مدیر سیستمساز و تفاوتهای آن با مدیر سنتی (چیزهایی که مدیر سنتی از آن محروم است)
مدیر سیستمساز و مدیر سنتی تفاوتی زیادی در ظاهر ندارند و شاید در نگاه اول هر دو کاملاً شبیه هم باشند. هر دو کسبوکاری دارند، تعدادی کارمند را مدیریت میکنند در بازار خود اعتبار و موفق هستند و از برنامه و نظم خاصی در زندگی و کار برخوردارند.
اما برخی ویژگیهای کاملا مشخص تفاوتهای مهمی را بین این دو مشخص میکند. یک مدیر سیستمساز نشانههای زیادی دارد که هر چه این نشانهها در یک مدیر بیشتر باشد او از نظام سنتی خود فاصله بیشتری خواهد داشت.
به عبارتی فاصله بین یک مدیر سیستمساز بایک مدیر سنتی یک طیف است و یک مدیر ممکن در بعضی مورد کاملاً سنتی عمل کند و در برخی موارد امور خود را سیستمسازی کرده باشد.
مهمترین وجه تمایز یک مدیر سیستمساز و یک مدیر سنتی تفاوت نگرش آنها به کسبوکار است. این تفاوت نگرشها سبب بروز رفتارها و نتایجی میشود که شناخت آنها را آسان میکند. این دو شاید در برخی موارد طرز فکر مشترکی هم داشته باشند اما این موارد آنقدر مهم نیستند که سبب شوند این تفاوتها بچشم نیاید.
آیا نیازی هست که مدیر سنتی، سیستمساز شود؟ این سوالی است که تا به حال خیلی با آن مواجه شدهام. وقتی صحبت از سیستمسازی یک مجموعه میشود. همیشه این سوال هم مطرح است که؛ چرا باید با سیستمسازی نظم و ترتیب خاصی را در یک مجموعه که بدون هیچ مشکلی مسیر خود را میرود حاکم کرد؟ آیا درست کردن قوانین برای یک کسبوکاری که روال طبیعی خود را منظم طی میکند اصلاً کار درستی است؟ به قول معروف: ” سری که درد نمیکنه چرا باید دستمال بست”
کسانی که این سوال را میپرسند به احتمال زیاد اطلاعات ناقصی از سیستمسازی دارند و آنرا با نظامهای خشک و سیستماتیک دولتی اشتباه گرفتهاند. سیستمسازی به هیچ عنوان وضع قوانین سازمانی دستوپاگیر نیست. اتفاقاً دستورالعملهای سیستمسازی کمک میکند دقت و سرعت در حد قابل توجهای افزایش یابد. هر کسبوکاری که بدون سیستمسازی به نتیجه قابل توجهای رسیده اگر در فرایند سیستمسازی قرار بگیرد، شاید بهتر از همان نتایج را در بازه زمانی خیلی کوتاه تر و با صرف انرژی و هزینه کمتر بدست خواهد آورد. علاوه بر آن سیستمسازی دستاوردهای منحصر بهفردی دارد که یک مجموعه با نظام سنتی هیچ گاه نمیتواند به آن دستیابد. هر چند تفاوتهای یک مدیر سیستمساز از سنتی زیاد است اما در ادامه به شش تفاوت از مهمترین تفاوتهای یک مدیر سیستمساز و سنتی خواهیم پرداخت.
تفاوت اول: مدیر سیستمساز یک کسبوکار داره و مدیر سنتی یک شغل
شاید مهمترین دلیل که خیلی دلایل دیگر را نیز شامل میشود در همین نکته باشد. اما تفاوت شغل با کسبوکار چیست؟
شغل به کاری گفته میشود که برای کسب سود در آن حضور صاحب آن کسبوکار لازم است و بدون او انجام نمیشود. به عبارتی شغل به وجود صاحب کسبوکار وابستگی کامل دارد. یک مکانیک، یک معلم، یک آرایشگر و یک دندانپزشک همه صاحب یک شغل هستند و حضورشان به منزله انجام کار و نبودنشان یعنی تعطیلی آن کار. معمولاً کسانی که تخصص خاصی دارند و از راه همان تخصص کسب درآمد میکنند یک شغل دارند. درحالی که کسبوکار به حضور صاحب آن نیاز ندارد. اگر یک مکانیک چند نفر را استخدام کرده باشد که همان تخصص او را دارند و آنها کار مشتریان را انجام میدهند این مکانیک یک کسبوکار راه اندازی کرده. با توجه به آنچه گفته شد میتوانیم دومین تفاوت را کاملاٌ توضیح دهیم.
تفاوت دوم: کسبوکار مدیر سیستمساز به او بستگی نداره، اما بیشتر کارهای مدیر سنتی به او وابسته است
مدیر سنتی که معمولاً متخصص حرفه خویش هم هست ترجیح میدهد همه کارها را خودش انجام دهد. او در ابتدا با این روش کار کردن نتیجه گرفته و به سود آوری رسیده علاوه بر این از کارکردن لذت میبرد. تا اینجا همه چیز خوب است و ایرادی هم ندارد اما این مساله دو مشکل اساسی ایجاد میکند.
اول اینکه اگر یک روز به علتی کار نکند از سود هم خبری نیست. و این مساله، دغدغه ذهنی همه مدیران سنتی است.
