت آنها را آسان می‌کند. این دو شاید در برخی موارد طرز فکر مشترکی هم داشته باشند اما این موارد آنقدر مهم نیستند که سبب شوند این تفاوت‌ها بچشم نیاید.

آیا نیازی هست که مدیر سنتی، سیستم‌ساز شود؟ این سوالی است که تا به حال خیلی با آن مواجه شده‌ام. وقتی صحبت از سیستم‌سازی یک مجموعه می‌شود. همیشه این سوال هم مطرح است که؛ چرا باید با سیستم‌سازی نظم و ترتیب خاصی را در یک مجموعه که بدون هیچ مشکلی مسیر خود را می‌رود حاکم کرد؟ آیا درست کردن قوانین برای یک کسب‌وکاری که روال طبیعی خود را منظم طی می‌کند اصلاً‌ کار درستی است؟ به قول معروف: ” سری که درد نمی‌کنه چرا باید دستمال بست”

کسانی که این سوال را می‌پرسند به احتمال زیاد اطلاعات ناقصی از سیستم‌سازی دارند و آنرا با نظام‌های خشک و سیستماتیک دولتی اشتباه گرفته‌اند. سیستم‌سازی به هیچ عنوان وضع قوانین سازمانی دست‌وپاگیر نیست. اتفاقاً دستورالعمل‌های سیستم‌سازی کمک می‌کند دقت و سرعت در حد قابل توجه‌ای افزایش یابد. هر کسب‌وکاری که بدون سیستم‌سازی به نتیجه قابل توجه‌ای رسیده اگر در فرایند سیستم‌سازی قرار بگیرد، شاید بهتر از همان نتایج را در بازه زمانی خیلی کوتاه تر و با صرف انرژی و هزینه کمتر بدست خواهد آورد. علاوه بر آن سیستم‌سازی دستاورد‌های منحصر به‌فردی دارد که یک مجموعه با نظام سنتی هیچ گاه نمی‌تواند به آن دست‌یابد. هر چند تفاوت‌های یک مدیر سیستم‌ساز از سنتی زیاد است اما در ادامه به شش تفاوت از مهمترین تفاوت‌های یک مدیر سیستم‌ساز و سنتی خواهیم پرداخت.

تفاوت اول:  مدیر سیستم‌ساز یک کسب‌وکار داره و مدیر سنتی یک شغل

تفاوت‌ها

شاید مهم‌ترین دلیل که خیلی دلایل دیگر را نیز شامل می‌شود در همین نکته باشد. اما تفاوت شغل با کسب‌وکار چیست؟

شغل به کاری گفته می‌شود که برای کسب سود در آن حضور صاحب آن کسب‌وکار لازم است و بدون او انجام نمی‌شود. به عبارتی شغل به وجود صاحب کسب‌وکار وابستگی کامل دارد. یک مکانیک، یک معلم، یک آرایشگر و یک دندانپزشک همه صاحب یک شغل هستند و حضورشان به منزله انجام کار و نبودنشان یعنی تعطیلی آن کار. معمولاً‌ کسانی که تخصص خاصی دارند و از راه همان تخصص کسب درآمد می‌کنند یک شغل دارند. درحالی که کسب‌وکار به حضور صاحب آن نیاز ندارد. اگر یک مکانیک چند نفر را استخدام کرده باشد که همان تخصص او را دارند و آنها کار مشتریان را انجام می‌دهند این مکانیک یک کسب‌وکار راه اندازی کرده. با توجه به‌ آنچه گفته شد می‌توانیم دومین تفاوت را کاملاٌ توضیح دهیم.

تفاوت دوم: کسب‌وکار مدیر سیستم‌ساز به او بستگی نداره، اما بیشتر کارهای مدیر سنتی به او وابسته است

وابستگی

مدیر سنتی که معمولاً‌ متخصص حرفه خویش هم هست ترجیح می‌دهد همه کارها را خودش انجام دهد. او در ابتدا با این روش کار کردن نتیجه گرفته و به سود آوری رسیده علاوه بر این از کارکردن لذت می‌برد. تا اینجا همه چیز خوب است و ایرادی هم ندارد اما این مساله دو مشکل اساسی ایجاد می‌کند.

اول اینکه اگر یک روز به علتی کار نکند از سود هم خبری نیست. و این مساله، دغدغه ذهنی همه مدیران سنتی است.

دوم اینکه اگر تعداد مشتریانش از حد معینی بیشتر شود مجبور ‌می‌شود یا از خیر خیلی از این مشتریان بگذرد و آنها را رد کند یا اینکه ساعات کاریش را افزایش دهد. مدیران سنتی، اگر کارمندانی هم داشته باشند باز هم تعدادی از کارها به گونه‌ای به آنها وابسته است که کارمندان باید منتظر باشند تا دستور نهایی از جانب مدیر صادر شود.  معمولاً‌ مدیران سنتی گزینه دوم را انتخاب می‌کنند و همین باعث مشغله کاری آنها بویژه در زمانهای پیک کاری می‌شود. مدیران سیستم‌ساز کارها را طوری سروسامان می‌دهد که  بدون نیاز به حضورشان در محل کار همه چیز به خوبی پیش برود و در نتیجه او به جای  مشغله کاری وقت آزاد دارد.

تفاوت سوم: مدیر سنتی همیشه پر مشغله است و  مدیر سیستم ساز وقت آزاد زیادی داره

مشغله

مدیران سنتی هر چه بیشتر کار می‌کنند کارها بیشتر می‌شود. علت هم اینست که مشتریان را به خود وابسته کرده و از دیدگاه مشتری خیلی خوب است که کار را باید به کاردان سپرده. همه ما همه دوست داریم کارمان را به کسی بسپاریم که صاحب همان کسب‌وکار است. از دید همه او باتجربه‌تر است. اما این برای مدیر به مرور زمان دردسر ساز می‌شود. گاهی اوقات اتفاقات غیر منتظره باعث می‌شود به بعضی مشتریان بدقولی کند و این واقعاً‌ او را کلافه می‌کند. از طرف دیگر مدیر سیستم‌ساز مشغله بسیار کمی دارد این مدیران در روز چند ساعت مشخص و یا در هفته یا ماه چند روز است و هر چه یک مدیر سیستم‌ساز حرفه‌ای تر باشد فاصله‌های کار او بیشتر است. یک مدیر سیستم‌ساز چگونه این کار را می‌کند؟ او مهارتی دارد که مدیران سنتی ندارند مهارتی به نام واگذاری کارها

تفاوت چهارم : مدیر سنتی همه کارها را خودش انجام می‌ده و مدیر سیستم‌ساز واگذار می‌کنه

واگذاری

تنها را رهایی از مشغله کاری یک مدیر این است که بتواند کارها را واگذار کند. البته این مساله صرفاً‌ به کارها محدود نمی‌شود او باید بتواند تصمیم‌گیری‌های کسب‌وکارش را نیز واگذار کند. دلایل زیادی سبب می‌شود یک مدیر سنتی از این کار طفره برود. علاقه به کار یک از این دلایل ممکن است باشد. یک مدیر سنتی دوست ندارد از کاری که سالها در آن تجربه کسب کرده و علاقه هم دارد دل بکند. دلیل یا به عبارتی بهانه دیگری که سبب می‌شود واگذاری صورت نگیرد بی تجربگی کارمندان از نظر مدیر سنتی است. یک مدیر سنتی گمان می‌کند هیچ کس به خوبی خودش نمی‌تواند کارها را انجام دهد که این یک دیدگاه کاملاً‌ اشتباه است. اما دلیل مهمتری که مدیران سنتی به آن استناد می‌کنند بی اعتمادی به کارمندان است. مسلماً اعتماد به کارمندان جزء شرایط اصلی واگذاری کارهاست اما یک مدیر سیستم‌ساز چگونه این مساله را حل کرده است؟  مدیر سیستم‌ساز برای این مساله دو راهکار اساسی دارد

اول اینکه او اعتمادش بر اساس یک اعتماد هوشمندانه است.(واژه ” اعتماد هوشمندانه” نام کتابی است از استیفان کاوی)

دومین راهکار مدیر سیستم‌ساز  در اولویت قرار دادن اعتماد به سیستم است.

تفاوت پنجم: مدیر سیستم‌ساز به سیستم اعتماد می‌کنه و مدیر سنتی به افراد

اعتماد

مدیر سیستم‌ساز هم به افرادش اعتماد دارد اما دو نکته خیلی مهم اینجا وجود دارد اول اینکه این اعتمادیک اعتماد هوشمندانه است و به مرور زمان کسب شده و دوم اینکه او سعی می‌کند سیستمی درستی کند که در آن سیستم جایی برای بی اعتمادی بوجود نیاید. به عبارت دیگر یک مدیر سیستم‌ساز اول به سیستم‌اعتماد می‌کند و بعد به افراد و یک مدیر سنتی مجبور است در جاهایی به افراد اعتماد کند و گزینه دومی هم ندارد.

