نام کتاب: سوالاتت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند
نویسنده: ماریل آدامز
مترجم: سیدحمید میرغفوری
انتشارات: سایه سخن
تعداد صفحات کتاب 180
موضوع: بهبود فردی و شغلی
دربارهی نویسنده کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …
دکتر ماریل آدامز موسس و رئیس انستیتوی پرسوجو و مبتکر تفکر سوالی است. ماریل در تمرینات مشاورهایاش شاهد قدرت تغییرپذیر تفکر سوالی در اشخاص، مدیران، تیمها و سازمانها میشود. تفکر سوالی به انسان کمک میکند تا موردی فکر کند نه واکنشی، عاقلانه انتخاب کند نه اینکه فقط واکنش نشان دهد. بدون این مهارت تغییر در زندگی شخصی و حرفهای به صورت دایم به ثمر نخواهد نشست. قبل از اینکه او متوجه این ابزار قدرتمند و استفادهی از آن در دنیای تجارت شود به مدت بیست و پنج سال به عنوان یک روانپزشک به افراد و خانوادهها در استفادهی هوشمندانه از سوال و پرس و جو، کمک میکرد.
کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …. در یک پاراگراف
ما همیشه درحال سوال پرسیدن از خودمان و دیگران هستیم و نوع سوالاتی که میپرسیم مشخص میکند در زندگی به چه نتایجی برسیم. اگر دوست داری به نتایج عالی برسی باید نوع سوالاتی که از خود و دیگران میپرسی را تغییر دهی. این کتاب ده ابزار قدرتمند به شما میدهد که کار و زندگی خود را متحول کنید. کتاب سوالاتت را تغییر بده تا … با مقدمه و تایید مارشال گلداسمیت شروع میشود.
ماجرای کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …
بن مهندسی است که از او دعوت میشود در شرکت کیوتک به عنوان یک مدیر میانی شروع به کار کند. علیرغم مخالفتهایی که دیگران به خاطر وضعیت نامساعد شرکت کیوتک با این پیشنهاد دارند، بن به خاطر شناخت قبلیاش از الکسا (رئیس شرکت کیوتک) و جایگاهی که برایش در نظر گرفته شده، در نهایت این پیشنهاد را میپذیرد. در ابتدا همهی کارها خوب پیش میرود اما بعد از مدتی همه چیز بهم میریزد. کار تا جایی پیش میرود که او مجبور میشود استعفاء نامهاش را بنویسد و به الکسا بدهد. الکسا از قبول استعفای او خودداری میکند و میگوید مشابه مشکلات او را قبلاً تجربه کرده و او را به دوست روانشناساش “جوزف ادوارز” معرفی میکند.
از سوی دیگر بن با همسر خود(گریس) نیز مشکل دارد و دوست ندارد الکسا به عنوان یک دوست خانوادگی از این موضوع مطلع شود. او توصیهی الکسا را به عنوان آخرین فرصت برای بهبود زندگی حرفهای خود میپذیرد و امیدوار است روانشناسی که الکسا معرفی کرده بتواند به او کمک کند و ….
ادامهی کتاب سوالاتت را عوض کن تا … داستان صحبتها و ایدههایی است که دکتر ماریل آدامز از زبان یک دکتر روانشناس (جوزف) به بن میزند. نثر روان و خوانا و ماجرای زندگی کاری بن، همسرش و چالشهای او با همکارانش باعث میشود کتاب، جذابیتی بیشتراز یک کتاب صرفاً آموزشی داشته باشد. خواننده با بن (قهرمان
داستان) همزادپنداری میکند و علاقمند میشود مسیر تغییرات او را تا پایان ادامه دهد.
بررسی مهمترین قسمتهای هر فصل از کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …
کتاب در دوازده فصل به ایدهی تفکر سوالی از زبان بن میپردازد و همراه او داستان این ایده را پیگیری میکند. در این مسیر بن ایدهِی تفکر سوالی را در کار و زندگی خود پیادهسازی میکند و از نتایج مفیدی که در زندگی شخصی و حرفهایش بدست میآورد شگفتزده میشود!
فصل اول، رسیدن به حقیقت
بن قهرمان داستان از زندگی خودش میگوید و این که چگونه در کار جدیدش کم آورده! او همچنین در ارتباط با همسرش گریس نیز دچار مشکل شده. ناامیدانه به دنبال جوابهای درست میگردد و نهایتاً تصمیم میگیرد با حقایق روبرو شود. او وقتی استعفایش را به رئیسش، الکسا میدهد با مخالفت او روبرو میشود و تصمیم میگیرد پیشنهاد او را برای مشاوره با جوزف بپذیرد.