دوم اینکه اگر تعداد مشتریانش از حد معینی بیشتر شود مجبور میشود یا از خیر خیلی از این مشتریان بگذرد و آنها را رد کند یا اینکه ساعات کاریش را افزایش دهد. مدیران سنتی، اگر کارمندانی هم داشته باشند باز هم تعدادی از کارها به گونهای به آنها وابسته است که کارمندان باید منتظر باشند تا دستور نهایی از جانب مدیر صادر شود. معمولاً مدیران سنتی گزینه دوم را انتخاب میکنند و همین باعث مشغله کاری آنها بویژه در زمانهای پیک کاری میشود. مدیران سیستمساز کارها را طوری سروسامان میدهد که بدون نیاز به حضورشان در محل کار همه چیز به خوبی پیش برود و در نتیجه او به جای مشغله کاری وقت آزاد دارد.
تفاوت سوم: مدیر سنتی همیشه پر مشغله است و مدیر سیستم ساز وقت آزاد زیادی داره
مدیران سنتی هر چه بیشتر کار میکنند کارها بیشتر میشود. علت هم اینست که مشتریان را به خود وابسته کرده و از دیدگاه مشتری خیلی خوب است که کار را باید به کاردان سپرده. همه ما همه دوست داریم کارمان را به کسی بسپاریم که صاحب همان کسبوکار است. از دید همه او باتجربهتر است. اما این برای مدیر به مرور زمان دردسر ساز میشود. گاهی اوقات اتفاقات غیر منتظره باعث میشود به بعضی مشتریان بدقولی کند و این واقعاً او را کلافه میکند. از طرف دیگر مدیر سیستمساز مشغله بسیار کمی دارد این مدیران در روز چند ساعت مشخص و یا در هفته یا ماه چند روز است و هر چه یک مدیر سیستمساز حرفهای تر باشد فاصلههای کار او بیشتر است. یک مدیر سیستمساز چگونه این کار را میکند؟ او مهارتی دارد که مدیران سنتی ندارند مهارتی به نام واگذاری کارها
تفاوت چهارم : مدیر سنتی همه کارها را خودش انجام میده و مدیر سیستمساز واگذار میکنه
تنها را رهایی از مشغله کاری یک مدیر این است که بتواند کارها را واگذار کند. البته این مساله صرفاً به کارها محدود نمیشود او باید بتواند تصمیمگیریهای کسبوکارش را نیز واگذار کند. دلایل زیادی سبب میشود یک مدیر سنتی از این کار طفره برود. علاقه به کار یک از این دلایل ممکن است باشد. یک مدیر سنتی دوست ندارد از کاری که سالها در آن تجربه کسب کرده و علاقه هم دارد دل بکند. دلیل یا به عبارتی بهانه دیگری که سبب میشود واگذاری صورت نگیرد بی تجربگی کارمندان از نظر مدیر سنتی است. یک مدیر سنتی گمان میکند هیچ کس به خوبی خودش نمیتواند کارها را انجام دهد که این یک دیدگاه کاملاً اشتباه است. اما دلیل مهمتری که مدیران سنتی به آن استناد میکنند بی اعتمادی به کارمندان است. مسلماً اعتماد به کارمندان جزء شرایط اصلی واگذاری کارهاست اما یک مدیر سیستمساز چگونه این مساله را حل کرده است؟ مدیر سیستمساز برای این مساله دو راهکار اساسی دارد
اول اینکه او اعتمادش بر اساس یک اعتماد هوشمندانه است.(واژه ” اعتماد هوشمندانه” نام کتابی است از استیفان کاوی)
دومین راهکار مدیر سیستمساز در اولویت قرار دادن اعتماد به سیستم است.
تفاوت پنجم: مدیر سیستمساز به سیستم اعتماد میکنه و مدیر سنتی به افراد
مدیر سیستمساز هم به افرادش اعتماد دارد اما دو نکته خیلی مهم اینجا وجود دارد اول اینکه این اعتمادیک اعتماد هوشمندانه است و به مرور زمان کسب شده و دوم اینکه او سعی میکند سیستمی درستی کند که در آن سیستم جایی برای بی اعتمادی بوجود نیاید. به عبارت دیگر یک مدیر سیستمساز اول به سیستماعتماد میکند و بعد به افراد و یک مدیر سنتی مجبور است در جاهایی به افراد اعتماد کند و گزینه دومی هم ندارد.
تفاوت ششم: مدیر سیستمساز میتونه کسبوکارش رو تکثیر کنه و مدیر سنتی گرفتار کار فعلیشه
تا اینجا شاید یک مدیر سنتی با روش خود بتواند کارها را پیش ببرد و ادعا کند نیازی به سیستمسازی ندارد اما این مورد به هیچ وجه از عهده یک مدیر سنتی برنمیآید. یک مدیر سیستمساز با دستورالعملهایی که برای کسبوکارش تعریف کرده به راحتی میتواند کسبوکارش را تکثیر کند. سیستمسازی در کسبوکار سبب خودکار شدن کارها میشود و یک مدیر سیستمساز میتواند مانند کار خودش در یک گوشه دیگر شهر یا شهرهای اطراف شعبههای مشابه تاسیس کند.این در حالی است که مدیر سنتی در بهترین حالت فقط میتواند از پس شغل فعلی خودش برآید.
لازم به ذکر است ایده تکثیر کسبوکار (ایده رشد ده هزار برابری) را اولین بار مایکل گربر در کتابهای “افسانه کارآفرینی” و “ده اصل موفق کسبوکارهای کوچک جهان” مطرح کرد. هم اکنون رستورانهای مک دونالد یکی از نمونههای این مدل کسبوکار هستند که مشخصاً با همین ایده اداره میشود.
آخرین دیدگاهها