تفاوت ششم: مدیر سیستم‌ساز می‌تونه کسب‌وکارش رو تکثیر کنه  و مدیر سنتی گرفتار کار فعلیشه

تکثیر

تا اینجا شاید یک مدیر سنتی با روش خود بتواند کارها را پیش ببرد و ادعا کند نیازی به سیستم‌سازی ندارد اما این مورد به هیچ وجه از عهده یک مدیر سنتی برنمی‌آید. یک مدیر سیستم‌ساز با دستورالعمل‌هایی که برای کسب‌وکارش تعریف کرده به راحتی می‌تواند کسب‌وکارش را تکثیر کند. سیستم‌سازی در کسب‌وکار سبب خودکار شدن کارها می‌شود و یک مدیر سیستم‌ساز می‌تواند مانند کار خودش در یک گوشه دیگر شهر  یا شهرهای اطراف شعبه‌های مشابه تاسیس کند.این در حالی است که مدیر سنتی در بهترین حالت فقط می‌تواند از پس شغل فعلی خودش برآید.

لازم به ذکر است ایده تکثیر کسب‌وکار (ایده رشد ده هزار برابری) را اولین بار مایکل گربر در کتاب‌های “افسانه کارآفرینی” و “ده اصل موفق کسب‌وکارهای کوچک جهان” مطرح کرد. هم اکنون رستوران‌های مک دونالد یکی از نمونه‌های این مدل کسب‌وکار هستند که مشخصاً‌ با همین ایده اداره می‌شود.

ممنون میشم از شما اگر نظر خودتان را درباره این مقاله برایم بنویسید

قانون زمان‌بندی در فروش

قانون زمان‌بندی در فروش چیست؟ و چگونه از این قانون در فروش استفاده کنیم

قانون زمان‌بندی یکی از مهم‌ترین مسائل در فروش است. با توجه به زمانی که یک معامله در آن صورت می‌گیرد آن معامله می‌تواند صورت بگیرد یا نگیرد. در هر شرایطی دو عبارت خیلی زود و خیلی دیر وجود دارد شما باید تا جایی که امکان دارد از برنامه ریزی‌‌های استراتژیکی و زمان‌بندی مناسب در معاملات به نفع خود استفاده کنید.

تقریبا در هر موردی زمان بهتری برای فروش و همین طور زمان بهتری برای خرید وجود دارد.

وقتی که از قانون زمان‌بندی درستی دارید نسبت به زمانی که زمان‌بندی ندارید معاملات بهتری خواهید داشت و اشتباهات کمتری خواهید کرد.

نتایج استفاده از قانون زمان‌بندی

اولین نتیجه از قانون زمان‌بندی

اولین نتیجه‌ای که از قانون زمان‌بندی می‌توان گرفت عبارت است از : هر چه نیاز اضطراری‌تری داشته باشید کار معامله کننده کارایی کمتری دارد.

اگر در بستن قرارداد یک معامله عجله کنید، آنگاه توانایی شما در معامله خوب کردن با طرف مقابلتان به طور چشم‌گیری کاهش می‌یابد.

اگر طرف دیگر معامله مشتاق به آن معامله باشد آگر چه او ضرر می‌کند ولی شما می‌توانید از آن به نفع خودتان استفاده کنید.

مثلا هر شرکتی صورت‌حساب فروش  برای هر ماه ، هر سه ماه و هر سال دارد . مدیرفروش‌ها مسئول ثبت این ارقام  هستند و آنها برای کار درآمد و پاداش‌شان به این ارقام نیاز  دارند هر فروشنده‌ای هم هر ماه سهمیه‌ای از فروش دارد بنابراین وقتی‌که می‌خواهید جنس گران‌قیمت را بخرید بهتر است برای معامله موفق و کسب سود بیشتر تا آخر ماه منتظر بمانید، زیرا فروشندگان برای دستیابی به میزان سهمیه تعیین شده از طرف شرکت مجبورند  کالای خود را با تخفیف  ارائه دهند و فشار زیادی را تحمل کنند ، آنگاه شما معامله بهتری انجام داده‌اید و کالای مورد نظرتان را با تخفیف مناسب تهیه نموده‌اید که در  این‌صورت سود بیشتری می‌برید.

دومین نتیجه از قانون زمان‌بندی

کسی که در معامله کردن عجله و شتاب کند بدترین معامله را کرده است.

عجله کردن یا تحت فشار قراد دادن  فرد به خاطر زمان تکنیکی رایج در معامله کردن است و باید مواظب باشید که دیگران از این شیوه در موردتان استفاده نکنند.  مردم اغلب به شما خواهند گفت که یا خیلی سریع تصمیم خودتان را  بگیرید و یا دیگر خیلی دیر می‌شود هر وقت این عبارت را شنیدید نفس عمیقی بکشید و به آرامی سوالاتی بپرسید تا بفهمید که واقعا شرایط تا چه حد اضطراری است.

اگر آن شخص تاکید کرد که به تصمیم‌گیری سریع شما نیاز دارد، حواس‌تان به قانون زمان‌بندی باشد. شما می‌توانید به او بگویید که: اگر می‌خواهید همین الان جوابتان را بدهم جواب نه است ولی اگر  قدری به من زمان بدهید که در موردش فکر کنم آنگاه شاید جوابم متفاوت باشد.

به عبارت دیگر شما می‌توانید از این تاکتیک به‌نفع خودتان استفاده کنید به این ترتیب که فرد مقابلتان را تحت فشار بگذارید و بگویید شما فرصت زیادی ندارید و او  را  مجبور به تصمیم‌گیری کنید . فقط مواظب باشید و اجازه ندهید کسی با شما این کار را بکند.

سومین نتیجه از قانون زمان‌بندی

سومین نتیجه قانون زمان‌بندی از این قرار است که: سعی کنید 80 درصد مسائل اصلی هر معامله را درحالی مرتفع کنید که تنها 20 درصد از زمان تعیین شده برای معامله باقی مانده است.

شاید به خاطر قانون پارکینسون که می‌گوید (کار تا اتمام زمان تخصیص داده شده برای آن ادامه می‌یابد) بیشتر مسائل اصلی در یک معامله، به نظر می‌آید که طفره رفتن از حل کردن مسائل خیلی مهم یک گرایش عادی انسانها است.

این گفته به این معناست که باید در معامله کردن محتاط و صبور باشید و برای حل کردن مسائل کلیدی و مهم در دقایق آخر آماده باشید. برای تصمیم‌گیری قراردادن برنامه و ضرب‌الاجل می‌تواند کمکتان کند و اگر در جایی دیدید که مسائل اصلی خیلی سریع حل شد آنگاه شما می‌توانید درعین خوشرویی متعجب شوید. ولی این یک استثناست نه یک قانون

وقتی با کسی معامله می‌کنید تا جایی که برایتان ممکن است حتما ضرب‌الاجل تعیین کنید و این قانون را در فروش همیشه به یاد داشته باشید نه اضطرار نه فروش

آگر طرف مقابلتان ناراضی بود و یا ممانعت کرد شما می‌توانید ضرب‌الاجل را تمدید کنید

تا حدامکان نگذارید برایتان ضرب‌الاجل تعیین کنند و به‌طرف مقابلتان بدون توجه به راضی بودن و یا نبودنش بگویید که نمی‌خواهید امروز تصمیمی بگیرید. براساس قانون زمان‌بندی باید قبل از اینکه تصمیمی بگیرید به خودتان حداقل 24 ساعت مهلت فکر کردن بدهید و به فردا موکولش کنید و وقتی که برای تصمیم‌گیری فاصله زمانی اختصاص دادید از اینکه چقدر بهتر به آن موضوع فکر کرده اید متحیر خواهید شد.

برگرفته از کتاب 21 قانون طلایی فروش موفق – اثر برایان تریسی

از شما ممنون میشم نظر خودتان را درباره این مقاله  در چند جمله بنویسید.

سه قطعه از پازل کسب‌وکار

نام کتاب: سه قطعه از پازل کسب‌وکار
نویسنده: سید حسین علوی
انتشارات: سخنوران
تعداد صفحات کتاب 120
موضوع: کسب وکار

کتاب سه قطعه از پازل کسب‌وکار

سه قطعه از پازل کسب‌وکار ، به سه موضوع قدیمی و مهم کسب‌وکار شما می‌پردازد که بعید میدانم درباره آن چیز زیادی شنیده باشید.

چشم انداز چیست؟ آیا برای کسب‌وکارتان چشم‌اندازی دارید؟ می‌دانیدچگونه آن را طراحی کنید و ….