نتایج عالی از سوالات عالی شروع میشوند. باور عمومی بر اینست که برای حل مشکل باید در پی جواب بود اما راه حل درست اینست که اول باید به سوالات بهتری برسیم. اما چگونه؟! با تفکر سوالی!
فصل دوم، مبارزه پذیرفته شد!
بن با جوزف دیدار میکند و از ایدهی تفکر سوالی آگاه میشود. جوزف به او کتاب کاری میدهد که بن روی تغییر سوالاتاش کار کند. در زمان استراحت مشاورهاش با جوزف به دفترکار نگاهی می اندازد.
تفکر سوالی یک سیستم و ابزار برای تبدیل فکر و عمل و نتایج آن از طریق طرح سوالات ماهرانه است؛ سوالاتی که از خودمان و دیگران میپرسیم.
سؤالات میتوانند زاویهی دید ما را نسبت به یک مسئله واحد کاملاً تغییر بدهند و به سمت روشهای جدیدی هدایتمان کنند. سؤالات نتایج را به همراه دارند!
فصل سوم، نقشهی انتخاب
بعد از زمان تنفس جوزف او را با نقشهی انتخاب آشنا میکند و به او میگوید انسانها در انتخابها یا قضاوت کننده هستند و یا یادگیرنده. طرز فکر قضاوت کنند انسان را به چاله میاندازد و طرز فکر یادگیرنده مسیر رشد و پیشرفت را مشخص میکند. توانایی تشخیص این دو، راز موثر بودن و راضی بودن از زندگی است. سوالاتی که انسان در هر لحظه از خود میپرسد نشان میدهد او یک قضاوت کننده است یا یک یادگیرنده و ما این قدرت را داریم که در هر لحظه هر کدام را که دوست داریم بپرسیم. نقشهی انتخاب علاوه بر توضیح این موضوع به ما کمک میکند موقعیتها و سوالات خود را بررسی کنیم.
برای دانلود نقشه انتخاب با کیفیت عالی اینجـــــــــا کلیک کنید
در موضع قضاوتکننده ، آینده فقط میتواند نسخه تکراری گذشته باشد!
فصل چهارم، قضاوت کنندههای رو به بهبود
جوزف همیچنین برای او توضیح میدهد که: قضاوت کردن با قضاوت کننده بودن تفاوت دارد. قضاوت کننده بودن به معنی ” حمله به خود و دیگران” است و این بد است. باید به یاد داشت منحرف شدن به حالت قضاوت کننده قسمتی از انسان بودن است بخصوص وقتی کارها خوب پیش نمیرود.. از این رو ما قضاوت کنندههای رو به بهبودی هستیم.
حالت قضاوت کننده را بپذیریم و حالت یادگیرنده را تمرین کنیم، لحظه به لحظه!
فصل پنچم، سوالات در زندگی شخصی
بن موضوع استعفایش و ماجرای مشاوره با جوزف را از همسرش، گریس پنهان کرده اما نقشه انتخابی که از جوزف گرفته توجه گریس را جلب میکند و دربارهی آن از بن سوال میکند. او دربارهی نقشهی توضیحاتی به گریس میدهد.
بیشتر اوقات ما حتی به سوالاتی که از خود یا دیگران میپرسیم آگاه نیستیم. وارد شدن به حالت قضاوت کننده خیلی ساده است و زندگی پر از لحظاتی است که چیزی روی ما اثر میگذارد و ما را به یکی از این مسیرها میاندازد…
نقشه انتخاب کمک میکند سوالات درست در ذهن ما ماندگار شود.
فصل ششم، جابجایی بین سوالات
جلسهی بعدی او با جوزف درباره جابجای بین سوالات قضاوت کننده و یادگیرنده میگذرد. جوزف به او میگوید:
»همهی ما با ظرفیت حق انتخاب به دنیا میآییم. حق انتخاب همیشه با ماست، اگر چه تمرین میخواهد و گاهی انگیزه، که بتوانیم بهترین استفاده را از آن ببریم. باید دقت کنیم وقتی در مسیر قضاوت کننده ایستادهایم، ممکن است تمام دنیا مأیوس کننده به نظر برسد. با اینکه دنیا پر از احتمالات بیپایان است وقتی با چشمان قضاوت کننده میبینیم یا با گوشهای قضاوت کننده میشنویم، کمتر متوجه آنها میشویم.«
باید در این مواقع وارد مسیر جابجایی شویم و زمانی که وارد این مسیر میشویم به طور خودکار وارد مسیر انتخاب شدهای. بیدار میشوی و نمای جدیدی از دنیا را پرده برداری میکنی. به طور خودکار نحوه برداشتت از هر آنچه را احتمال دارد تغییر میدهی.