استراتژی چیست؟ چرا برای کسب‌وکار باید استراتژی داشت و چگونه باید آنرا طراحی کرد؟ لازم به ذکر است که تعریف استراتژی با برنامه ریزی متفاوت است و اگر درک درستی از این واژه و کاربرد آن در کسب‌وکارتان نداشته باشید حتما در برنامه‌ریزی به مشکل برخورد خواهیدکرد.

سیستم‌سازی در کسب‌وکار چیست و قرار است چه کاری برای ما انجام دهد؟ چگونه می‌توان آن را در کسب‌وکار پیاده سازی‌ کرد؟

کتاب سه قطعه از پازل کسب‌وکار  این سه موضوع را خیلی ساده برایتان توضیح می‌دهد و متوجه می‌شوید که هر کسب‌وکار بدون آنها تا چه اندازه آسیب پذیر است.

 

قسمت‌‌های از کتاب سه قطعه از پازل کسب‌وکار


چشم‌انداز شغل شما چیست؟

وقتی این سؤال را از بعضی صاحبان کسب وکار می‌پرسم  باید جوابی هم برای نگاه تعجب‌آمیز آن‌ها از قبل آماده کرده باشم تا در سلامتی من شک نکنند!

صاحبان کسب وکارهای کوچک که راجع‌به چشم انداز چیزی می‌دانند، منتظرند به‌اندازه کافی بزرگ شوند تا آن را برای خود طراحی کنند، درحالی‌که ماجرا درست برعکسِ این است. شرکت‌های بزرگ بدلیل داشتن چشم‌انداز به این موقعیت رسیده‌اند. اگر کسب‌وکار را یک موجود زنده در نظر بگیریم، مأموریت سازمانی؛ کاری است که متعهد شده‌اید برای مخاطبین‌تان انجام دهید و چشم‌انداز؛ قسمتی از آرمان و آرزویی است که سازمان برای خود دارد و هدف؛ نقطه‌ای که سازمان به آن می‌رسد.

چشم‌انداز حدفاصل بین آرزوها و اهداف ماست. بنابراین از سویی مانند ستاره قطب شمال است که با آن می توانیم جهت حرکت را مشخص کنیم و از سویی دیگر در حکم قطب نمایی است که مسیر آینده‌ی کاری ما را نشان می‌دهد و می‌توان آن‌ را یک هدف بلند‌مدت در نظر گرفت.

قبل از ادامه این بحث باید تعریف درستی از چهار واژه مهم داشته باشیم.

1- آرزوها   2 -چشم‌انداز    3 – اهدف     4 -برنامه‌ها


قدرت جادویی چشم‌انداز

مهم‌ترین ویژگی چشم‌انداز قدرت تمرکزی است که ایجاد می‌کند. این تمرکز شامل همه افراد سازمانتان خواهد شد. کسب‌وکار از حالت روزمرّگی خارج‌شده و فعّال می‌شود. چشم‌انداز، مسیر نگاهتان را از گذشته به آینده تغییر می‌دهد. با هر مسئله و مشکلی که در این مسیر برخورد کنید آن را به‌عنوان یک فرصت خواهید دید و دیدگاهتان از نتایج کوتاه‌مدت به نتایج بلندمدت تغییر خواهد کرد و نهایتاً رقابت با دیروز شرکت و سازمان در اولویت قرار خواهد. یعنی هرروز بهتر از دیروز!

باوجود چشم‌انداز، کمتر درگیر مسائل حاشیه‌ای می‌شوید و سرعت پیشرفت در کار را سریعتر از آنچه که فکرش را بکنید تجربه خواهید کرد.


 استراتژی

در فرهنگ لغات وبستر استراتژی را اینگونه تعریف کرده است :  « فن رهبری و عملیات سخت نظامی و آماده کردن نیروها با مناسب‌ترین روش‌ها، پیش از رویارویی با دشمن را استراتژی گویند.»

کتاب « هنر جنگ سون تزو» که مربوط  به پانصد سال قبل از میلاد می‌باشد قدیمی‌ترین کتابی است که به استراتژی‌های مختلف برای پیروزی در جنگ پرداخته و از آموزه‌های آن هنوز هم در حوزه‌های اجتماعی و کسب‌وکار استفاده می‌شود.

استراتژی

این کتاب بیشتر به مباحث و روش‌هایی تأکید دارد که بدون جنگ، بر دشمن غلبه کنیم! شاید همین دیدگاه باعث شده راهکارهای آن به حوزه کسب‌وکار وارد شود.

درکسب کار نهایت ساده‌اندیشی است که گمان کنید صرفاً با تولید محصول با کیفیت، داشتن امکانات بهتر و سرمایه بیشتر، موفقیت شما تضمین خواهد شد. اگر برای اتفاقات پیش‌بینی‌نشده آینده و رقبایی که کارتان را تهدید می‌کنند و فرصت‌هایی که می‌توانید در آن شتاب بیشتری به کسب‌وکار بدهید، برنامه‌ای نداشته باشید، پیشرفتی نخواهید داشت که هیچ، بلکه روزبه‌روز به شکست نزدیک‌تر خواهید شد. استراتژی به شما کمک می‌کند مسیر امن برنامه‌هایتان را تا رسیدن به چشم‌انداز طراحی کنید


سیستم سازی

با شروع سیسـتم‌سـازی در ابتــدا باید کارهایـی انجام دهید که بابتش پولی نمی‌گیرید، اما بزودی با سیستم‌سازی بابت کارهایی که انجام نمی‌دهید پول می گیرید

سیستم مجموعه‌ای از عناصر به‌هم‌پیوسته است که برای یک خروجی مشخص باهم در تعامل‌اند. در این فصل ما قصد داریم برای کسب‌وکارمان یک سیستم بسازیم که مهم‌ترین خروجی آن سود باشد.


آیا کسب‌وکار فعلی ما سیستم دارد؟

اگر افراد و تجهیزاتی دارید که طبق یک برنامه نانوشته به‌وسیله آن مشغول کسب درآمد هستید، شما یک سیستم کسب‌وکار دارید. هر کسب‌وکاری درهرصورت یک سیستم است.

اما اگر خروجی سیستم نظر ما را تأمین نمی‌کند و کنترل آن‌هم در اختیار ما نیست، ما یک سیستم ناقص داریم و احتمالاً سیستم فعلی ما همراه سود اندکی که برایمان دارد خروجی‌های ناخواسته دیگری به ما و مجموعه تحت امر ما تحمیل می‌کند.

بنابراین وقتی ما از ساخت یک سیستم در کسب‌وکار صحبت می‌کنیم نقطه مقابل آن فقدان سیستم نیست، بلکه نقصان و خارج از کنترل بودن سیستم است. هدف ما ساخت سیستمی است که با معیارها و کنترل ما سودآور باشد.


ویژگی‌های یک سیستم سالم کسب‌وکار

چهار ویژگی اصلیِ سیستمی که کسب‌وکار ما را منحصر بفرد می‌کند عبارتنداز:

1 – سودآوری        2 – آزادی وقت     3 – آرامش فکر            4 – قابل‌کنترل بودن


 تغییر نگرش، اولین قدم در سیستم‌سازی

انیشتین جمله زیبایی دارد که می‌گوید: « مشکل را از همان سطحی که به وجود آمده نمی‌توان حل کرد. » بنابراین اگر در کارمان با مشکل مواجه هستیم اولین کار این است که دیدگاه‌های سابق خود را اصلاح کنیم.

مایکل گربر در کتاب افسانه کارآفرینی دیدگاه معروفی دارد که در کتاب‌های کسب‌وکار هم از آن بسیار نام می‌برند و به نظر من اولین و مهم‌ترین عامل«تغییر دیدگاه» است.

مایکل گربر می‌گوید: « در آستانه کسب‌وکار خود باید پرسید: چه‌کار کنم تا کسب‌وکارم ده هزار برابر بزرگ‌تر شود».

عمده تفاوت‌های تفکر سنتی با تفکر سیستم‌ساز در یک کسب‌وکار با همین سؤال به‌روشنی قابل‌درک خواهد بود.

فرض کنید شما برای کسب‌وکارتان می‌خواهید نیروی جدیدی استخدام کنید با روش سنتی ابتدا با دوست و آشنا موضوع را در میان می‌گذارید. شاید هم با یک اعلامیه پشت شیشه فروشگاه‌ها اطلاع‌رسانی می‌کنید و نهایتاً از یک مرکز کاریابی کمک می‌گیرید و یا اینکه در یک روزنامه آگهی استخدام می‌دهید. اما اگر قرار بود طبق دیدگاه 10.000 برابری به این ماجرا نگاه کنیـم آیا برای استـخدام 10.000 نفر راه‌های بالا بازهم جوابگو بودند!

جواب شما برای استخدام 10.000 نفر هر چه باشد (فعلاً به‌درستی یا نادرستی آن کار نداریم) مسیر تفکر سیستم‌ساز را در ذهن باز می‌کند.