ملامتگری ما را در گذشته نگه میدارد، ولی مسئولیتپذیری، مسیر را برای آیندهای بهتر هموار میسازد.
فصل هفتم، جور دیگر باید دید!
در این جلسه بن یاد میگیرد از روش آنکا برای جابجایی استفاده کند.
” آ “ آگاه باش؛ یعنی ” آیا من در حالت قضاوت کنندهام؟”
” ن “ نفس عمیق بکش؛ یعنی “آیا نیاز دارم درنگ کنم، یک قدم به عقب برگردم و به این موقعیت بی طرفانه نگاه کنم!”
” ک “ کنجکاوی؛ یعنی “چه اتفاقی در شرف وقوع است؟ اینجا چه خبر است؟ آیا تمام حقایق را دردست دارم؟”
” ا “ انتخاب کن؛ یعنی “انتخابهای من کدامند؟”
فصل هشتم، تیمهای یاد گیرنده و تیمهای قضاوت کننده
بن در ادامهی جلسه با جوزف در بارهی استفاده از سوالات در کارش میپرسد و ماجرا با داستان کشاورز ادامه مییابد.
کشاورزی در زمینش مشغول کار بود که خیشش به چیزی گیر میکند. اولین واکنشش این بود که به موضع قضاوت کننده برود. درحالیکه نفرین میکرد، اطراف خیش را کند. با تعجب دید که خیش به یک حلقهی فلزی گیر کرده است.
بعد از آن که خیش را آزاد میکند، با کنجکاوی اطراف حلقه را خالی کرده و به یک صندوقچهی قدیمی میرسد که داخل آن مملو از جواهرات و طلاهایی بود که زیر نور آفتاب میدرخشیدند!
این داستان به ما میگوید که اغلب با مقابله کردن با بدترین موانعمان میتوانیم به بزرگترین قدرتها و احتمالات برسیم، ولی بعضی وقتها باید عمیق حفاری کنیم تا آن را بیابیم!
هرجا که به مشکلی برخوردی، گنج تو آنجاست!
سوالی که در مشکلات باید از خودمان بپرسیم اینست: «چه چیزی ممکن است کشف کنم؟ چه چیز با ارزشی اینجاست؟!»
… فکر کن کشاورز این داستانی، وقتی با تیمت هستی، آیا در حال نفرین کردنی که چرا خیشت گیر کرده یا کنجکاوی که دنبال درِ گنج بگردی؟ دنبال اینی که چه کسی را سرزنش کنی یا دنبال اینکه چه چیزی درست کار میکند؟ آیا از خودت چنین سوالاتی میپرسی: چطور میتوانم به آنها نشان دهم جوابهای درست را دارم؟ یا اینکه میپرسی: چه چیزی را باهم میتوانیم تمام کنیم؟
موضع قضاوت کننده را بپذیر و حالت یادگیرنده را تمرین کن. برای تیمها مهم است، همانطور که برای افراد مهم است!
فصل نه؛ وقتی جادو عمل میکند!
بن تصمیم دارد با چارلز که رقیب کاری او در شرکت است برای از بین بردن چالشهای ارتباطیاشان صحبت کند و یک جلسه هم با الکسا رئیس شرکتش دارد اما در مسیر جلسه، در ترافیک اتوبان گیر افتاده.
یک کیلومتر قبل از خروجی، اتوبان به پارکینگ تبدیل شده است. او با عصبانیت در ماشین نشسته و نگران جلسهاش با الکسا است و برای جلسه بعداز ظهر با چارلز هم آمادگی کافی را نداشت که یاد صحبتهای جوزف افتاد.
جوزف توصیه میکرد هر زمان خودت را در حالت قضاوت کننده دیدی متوقف شو و نفس عمیقی بکش و توجه کن که در آن لحظه باید چه سوالاتی از خودت بپرسی.؟ او این کار را کرد.
اولین سوال دربارهی ترافیک بود. “چطور میتوانم از این وضیعت خلاص شوم؟” انتخاب خاصی نداشت … “تا وقتی ترافیک حرکت نکند، من اینجا گیر افتادهام.”
یادش آمد جوزف بهش گفته بود که او کنترل زیادی روی اتفاقاتی که برایش میافتد ندارد ولی میتواند طرز برخوردش را با آن عوض کند. تقریباً بلافاصله سوال جدیدی به ذهنش رسید: چطور میتوانم از این زمان بهترین استفاده را بکنم؟ فقط یک ثانیه طول کشید تا جواب را بیابد “باید با جوزف درباره جلسه امروزم با چارلز صحبت کنم …”
و جوزف سه سوال زیر را به او پیشنهاد کرد:
- چه پیشفرضهایی دارم؟
- چطور میتوانم جور دیگری درباره این موضوع فکر کنم؟
- طرف مقابل به چه فکر میکند، چه احساسی دارد و چه میخواهد؟
کنجکاوی، مسیر میانبر به حالت یادگیرنده است!
فصل دهم، طوفان سوال برای نجات
کمتر از نیم ساعت به جلسهی بن و چارلز مانده بود و او با تمرکز روی سوالاتی که جوزف به او داده بود جلسه با چارلز را شروع کرد و …
آنها یک جلسه طوفان سوال برگزار میکنند و چارلز از قول جوزف میگوید «رمز موفقیتِ طوفان سوال ایناست که در حالت یاد گیرنده باقی بمانی و مراقب باشی چطور سوال را ادا کنی. سوالات باید اول شخص باشد، به عبارت دیگر با “من” یا “ما” آغاز شود.»
– ما چطور میتوانیم بهتر گوش کنیم؟
– من چه کار میتوانم بکنم که خلاقتر باشم؟
– ما چطور میتوانیم اهدافمان را بهتر بیان کنیم تا همه بهتر متوجه شوند؟
– من چه نوع سوختی میتوانم برای حرکت تیم بیاورم؟
– ….
بن از این که توانسته بود با چارلز این چنین ساده و طبیعی کار کند و به سرعت چهار صفحه سوال طراح کنند تعجب کرده بود!
سوالی که پرسیده نشده دری است که باز نشده باشد!
فصل یازدهم، عشق! عشق!
بن بعد از جلسه دو ساعت دیرتر از زمان قرارش به خانه میرسد و این سبب سوء تفاهم بین او و همسرش میشود. مجبور میشود ماجرای شرکت و استعفایش را به همسرش بگوید. او از پیشرفتهایش در روزهای اخیر خوشحال است. همسرش با او همراهی میکند و از موقعیت جدید بن راضی است.
فصل دوازدهم؛ مدیر پرسوجو کننده
چندین ماه میگذرد و کارهای شرکت روبراه شده. الکسا بن را به دفتر خود فرا میخواند تا موفقیتهایش را تبریک بگوید و گواهینامه قبولی اش را در دورهی تفکر سوالیبه او بدهد. همچنین به عنوان دومین ترفیع بن را به رهبری تیم مدیریت تفکر سوالی شرکت کیوتک منصوب میکند.
نتایج عالی از سوالات عالی شروع میشود!
ده ابزار قدرتمند مطرح شدهی تفکر سوالی در کتاب سوالاتت را تغییر بده تا …
ابزار 1
ناظر درونیتان را تقویت کنید!
ابزار 2
از نقشهی انتخاب به عنوان راهنما استفاده کنید!
ابزار 3
قدرت سوالات را به کار بیندازید!
ابزار 4
طرز فکر و سوالات قضاوت کننده و یادگیرنده را تشخیص بدهید!
ابزار 5
با حالت قضاوت کنند دوست شوید!
ابزار 6
پیشفرض ها را زیر سوال ببرید!
ابزار 7
از سوالات جابجایی استفاده کنید!
ابزار 8
تیمهای یاد گیرنده ایجاد کنید!
ابزار 9
با طوفان سوالات پیشرفت را خلق کنید!
ابزار 10
دوازده سوال برتر برای رسیدن به موفقیت را بپرسید!
این سوالات را کنار دست داشته باشید تا بتوانید اغلب مواقع به آن رجوع کنید. اگر آنها را به قدر کافی تکرار کنید به بخش طبیعی فکر کردنتان تبدیل میشود و کمک میکند به نتایج موفقیت آمیزی در زندگی روزمره برسید.
ده سوال برتر:
۱. من چه میخواهم؟
۲. انتخابهای من کدامند؟
۳. چه پیش فرضهایی دارم؟
۴. من مسئول چه چیزی هستم؟
۵. چطور میتوانم جور دیگری به این مسئله نگاه کنم؟
۶. طرف مقابل به چه فکر میکند؟ چه احساسی دارد؟ و چه میخواهد؟
۷. چه چیزی را از قلم انداختم یا نادیده گرفتهام؟
۸. برای بهتر شدن چه میتوانم بیاموزم؟ (از این شخص یا موقعیت، از این اشتباه یا خطا، از این موفقیت و(…
۹. کدام مراحل بیشتر برایم معنی میدهد؟
۱۰. چه سوالاتی باید از خودم یا از دیگران بپرسم؟
۱۱. چطور میتوانم شرایط فعلی را به برد – برد تبدیل کنم؟
۱۲. چه گزینههای احتمالی دیگری وجود دارد؟
آخرین دیدگاهها