برای تهیه نسخه الکترونیکی این کتاب اینـــــــــجا کلیک کنید


از شما ممنون میشم نظر خودتان را درباره این مقاله  در چند جمله بنویسید.

مایکل گربر

شش قانون مایکل‌ گربر برای رشد 10،000 برابری کسب‌وکار ( کسب‌وکارتان را تکثیر کنید )

مایکل گربر ، مربی و مشاور بی‌نظیر در زمینهٔ توسعه تجارت و کسب‌وکار ایده‌‌هایی جدیدی را از دنیای کسب‌وکار کشف کرد. سیستم‌سازی در کسب‌وکارهای کوچک ‌حاصل عقاید او درکسب‌وکار است. او عقیده دارد کسب‌وکار شما زندگی شما نیست. این دو باید از هم جدا باشد و هر کدام قوانین خاص خودش را داشته باشد از نظر مایکل گربر کسب‌وکار ایده‌آل کسب‌وکاری است که توانایی تکثیر آن به راحتی وجود داشته باشد.
او در این باره می‌گوید: «یک کسب‌وکار می‌بایست توان گسترش تا ده هزار برابر را داشته باشد. منظور، رشد مساحتی نیست، بلکه رشد در نوع کاری است که کسب‌وکار شما آنرا انجام می‌دهد.» مسلماً عدد ده هزار برابر یک استعاره برای روشن شدن موضوع است و او این ایده را در کتاب “ده اصل موفق‌ترین کسب‌وکار کوچک در جهان مطرح کرد.”

10000 برابری کار

ایده ده هزار برابری مایکل گربر

تصور کنید می‌خواهید به ده هزار نفر مجوز احداث نمایندگی شرکت‌تان را بدهید. آیا کسب‌وکار فعلی شما این ویژه‌گی را دارد که به راحتی از روی آن یک نمونه در گوشه دیگر شهر یا یک شهر دیگر ساخته شود!؟
به نظر شما اگر قرار باشد کسب‌وکار تان تکثیر پذیر باشد باید چه کارهایی انجام داد. مسلم است که در این رهگذر بایستی قوانینی را حتماً رعایت کنید تا به نتیجه مطلوب برسید. مایکل گربر این قوانین را به شما می‌گوید.

قوانین شش گانه برای تحقق ایده ده هزار برابری

قانون اول: ارزش آفرینی کنید

برای این کار از خودتان بپرسید چرا باید مشتری از من خرید کند؟ و مشتری بعد از خرید از مغازه من چه می‌گوید؟ ارزش در همان هدیه غیر‌منتظره‌‌ای است که از سوی یک کسب‌وکار برای مشتری ارسال می‌شود. ارزش ممکن است همان آفرین یا عبارت خوشایندی است که به یک کارمند تازه استخدام شده یا یک فروشنده باتجربه گفته می‌شود. ارزش می‌تواند قیمت منطقی و مناسب محصولتان باشد.

قانون دوم: سیستمی بسازید که بتواند کارمندان را با کمترین مهارت ممکن در جایگاه خود به کار گیرد.
عمل ثبت باعث نظم و انضباط در کارها می‌شودو به کارمندان می‌گویدکه در دنیای کسب‌وکار منطق وجود دارد و نتایج با کمک فناوری حاصل می‌شود. درحین انجام کار تمام مراحل وجزئیات کار را درون دفترچه‌ای به نام دفترچه راهنمای طرز کار بنویسید تا در آینده بتوانید از آن به عنوان راهنمای عملیاتی شرکت‌تان استفاده کنید.

قانون دوم: سیستمی بسازید که بتواند کارمندان را با کمترین مهارت ممکن در جایگاه خود به کار گیرد.

تمرکز بر روی سیستم‌سازی کسب‌وکار و بهبود سیستم به گونه‌‌ای باشد که افرادی با کمترین تخصص بتوانند در مجموعه شما کار کنند.هر چند خیلی‌ها تصور می‌کنند داشتن کارمندان عادی کار شما را دشوارتر می‌کند اما در واقع این چنین نیست . این طرز تفکر باعث می‌شود کسب وکارتان وابسته به خلق‌وخوی کارکنان‌تان شود. اگر آنها حال و حوصله انجام کار را داشته باشند کار صورت می‌گیرد در غیراینصورت کار پیش نمی‌رود. و همیشه این سوال وجود دارد که چگونه می‌توان کارمندان را ترغیب به کار کرد . یا چگونه می‌توان انگیزه آنها را به کار حفظ کرد؟

ترجیح می‌دهند روی افراد متخصص حساب باز کنند اما سیستم‌سازی این راقبول ندارد. وقتی روی کارمندان با تخصص بالا حساب باز می‌کنید شرکت و یا کسب‌وکار شما با مشکلات زیر باید دست و پنجه نرم کن.

کار بدون شما

قانون سوم: سیستم خود را به مدلی از نظم بدون خطا تبدیل کنید.

اگر کسب‌وکارتان منظم باشد مشتریان متوجه می‌شوند که کارمندان شما بر کارشان مسلط هستند و کارمندان‌‌تان نیز متوجه می‌شوند که شما نیز برکارتان تسلط دارید. کسب‌وکاری که سازمان یافته است به شما می‌گوید اگر چه جهان مشوش و آشفته است اما بازهم می‌‌توان کارکرد و نتایج خوبی بدست آورد.

 

قانون چهارم: داشتن دستورالعمل‌های لازم برای کارمندان را مکتوب کنید.

عمل ثبت باعث نظم و انضباط در کارها می‌شودو به کارمندان می‌گویدکه در دنیای کسب‌وکار منطق وجود دارد و نتایج با کمک فناوری حاصل می‌شود. درحین انجام کار تمام مراحل وجزئیات کار را درون دفترچه‌ای به نام دفترچه راهنمای طرز کار  بنویسید تا در آینده بتوانید از آن به عنوان راهنمای عملیاتی شرکت‌تان استفاده کنید.

قانون پنجم: محصول و خدمات یکسان ویکنواخت به مشتری ارائه کنید

فقط منظم به نظر رسیدن یک کسب‌وکار برای موفقیتش کافی نیست بلکه باید منظم هم عمل کند، یعنی باید کارها را با روشی یکنواخت و قابل پیش‌بین انجام دهد. این مورد را با یک تجربه شخصی از آرایشگاه برایتان توضیح می‌دهم .
چند وقت پیش وارد آرایشگاهی شدم که تا به حال آنجا نرفته بودم. خوشبختانه آرایشگر ماهر بود. قبل از اینکه که کارش را شروع کند اصرار کرد که موهایم را بشوید. درحین آرایش یک از دستیارانش چند فنجان قهوه برایم آورد و در کل تجربه خوشایندی بود. بنابراین وقت گرفتم تا دوباره برای کوتاه کردن موهایم همانجا بروم.
بار دوم که به آنجا رفتم همه چیز تغییر کرده بود. به جای آنکه از قیچی مخصوصش استفاده کند نیمی از موهایم را با ماشین برقی کوتاه کرد. نه مو‌هایم را شست و نه پیشنهاد داد. دستیارش هم فقط یک فنجان قهود آورد.
چند هفته بعد برای بار سوم به آنجا رفتم. بعد از اینکه موهایم را کوتاه کرد بدون آنکه از من چیزی بپرسد مو‌هایم را شست و بر خلاف دو بار قبل کسی برایم قهوه نیاورد.
وقتی از آرایشگاه بیرون آمدم ندایی در قلبم ‌می‌گفت دیگر آنجا نروم. نه به خاطر اینکه موهایم را خوب کوتاه نکرده بود، بلکه به خاطر آنکه هر بار با تجربه جدیدی روبرو می‌شدم. او خودش نمی‌دانست با این طرز برخورد ممکن است چه تاثیر بدی در من بوجود آورد.
آنچه شما همیشه و به طور ثابت انجام می‌دهید، حتی از آن عملی که درمدل اولیه کسب وکارتان انجام می‌دهیدمهم تر است.

محصول

قانون ششم: لباس‌های متحدالشکل برای کارمندان تهیه کنید و استاندارد های مشخصی برای طراحی فروشگاه‌ها و دفاتر در نظر بگیرید.

چه باور داشته باشید وچه نداشته باشید رنگها و اشکال مدل شما می‌تواند باعث رونق یا رکود کسب‌وکارتان شود. چیزهایی که در ظاهر زیاد مهم نیست. چیزهایی که در ظاهر زیاد مهم به نظر نمیرسد ممکن است از نظر احساسی بار معنایی زیادی داشته باشد تصاویر و رنگ‌ها اغلب عامل‌های محرک مهم هستند.
به جای آنکه کسب‌وکار خود را انجام دهید آن‌را بسازید برای این‌کار سوالات زیر را از خود بپرسید:
چگونه می‌توانم بدون اینکه در آنجا حضور داشته باشم کسب‌وکارم را به جریان بندازم؟
چکونه می‌توان بدون دخالت در کار کارمندانم باعث شوم درست کار کنند؟
چگونه می‌توان کسب‌وکارم را سیستماتیک کنم؟
چگونه‌می‌توان همزمان هم صاحب کسب وکارم باشم هم به اندازه کافی آزاد باشم؟

از شما ممنون میشم نظر خودتان را درباره این مقاله  در چند جمله بنویسید.

21 گام تا استخدام بهترین‌ها

21 گام تا استخدام بهترین‌ها

نام کتاب: 21 گام تا استخدام بهترین‌ها
نویسنده: سید محمد حسین علوی
انتشارات: سخنوران
تعداد صفحات کتاب: 103
موضوع: کسب وکار- استخدام

21 گام تا

این کتاب سومین کتابی است که در حوزه کسب‌وکار نوشتم و سعی کردم در این کتاب یک دستورالعمل کامل را برای استخدام در اختیار صاحبان کسب‌وکار قرار دهم تا با بوسیله آن یک استخدام بدون دردسر و درستی را داشته باشند. در این کتاب از مباحث اضافی و حاشیه‌ای که اطلاعات شما را راجع به استخدام بالا می‌برد پرهیز شده و صرفا به موضوعات کاربردی پرداخته شده بنابر کتاب 21 گام تا استخدام بهترین‌ها یک کتاب کاملاً کاربردی است.

کتاب 21 گام تا استخدام بهترین‌ها بدرد چه کسانی می‌خورد؟

تمام کسانی که تا به فکر گسترش کار خود هستند و تجربه استخدام ندارند. این کتاب با زبان ساده مرحله به مرحله کمک می‌کند تا بدون پیش‌نیاز قبلی فرایند استخدام به درستی پیش رود.

تمام کسانی که کسب‌وکار دارند و نیاز به استخدام دارند. تفاوتی نمی‌کند که شرکتی بزرگی باشد یا یک کسب‌وکار خیلی کوچک که در اصطلاح عامیانه می‌خواهد یک شاگرد استخدام کند، می‌تواند از آموزش‌های کتاب استفاده کند.

در این کتاب به چه موضوعاتی پرداخته می‌شود؟

این کتاب در سه فصل نوشته شده که فصل اول به تمام موارد قبل از استخدام می‌پردازد اینکه چرا استخدم نمی‌کنیم؟ چه زمانی، زمان درست استخدام است؟ اگر نیروی کار داریم آیا نیاز هست باز هم استخدام کنیم ؟ و مهمترین اشتباهات یک مدیر که قبل از استخدام ممکن است انجام دهد را بررسی می‌کند؟

فصل دوم کتاب به معیارهای عمومی و اختصاصی استخدام می‌پردازد و اینکه کدام ویژگی‌های کارجو باید در اولویت باشد. آیا استخدام فامیلی کار درستی است یا نه؟ شخصیت شناسی در استخدام چه کمکی می‌تواند به ما داشته باشد.

فصل سوم مربوط به اصل استخدام است. چطور یک آگهی استخدام جذاب بنویسیم. چگونه و کجا‌ها این آگهی را ارائه کنیم. چه فیلتر‌هایی برای استخدام داشته باشیم. فرم سوالات استخدام را  چگونه تهیه کنی؟ چه سوالاتی را کتبی بپرسیم و چه سوالاتی را حضوری بپرسیم؟ چگونه قرار داد کاری ببندیم؟ و اولین روزهای کاری با کارمند جدید چه برخورد داشته باشیم؟  تمام سوالاتی هستند که درفصل سوم کتاب 21 گام تا استخدام بهترین‌ها پاسخ آنها را خواهید یافت.

لینک

قسمت‌هایی از  کتاب 21 گام تا استخدام بهترین‌ها

کلمن ماکر مدیر عامل شرکت ژیلت می‌گوید: «هر یک دقیقه‌ای که برای انتصاب فرد مناسب در جایگاه مناسب صرف می‌شود، به هفته‌ها تأخیر در استخدام و نداشتن کارمند می‌ارزد.»

برای استخدام درست، کمی سخت‌گیر باشید و با برنامه پیش بروید. کسب وکار شما با استخدامِ فوری رشد نمی‌کند بلکه این انتخاب کارمندان شایسته است که رشد آن را رقم می‌زند.


به ثبات اخلاقی کارجو توجه داشته باشید!

منظورم از ثبات اخلاقی، داشتن معیارهایی برای انجام رفتارهای درست است. یعنی این‌که رفتارهای اخلاقی انسان تحت تأثیر عوامل بیرونی تغییر نکند!

ثبات اخلاقی تقریباً تعبیر کامل‌تری از همان اصطلاح عامیانه واژه « یکرنگی » است. این‌که رفتار کارجو در زمان استخدام با رفتار عادی او به طور ناخودآگاه متفاوت باشد امری طبیعی است و خیلی دور از انتظار نیست. اما نداشتن ثبات اخلاقی و تغییر ارزش‌های شخص، قابل تأمل و نگران کننده است.

یک کارجو با ثبات اخلاقی و ارزش‌های مشخص، می‌تواند خاطر شما را در هر شرایطی آسوده نگه دارد. تأکید می‌شود در رابطه با منش و شخصیت اخلاقی کسی که می‌خواهید استخدام کنید، وسواس بیشتری بخرج دهید.

اشتباه‌ترین کار ممکن این‌است که انتظار داشته باشید به راحتی منش و شخصیت اخلاقی او در محیط کار شما بهبود یافته و عوض شود!

وارن بافت می‌گوید: « در مورد کسی که می‌خواهید استخدام کنید سه ویژگی یک‌رنگی، هوش و انرژی را بررسی کنید. اگر شما، شخصی که ویژگی اول را ندارد استخدام کردید، خدا خدا کنید احمق و تنبل باشد چون اگر ویژگی اول را نداشته باشد دو ویژگی دیگر باعث نابودی خودتان و کسب و کارتان خواهد شد. »

برای شناخت ثبات اخلاقی افراد نمی‌توانید به رزومه او نگاه کنید، نمی‌توانید روی حرفهایش حساب باز کنید. شاید معرفش هم درست او را آن طور که باید نشناخته باشد.

اگر مهارت‌های مصاحبه و استخدام را ندانید، بعید نیست رفتار کارجویی که ثبات اخلاقی ندارد شما را در زمان استخدام به اشتباه بیاندازد.

خب چاره کار چیست؟ بهترین پاسخ به این سوال این‌است که به رفتارهای گذشته او رجوع کنید. در واقع گذشته او نشان می‌دهد که چگونه در آینده رفتار خواهد کرد، نه آنچه در زمان استخدام بروز می‌دهد. در قسمت مصاحبه استخدامی سؤالاتی را طراحی کنید که به شما کمک ‌کند به رفتارهای گذشته او پی ببرید.

این‌که بدانید چه خصوصیاتی نباید داشته باشد کافی نیست. برای خود مشخص کنید کارمندتان چه خصوصیاتی باید داشته باشد. نظم، سخت‌کوشی، مثبت‌اندیشی، خوش‌صحبتی و… هر موردی دیگری که برای‌تان مهم است، همه را بنویسید.

کارجو


به استعداد بیشتر از تجربه بهاء دهید!

چرا باید به استعداد بهای بیشتری داد؟ مگر چیزی می‌تواند جای تجربه را پر کند؟! و اصلاً آیا این دو را می‌توان با هم مقایسه کرد؟

دقت داشته باشید وقتی بیان می‌شود به استعداد بیشتر بهاء بدهید و تجربه در اولویت بعد از آن باشد، با این فرض است که متقاضی مهارت لازم و حد استاندارد را برای استخدام دارد.

اما چرا باید استعداد بر تجربه مقدم باشد؟

به سه دلیل باید به استعداد بیشتر از تجربه بها داد

اول اینکه خلاقیت‌ها با استعداد شکوفا می‌شود نه با تجربه

وقتی موانع خلاقیت مورد بررسی قرار می‌گیرد از دانسته‌های گذشته و تجربه‌های قبلی به عنوان یک محدودیت ذهنی یاد می‌شود. دانسته‌ها و تجربه‌های گذشته هر فرد، معجونی از همه مفروضات ذهنی او است، اعم از درست و اشتباه، که به‌راحتی قابل تفکیک نیستند. این فرضیات، ناخودآگاه بر تصمیم‌گیری‌های انسان ( بخصوص در خلق ایدهای خلاقانه ) تأثیر خواهند داشت و به‌عبارت دیگر خلاقیت را محدود می‌کنند. به همین جهت کودکان که دارای ذهن خالی‌تر و تجربه کمتری هستند، خلاقیت بسیار بیشتری نسبت به افراد بالغ دارند.

تجربه


هدف مصاحبه حضوری چیست؟

هدف اصلی شناخت خصوصیات ذاتی ( چهره و تُن صدا و توانایی جسمانی و … ) و خصوصیات اکتسابی ( ادب واخلاق ، نحوه‌ی ارتباط‌گیری، اعتمادبنفس، شخصیت و… ) کارجو می‌باشد. این موارد را در مصاحبه کتبی و خواندن رزومه نمی‌توان بدست آورد. از سوی دیگر هر کسی با یک جستجوی ساده در گوگل می‌تواند بفهمد کدام رفتارها را درجلسه مصاحبه داشته باشد و از کدام یک پرهیز کند تا به‌نتیجه دلخواه برسد. پس امکان این‌که کارجو همه‌ی موارد ظاهری را رعایت کند و در مصاحبه کاملاً موجه ظاهر شود زیاد است. اما نتیجه مهمی که باید به آن برسیم این‌است که آیا رفتار واقعی و همیشگی کارجو همین چیزی است که نشان می‌دهد یا نه؟ راز پی بردن به جواب این سوال، شناخت الگوهای رفتاری کارجو است. برای این‌کار باید رفتارهای گذشته او را جستجو کرد نه آنچه در حال حاضر انجام می‌دهد یا وعده آن را در آینده می‌دهد. با طراحی سؤالات هوشمندانه می‌‌توانیم تا حدود زیادی به این الگوی رفتاری برسیم. سؤالات هوشمندانه باید دارای این دو خصوصیت باشند:

  • کارجو متوجه نشود کدام جواب مد نظر است.
  • سؤالات مربوط به زمان گذشته باشد.

لینک خرید

کتاب سیستم‌سازی

معرفی کتاب سیستم‌سازی

نام کتاب: سیستم‌سازی
نویسنده: سم کارپنتر
مترجم: شهاب شکوری – فاطمه سراجی
انتشارات: نخبه‌سازان
تعداد صفحات کتاب: 308
موضوع: سیستم‌سازی در کسب‌وکار

سیستم‌سازی

 کتاب سیستم‌سازی در چند عبارت

شما هم اکنون هم یک سیستم در کسب‌وکارتان دارید. اما اگر بدون حضور شما کسب درآمد نمی‌کند، اگر وقت و انرژی زیادی از شما‌ می‌گیرد و اگر کارمندان شما کارشان را درست انجام نمی‌دهند و اشتباهاتی در کارتان تکرار می‌شود و … شما یک سیستم معیوب دارید و باید با سیستم‌سازی درست آن را اصلاح کنید. سیستم‌سازی یعنی بدست گرفتن کنترل کامل کسب کار خود. برای این‌کار باید اصول استراتژیک ( اهداف راهبردی)، اصول اجرایی ( قوانین کسب‌وکار ) و دستورالعمل‌ها (روش‌های اجرای کارها) را برای کسب‌وکارتان تعریف و اجرا کنید. کتاب سیستم‌سازی کسب‌وکار به شما می‌گوید هر کدام از این‌ها دقیقاً‌ یعنی چه و چگونه آنها را اصلاح کنید.

کتاب سیستم‌سازی بدرد چه کسانی می خورد؟

مدیران و صاحبان کسب‌وکار، کارآفرینان، کسانی که می‌خواهند کسب‌وکاری را شروع کنند، مدرسان مهارت‌های کسب‌‌وکار و همه علاقمندان مباحث مدیریت می‌توانند از آموزه‌های این کتاب استفاده کنند. اما اگر کسانی هستید که دائماً‌ ناله می‌کنید کلی کار ریخته روی سرم. وقت ندارم. کلی کار می‌کنم به جایی نمی‌رسم و … دنیای من خیلی با آن چیزی که دنبالش بودم فاصله دارد … کتاب سیستم‌سازی ، کتابی است که برای شما نوشته شده.

مقدمه کتاب به قلم جاش کافمن

جاش کافمن نویسنده کتابهای ” MBA شخصی” و ” بیست ساعت اول ” در مقدمه کتاب ‌سیستم‌سازی به خوبی هر آنچه را شما در این کتاب نیاز دارید بیان می‌کند.
او می‌گوید: در میان کتابهای مربوط به کسب‌وکار ، سیستم‌سازی یکی از بهترین کتابهایی است که تاکنون خوانده‌ام. یکی از کارهای من این است که به افراد خلاق در سراسر دنیا آموزش بدهم که چگونه برای خود کسب‌وکاری سودآور ، لذت بخش و باثبات دست و پا کنند. بنابراین خواندن کتابهای مربوط به کسب‌وکار، به نوعی بخشی از زندگی من است.
معولا هر روز سه سوال از من پرسیده می‌شود :
راه اندازی کسب‌وکار بسیار سخت و پیچیده است. از کجا شروع کنم؟
من زیاد کار می‌کنم اما پول کمی بدست می‌آورم، چطور می‌توانم سود کارم را بیشتر کنم ؟
همیشه احساس اضطراب و نگرانی دارم. چگونه می‌توانم قبل از این که دیوانه بشوم ، کارهایم را مدیریت کنم؟
من برای همه این سوالات یک پاسخ دارم: سیستم‌سازی را یاد بگیرید.
اصولا هر کسب‌وکاری یک سیستم است. یعنی مجموعه‌ای از فرایندها که درکنار هم نتیجه لازم را ایجاد می‌کنند. بنابراین می‌توانید با اصلاح سیستم‌ها و توجه بیشتر به آن‌ها ، به نتایج بهتری دست پیدا کنید. به همین سادگی.
بگذارید بگویم با سیستم سازی چه اتفاقی برای شما می‌افتد:
• کمتر کار می‌کنید و پول بیشتری به دست می‌آورید.
• برای کارهایتان تمرکز و انرژی بیشتری دارید.
• کمتر اشتباه می‌کنید.
• اگر اشتباهی رخ داد آنرا به سرعت برطرف می‌کنید.
• احساس آرامش بیشتری دارید. حواستان جمع می‌شود و ذهن شما تحت کنترل خودتان درمی‌آید.
سیستم‌های با ثبات، محصول ذهنی آرام ، منطقی و واقع بین هستند. این نوع تفکر، مهارتی است که می‌توانید آن را به سرعت بیاموزید و روشی است که می‌توانید برای اصلاح همه جوانب زندگی به کار بگیرید.
من تقریباً هر روز در کسب‌وکارم از آموزه‌های کتاب سیستم‌سازی استفاده می‌کنم و از زمان انتشار چاپ اول این کتاب به مشتری‌ها و نزدیکانم سفارش کرده‌ام که آن را بخوانند.
خوشحالم که شما هم کتاب سیستم‌سازی را در اختیار دارید. سیستم‌سازی به شما کمک می‌کند تا بهتر تصمیم بگیرید، کارهای بیشتری را به نتایج مطلوب برسانید و از مسیر رسیدن به اهدافتان لذت بیشتری ببرید.

مروری بر محتوای کتاب سیستم‌سازی

سم کارپنتر بعد از یک بیوگرافی از وضعیت زندگی خودش به مشکلات شرکتش به نام سنترال که یک شرکت خدمات مخابراتی است می‌پردازد و می‌گوید:
« من برای پانزده سال درنهایت خستگی ، یک لحظه هم دست از تلاش برنداشتم . ساعت‌های طولانی (حدود هشتادساعت در هفته) کار می‌کردم. تمام کوششم این بود تا خود را سرپا نگه دارم و …
او در کتاب توضیح می‌دهد که چگونه با سیستم‌سازی توانست شرکتش را سروسامان دهد و خودش نیز از وضیت خراب گذشته نجات یابد. او علت گرفتاری‌های کاری مردم را اینگونه بیان‌ می‌کند:
« متاسفانه بیشتر مردم تمام وقت خود را صرف درگیر شدن با نتایج ناخوشایندی می‌کنند که از سیستم‌های پنهان و مدیریت نشده نشأت می‌گیرد.»
در ادامه می‌گوید:
«وظیفه شما این است که سیستم‌ها را یک به‌یک بهینه‌سازی کنید. نه اینکه هر لحظه ور هر روز، مضطرب و نگران، درانتظار جوانه زدن مشکلی جدید بنشینید. وظیفه شما خاموش کردن شعله‌های آتش نیست، وظیفه شما جلوگیری از ایجاد آتش است»

سم کار پنتر با سیسمتم‌سازی شرکتش به جای خاموش کردن آتش وقتش را صرف ایجاد محیطی ضد حریق می‌کند. او سیستم‌سازی را در سه مرحله به سرانجام می‌رساند.
• اهداف راهبردی (چشم انداز، ماموریت سازمانی )
• اصول اجرایی (اصول و قوانین شرکت شما)
• دستور العمل‌ها ( روش‌های کار، تکنیک‌ها و تاکتیک‌های انجام کار )
او درادامه می‌گوید سیستم‌سازی اگرچه وقت و انرژی زیادی از شما خواهد گرفت، اما بالاخره که باید برای رسیدن باهدافتان کار کنید. کمی بیشتر تلاش کنید تا این مرحله را پشت سر بگذارید.

ابتدا شما بر روی سیستم‌های کسب‌وکارتان کار می‌کنید،
سپس این سیستم‌ها هستندکه برای شما کار می‌کنند.

قسمت‌های از کتاب سیستم‌سازی

زندگی شما از تعداد بی‌شماری سیستم تشکیل شده، که بسیاری از آنها تحت فرمان مستقیم شما هستند و برخی دیگر به طور خودکار و بدون مداخله شما به کار خود ادامه می‌دهند. نظم و آرامش زمانی در زندگی شما افزایش پیدا می‌کند که سیستم‌های زندگی‌تان را بشناسید و نسبت به بازسازی آنها اقدام کنید.


پیشنهاد می‌کنم این شعار را همه جا همراه خود داشته باشید:
«لازم نیست تمام گام‌هایی را که برای انجام کارهایم برمی‌دارم دوست داشته باشم من فقط باید این گام‌ها را بردارم.»
از هر نه نفر مفهوم این گفته را درک نمی‌کنند و این‌گونه خود را قانع می‌کنند:«اگر من از کاری که انجام می‌دهم لذت نمی‌برم، پس کارم را درست انجام نمی‌دهم!» واقعاً که چه قضاوت نادرستی


یکی از آرامبخش‌ترین و رضایت بخش‌ترین روش‌هایی که من برای مراقبت از سیستم زندگی‌ام دارم، آن سی دقیقه‌ایست که هر روز در خلوت خودم در خانه صرف مدیریت سیستم‌های زندگی‌ام می‌کنم. شاید این ساده‌ترین سیستم من باشد. یعنی نظم دادن سی دقیقه در روز به یک هدف کوچک


شما با هدایت کردن کارمندان خود از طریق روش کاری واضح، زمان زیادی را به دست خواهید آورد. حتی کارمندی که تجربه زیادی هم ندارد بدون هیچگونه کمک و با خواندن روش کار، می‌تواند کار را انجام دهد. در شیوه آموزش تدریجی هیچ اشتباه و شکستی وجود نخواهد داشت.


این را به یاد داشته باشید و باز هم به من اطمینان کنید: به نسبت هر واحد انرژی که شما برای نگارش و توسعه قواعدسیستم‌سازی صرف می‌کنید، صد برابر آن، زمان و سرمایه به شما باز خواهد گشت، من اغراق نمی‌کنم، تازه کمی هم با احتیاط صحبت می‌کنم.

afsneeh

معرفی کتاب افسانه کار آفرینی

نام کتاب: افسانه کارآفرینی
نویسنده: مایکل گربر
مترجم: کاوش حسین‌تبار
انتشارات: نخبه‌سازان
تعداد صفحات کتاب 287
موضوع: کسب وکار- سیستم‌سازی

 

افسانه کارآفرینی

  مایکل گربر نویسنده کتاب خواندنی افسانه کارآفرینی خود یک کارآفرین و مربی توسعه کسب وکار است اما شهرت عمده او به خاطر همین کتاب است تا جایی که او را برخی آقای افسانه کارآفرینی می‌نامند.

 

افسانه کارآفرینی در یک عبارت

اگه فکر می‌کنید چون در یک رشته متخصص شدید می‌توانید یک کارآفرین باشید و توی بازار سری از سرها در بیاورید دچار توهم شده‌اید . باید خیلی چیزهای دیگر را یاد بگیرید. کتاب افسانه کارآفرینی به شما خواهد گفت چه چیز‌هایی

 

 افسانه کارآفرینی به روحیات و دیدگاه‌های یک کار آفرین می‌پردازد و باورهای غلط این حوزه را مورد بررسی قرار می‌دهد.

این کتاب بر اساس گفتگو و مشاوره با خانمی به نام سارا شکل گرفته. سارا خانمی است که سه سال از کسب‌وکارش گذشته او مغازه‌ای دارد که در آن به مردم پیراشکی می‌فروشد. اما اخیراً

کار سارا به قدری خسته کننده شده که نسبت به آن حالت تنفر پیدا کرده . دیگر حتی بوی پیراشکی را هم نمی‌تواند تحمل کند و در این وضعیت با مایکل گربر ملاقات می‌کند.

سارا نماینده همه کسانی است که توهم کارآفرینی دارند. مایکل گربر در ماجرای کمک به سارا نکات مهمی از کارآفرینی و کسب‌وکار را آموزش می‌دهد.

این حالت توهم از نظر گربر « شوک کارآفرینی »  نام دارد  شوک کار آفرینی یعنی این‌که گمان کنید “برای موفقیت در زمینه کسب‌وکار فقط تخصص کافی است “

شوک کارآفرینی چیست؟

اگر یک روز صدایی از درونتان به شما گفت  چرا باید این کار را انجام دهی و برای دیگری کار کنی ؟ تو خیلی بیشتر از کارفرمایت می‌دانی؟ اگر تونبودی او به این موقعیت نمی‌رسید و….

و بعد به امید تخصصتان تصمیم می‌گیرید کسب‌وکار خودتان را شروع کنید. این یعنی اینکه احتمالا شما دچار شوک کارآفرینی شده‌اید!

در واقع کسی که گمان می‌کند با داشتن یک تخصص شرایط لازم برای یک کسب‌وکار را دارد در اشتباه است. نکته مهم در راه اندازی کسب‌وکار تخصص نیست بلکه چگونگی هدایت و پیشبرد آن است. کسی که از این نکته غافل است و تنها به امید تخصصش وارد کسب‌وکار می‌شود به زودی خود را دربند و اسیر محدودیتهای کارهایی می‌بیند که با آنها آشنا نیست و از اینجا کابوس کارآفرینی شروع می‌شود.

سه شخصیت درونی ما

کارآفرین؛ شخصیتی که در آینده زندگی می‌کند و به ندرت به زمان حال ربط پیدا می‌کند.

مدیر؛ شخصیتی قاطع که بدون او هیج برنامه‌ای و نظمی در کار نخواهد بود.

متخصص؛ اهل عمل است و شعارش همیشه اینست که اگر می‌خواهی کاری درست انجام شود خودت انجامش بده.

 این سه شخصیت دائما در وجود ما با هم در جدال هستند و هرکدام سعی می‌کنند خود را غالب کنند معمولاً صاحبان مشاغل فقط 10%  کار آفرین، 20%  مدیر  و 70%‌  متخصص هستند. موفقیت کسب‌وکار ها زمانی رخ می‌دهد که این سه در انسان به تعادل برسند. تعادل بین آنها در دوره‌های مختلف کسب‌وکار متناسب نیز هست.

یک کارآفرین موفق کسب‌وکار را جدا از صاحب آن تجسم می‌کند و همواره ازخود می‌پرسد:

چرا این کسب‌وکار ؟ و او دائما در پی جواب پرسش می‌خواهم بدانم …. است. بنا براین وظیفه کارآفرین اینست که دائما بر دانش خود بیفزاید.

دوره‌های کسب‌وکار؛  کودکی – نوجوانی – بلوغ

کسب‌وکارها مانند انسان هنگام رشد تغییراتی دارند که باید بر اساس آن نیازشان برطرف شود نه مطابق خواسته‌های صاحبان آن

کودکی کسب‌وکار؛  قلمرو فرمانروایی شخصیت متخصص ماست.شخصیت متخصص در این دوره آزاد است در این دوره اگر متخصص را از کسب‌وکار جدا کنید محکوم به تعطیلی است.

در این دوره شما و کسب‌وکار یکی هستید. مشتری هم شما را رئیس کسب‌وکار می‌داند. مشتریان دوستان‌شان را به مغازه شما می‌فرستند و شما هم با آنها دوست می‌شوید اما کم کم همه چیز شروع به تغییر می‌کند. در ابتدا خیلی آهسته اما به تدریج سرعت می‌گیرد و شما عقب می‌مانید زیرا میزان کار از ظرفیت شما فراتر می‌شود. در این مرحله شما مجبورید با سرعت طاقت‌فرسایی کارکنید اما باز هم به کارهایتان نمی‌رسید.

نوجوانی کسب‌وکار؛  در این مرحله شما نیاز به کمک را احساس می‌کنید. کمک تخصصی یعنی یک فرد متخصص و با تجربه. شخصی که می‌داند چه طور کارهای تخصصی که شما دوست ندارید را انجام داده و به اتمام برساند. شخصیت مدیر شما در این دوره فعال می‌شود و شخصیت متخصص شما ممکن است به خواب ‌رود. اما این نوع مدیریت به جای آنکه واگذاری اختیاری کارها باشد بیشتر شکل سلب مسئولیت از کارهایی را دارد که دوست ندارید انجام‌شان دهید. اکثر کسب‌وکارها واگذاری را با کارهای کوچک دفتری شروع می‌کنند و ….

تا اینکه یک روز اتفاق غیر منتظره‌ای روی می‌دهد یک از مشتریان به شما زنگ می‌زند و از رفتار ناشایست یک کارمند شما شکایت می‌کند و … یا از بانک تماس می‌گیرند و می‌گویند حساب‌تان برای یک از چک‌ها کافی نیست و …

در این مرحله احتمالا شخصیت متخصص شما مجبور است سر کار برود و کارها را درست انجام دهد. صاحب کسب‌وکار در این سه راه پیش رو دارد

اول اینکه به مرحله کودکی خود بازگردد

دوم اینکه ورشکسته شود

سوم اینکه در همین مرحله بماند و دست و پا بزند

چهارم اینکه شخصیت متخصص صاحب کسب‌وکار به حالت تعادل برسد ( رشد کند و به مرحله بعد برود )

بلوغ

بلوغ کسب‌وکار؛ آخرین مرحله رشد کسب‌وکارها این مرحله است. کسب‌وکارهای موفق از همان دوره کودکی و نوجوانی خود را برای بلوغ آماده کرده‌اند. آنها از همان ابتدا طوری برنامه ریزی کرده اند که گویی در دوره بلوغ قرار دارند این دیدگاه متفاوت و رمز موفقت و دیدگاه کارآفرینی است.

انسانهای موفق از هر سه شخصیت در جای خودش به خوب استفاده می‌کنند و بین آنها تعادل برقرار می‌کند.

تحول کلی کسب‌وکار

تحول کلی را می‌توان در یک کلمه سیستم‌سازی کردن کسب‌وکار دانست. یعنی فروش کسب‌وکار به جای فروش محصول. نمونه آن کاری است که ری‌کراک درباره مک دونالدکرد .

متخصص عاشق کاری است که خودش انجام می‌دهد و کارآفرین عاشق کاری که انجام می‌‌گیرد.

تفاوت آنها در وسعت و اندازه کاری است که انجام می‌دهند. واینکار با سیستم‌سازی کسب‌وکار معنی پیدا می‌کند. سیستم چیزی نیست که از بیرون وارد کسب‌وکارتان کنید بلکه چیزی است که در حین انجام کار کشف می‌شود.

هدف اصلی کسب‌وکار خدمت به زندگی و بهبود آن است. وقتی به این مطلب پی بردید دیگر مجبور نیستید هر روز برای انجام آن به محل کار خود بروید.

افسانه کارآفرینی

ساخت کسب‌وکار به جای انجام آن

فکر کنید قرار است کسب‌وکارتان پنج هزار مجوز نمایندگی بگیرد، ( مایکل گربر این تعداد را درکتاب 10 اصل موفق‌ترین کسب‌وکار کوچک در جهان، ده هزار بیان می‌کند ) طوری‌که تمام آنها دقیقا مشابه هم باشد. برنامه چنین توسعه‌ای باید قوانینی را حتماً رعایت کنید.

قانون اول: بر اساس ارزش‌های اصلی شرکت یک مدل کسب‌وکار مشخص ایجاد کنید.

ارزش آن چیزی است که پاسخگوی توقعات افراد باشد. در واقع ارزش همان واژه‌ای است‌که وقتی مشتری در حال ترک کردن فروشگاه شماست، راجع به کسب‌وکار شما می‌گوید. ارزش می‌تواند قیمت منطقی یک محصول، وقت گذاشتن برای مشتری، گفتن واژه ساده “متشکرم” یا هر چیز مشابه این باشد.

قانون دوم: سیستمی بسازید که بتواند کارمندان را باکمترین مهارت ممکن در جایگاه‌ها و رتبه‌های خد بکار گیرد.

این کار سبب می‌شود شکاف بین تخصص افراد و سطح تخصص مورد نیاز به سرعت پرشود و کا با کیفیبت بهتری انجام شود. علاوه بر آن کمک می‌کند کسب‌وکار  وابسته به خلق وخوی کارکنان نباشد.

قانون سوم: سیستم خود را به مدلی از نظم بدون خطا تبدیل کنید.

نظم در کسب‌وکار باعث می‌شود که  مشتریان متوجه شوند کارمندان شمابر کارشان مسلط هستند و کارمندان نیز متوجه می‌شوند که شما بر کارتان تسلط کافی دارید

قانون چهارم: دستورالعمل‌های لازم را برای کارمندان‌تان مکتوب کنید.

مکتوب کردن باعث می‌شود کارمندانساختر مدل شما را به خوبی درک کنند وکار را به بهترین شکل ممکن انجام دهند.

قانون پنجم: محصول و خدمات یکسان و یکنواخت به مشتری خود ارائه دهید.

منظم بودن به تنهایی کافی نیست بلکه باید منظم هم عمل کرد یعنی بایدکارها به روشی یکنواخت و قابل پیش‌بینی انجام شود. مشتری در این حالت حس بسیار خوبی نسبت به کسب‌وکار شما خواهد داشت.

قانون ششم: لباس‌های هم شکل برای کارمندان و استاندارد مشخصی برای طراحی فروشگاه‌ها و دفاتر در نظر بگیرید.

علم بازاریابی نشان می‌دهد تما مصرف‌کنندگان تحت تاثیر رنگ‌ها و اشکال که در بازار وجود دارد قرار می‌گیرند و این در رونق و یا رکود کسب‌وکارتان نقش خواهد داشت.

برنامه توسعه کسب وکار شما

اگر قرار باشد کسی کسب وکارتان را با دوشرط بخرد که

 اولاً نیاز به زحمت فراوانی نداشته باشد

ثانیاً بدون حضور شما به فعالیتش ادامه دهد

چه احساسی‌ خواهید داشت. آیا وظیفه هر بخش و ارتباط آن را با بخش‌های دیگر با افتخار برایش توضیح نمی‌دهید. برای او توضیح خواهید داد که چطور سیستمی ابداع کرد‌ه‌اید که مشکلات را حل کند.

تصورش را بکنید چقدر مشتری از این همه نظم وقابلیت پیش‌بینی و کنترل بی‌نقص تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. فرایند این توسعه فرایندی است گام به گام که در کارهای فعلی شما و یا کارهایی که قرار است در آینده انجام دهید این مدل را خلق خواهد کرد.

این برنامه از هفت مرحله مجزا تشکیل می‌شود که آن را در کتاب افسانه کارآفرینی به شرح زیر آمده است

  1. هدف اصلی؛ شامل سوالات فوق می‌شود : اولین گامتان چیست؟چگونه میزان پیشرفت‌تانرا بررسی می‌کنید؟ چگونه می‌فهمید کجایید؟ چشم اندازتان چیست؟ و…… جواب این سوالات در واقع همان استانداردهای پیشرفت در زندگی است.
  2.  هدف استراتژیک؛ نقشه راه شما در کسب‌وکار برای آنکه به هدف اصلی در زندگی برسید
  3. استراتژی سازمانی؛ داشتن یک چارت سازمانی و دستورالعمل انجام کارها
  4. استراتژی مدیریت؛ سیستمی است که  برای بهبود عرضه مدل اولیه شما به بازار عرضه طراحی می‌شود. یعنی توسع همه مهارتهای مربوط به بازاریابی و نحوه عرضه محصول به طوری ‌که خوب کار کند و موثر عمل کند
  5. استراتژی کارمندان؛ پاسخ به این سوال است که، چه کار کنم تا کارمندانم آنچه را من می‌خواهم انجام دهند؟اگر می‌خواهید به هدفتان برسید باید محیطی فراهم کنید که در آن انجام دادن کار برای کارمندان بسیار مهم تر از انجام ندادنش باشد و انجام دادنش موجب شادی و تازگی روحشان شود.
  6. استراتژی بازاریابی؛ آنچه شما می‌خواهید زیاد اهمیت ندارد بلکه آنچیزی که مشتری می‌خواهد مهم است و آنچه او می‌خواهد با آنچه شما فکر می‌کنی او می‌خواهد صد در صد متفاوت است. شما باید او را بهتر از خودش بشناسید.
  7. استراتژی سیستم‌ها؛ در کسب‌وکار شما سه سیستم نرم ، سخت و اطلاعاتی فعالند. سیستم‌های سخت بی‌جانند مثل رایانه . ماشین حساب و… . سیستم‌های نرم شامل جانداران و یا ایده‌ها می‌شوند، مانند خود شما و برنامه‌هایتان سیستم‌های اطلاعاتی مربوط به ارتباط بین سیستم‌های سخت و نرم می‌شود مانند کنترل موجودی کالا ، گزارشها و استراتژی سیستم‌ها یعنی یکپارچگی و انسجام بین این سیستم‌ها